نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

 

مقاله عبدالکريم سروش در مورد جنجال کاريکاتورها
به نقل از سايت روشنگري
18 بهمن

چه به آتش آزادي، چه به آتش غيرت

ظالم آن قومى که چشمان دوختند
وز سخن ها عالمى را سوختند

حق آزادى بيان گويا امروزه تکليفى شده است تا با نام محمد گستاخى و دليرى کنند.

از اين خصمانه تر چنگ در خون آزادى نمى توان برد. مسلمانان از اين کار رائحه توطئه و تخريب مى شنوند و در آن رسم تطاول مى بينند و تبانى و تلاقى سکولاريسم و بنيادگرايى را مى خوانند. بايد به خدا و خرد پناه برد از اينکه فوندامنتاليسم سکولار هيزم بر آتش فوندامنتاليسم دينى [که گاه به هوس نام غيرت دينى بر خود مى نهد] بريزد و آشوب و اشتلم برانگيزد.[*]

نيکخواهانى که در پى تحکيم ستون هاى ديالوگ هستند، از اينکه گردش گزاف قلمى همه جهد و جهاد آنان را غرقه سيلاب خشونت و خصومت کند، چرا اندوهگين نباشند؟

ناشران نافرهيخته آن نقوش نازيبا [در رسانه هاى دانمارک و نروژ و سوئد و اسپانيا...] بايد اينک شرمنده و پوزش خواه دل هاى بريان و چشم هاى گريان و جان هاى بى تاب و روح هاى مجروحى باشند که از نهيب آسيب آن بى حرمتى بر خود پيچيده اند و لرزيده اند.

آزادى بيان محترم است، چون آزادى آدمى محترم است و آزادى آدمى محترم است چون آدمى خود محترم است و اگر تيغ آزادى جامه حرمت آدمى را چاک کند چه جاى تيز کردن آن تيغ برهنه است؟ آزادى بيان نه يگانه حق آدمى است و نه برترين حقوق او. و اگر با ديگر حقوق آدميان موزون و مقيد نشود، قامت حقوق را ناساز و بى اندام خواهد کرد. آزادى نه يک مرکب شخصى بل يک مسابقه جمعى است و آنکه با نقض قواعد اين بازى چراغ رقابت خردورزانه را خاموش مى کند، از خرد و آزادى چه بر جاى خواهد گذاشت؟

ادب بيان ادب خاموشى هم هست و آنکه از حق آزادى بيان بهره مى جويد اما حق خاموشى را نمى گذارد، فقط به نيمى از حقيقت دست يافته است. حکيمان مگر نگفته اند:

دو چيز طيره عقل است، دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى

و که گفت که آزادى بيان جواز آزادى عمل هم هست؟ و مگر جاى انکار است که تخفيف و تحريک دو عمل اند نه دو سخن؟

امروزه به تقريب، ربع ساکنان ربع مسکون مسلمانانند که نام ناميراى محمد را هر روز در ماذنه ها به بلندى بانگ مى کنند و در نمازها با درود و ستايش بر زبان مى آورند. اين نام، ناموس مسلمانى است. سرمايه و ثروت قدسى امت احمدى است. پرچم خجسته غرور و شعور و آرمان و انديشه و آبروى عالم اسلامى است. نماينده و نماد همه ارواح مکرم و پاکان دو عالم است. "نام احمد نام جمله انبياست".

خوار داشت اين نام، خوارداشت تمدن کلانى است که بر صورت صاحب آن نام ساخته شده است، خوار داشت هزاران هزار جان شيفته اى است که از او هويت مى گيرند و معنويت مى آموزند، خوار داشت صدها عالم و عارفى است که از سفره او قوت و قوت گرفته اند و مى گيرند. خوارداشت غرور و شعور و عشق و ايمان پاره بزرگى از بشريت است.

باکى نيست. سوزاندن اين عود چه به آتش "آزادى" و چه به آتش "غيرت"، عالم را عطرآگين خواهد کرد. اما آتش افروزى آيا ادب آزادى و ديندارى است؟

قصد کرده ستند اين گلپاره ها
که بپوشانند خورشيد تو را
در دل که لعل ها دلال توست
باغ ها از خنده مالامال توست

اين قطعه را مى نوشتم که اخبار دل آزار آتش زدن سفارت خانه ها در دمشق و بيروت و تهران رسيد. دانستم که اين تندروها در برانگيختن آن تندروها نيک کامياب شده اند. اين کاميابى را، که عين ناکامى اعتدال و مداراست، بايد به جهان اسلام تسليت گفت. محمد [ص] که خود آموزگار آزادى و غيرت بود اينک قربانى جفاى آزادى درايان و غيرت فروشانى مى شود که خاک در ديده حريت مى زنند و چاک در دامن ديانت.

18ـ بهمن 1384