نشريه
اينترنتي جنبش سوسياليستي www.ois-iran.com
|
انقلاب مصادره شده •
تمام شواهد و قراين
حاكی از آنست كه گروهی از روحانيون
با برنامهريزی چه در داخل كشور و چه
خارج از ماهها پيش از انقلاب قصد داشتند
با توطئه و كنار زدنِ انقلابيون راستين و
بهدست گرفتن قدرت حكومتِ دلخواه خود را
بهوجود آورند و به رويای ساليان خود
برسند. با علم كردن چيزی بهنام ولايتفقيه
مانع تحقق اين خواست صدسالهی
ايرانيان يعنی آزادی و عدالت گردند دكتر
محمد ملکی اخبار
روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣ اسفند ١٣٨۴ – ٢٢
فوريه ٢٠٠۶ بسمالحق با
نامِ آزادي، آگاهی و عدالت چو
پردهدار به شمشير ميزند همه را كسی
مقيم حريم حرم نخواهد ماند سرود
مجلس جمشيد گفتهاند اين بود كه
جام باده بياور كه جم نخواهد ماند توانگرا
دلِ درويش خود بهدست آور كه
مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند ز
مهربانی جانان طمع مَبُر حافظ كه
نقش جور و نشانِ ستم نخواهد ماند به
حسينگونههای زمان كه جان دادند اما
تن به ذلت تسليم در برابر يزيدهای حاكم
نه! مقدمة
تاريخي: پس
از قرنها كه مردم ايران زير سلطة
قدرتهای مطلقه اعم از شاه و شيخ ـ از
موبد موبدان گرفته تا مراجع تقليد ـ
و خان و زمينداران بزرگ و صاحبان
ثروت بهسر بردند و مثلث شوم زر و زور و
تزوير، چيزی جز عقبماندگي، فقر و
خرافات نصيب مردم نكرد حدودِ صد سال پيش
با آگاهی از آنچه در ديگر نقاط جهان ميگذرد،
ملت ايران بهپا خاست تا با تشكيل «عدالتخانه»
و مشروطهخواهی در حد ممكن از يكهتازی
قدرتبهدستان بكاهد و سرنوشت خويش را
بهدست گيرد. اما در همين صد سال در
سرزمين ما لالههای روييده از خون
جوانان وطن بارها و بارها مورد هجوم و
تجاوز شيخ و شاه و خان قرار گرفت. جمعی
از علمای بزرگ و بعضی از سردمداران
مذهب فرياد برآوردند كه آزادی (حريت) و
عدالت با مذهب سازگاری ندارد و مقالهها
و سخنها در اين مورد بسيار گفته شد (به
كتاب حكومت از نظر اسلام، محمدحسين
نائينی با پاورقی آيتالله
طالقانی صفحات 64، 68 ـ 69 مراجعه كنيد) و
محمدعلی شاه مجلس شورای ملی را
به توپ بست و خانها در هر گوشه از خاك
وطن به تجاوز و ظلم و ستمِ خود افزودند و
جنگ بين علمای مشروطهطلب و مشروعهطلب
و طرفداران آنها كار را به جايی رساند
كه نتيجة اين اعمال ظهور رضاخان شد. با
جنگ جهانی دوم و كشيده شدن پای
سربازان بيگانه به خاك وطن و تبعيد
رضاخان و روی كار آمدن محمدرضا و تسلط
بيش از پيش بيگانگان دخالتهای آنان در
تصميمگيريها از يكسو و آگاهی
روزافزون مردم از سوی ديگر موجب
حوادثی شد كه لازم است به آن هرچند
فشرده اشاره كنم. حكومت خانخانی و
فئودالی كار خود را ميكرد و شيخ و شاه
در كنار هم بهكار خود مشغول بودند. علما
از هديهی ثروتمندانِ ديندار به نان و
نوا ميرسيدند و با نام خمس و زكات و سهم
امام و … تغذيه مينمودند و شاه با چپاول
ثروتهای ملی از جمله نفت و معادن و
غيره سوار قدرت بود. اين وضع با فراز و
نشيبهايی ادامه داشت تا سالِ 32 و
سركوب نهضت ملی و تسلط بيش از پيش
انگليس و آمريكا و شاه بر كشور كه شاه هم
تا حدودی تحت حمايت سردمداران مذهب از
جمله مرجع بزرگ آيتالله بروجردی
قرار داشت. (آيتالله با ورود شاه به
ايران پس از كودتا موافق بود) اما
از سال 41 كه آيتالله بروجردی به ديار
باقی شتافت تحولاتی بهوجود آمد كه
برای توجه بيشتر نسل جوان درخور اين
نوشته به آنها ميپردازم. وقتی
در سالِ 41 با فوت آيتالله بروجردی
بار ديگر موضوع مرجعيت مطرح شد كسانی
چون آيتالله شريعتمداري، آيتالله
مرعشی نجفي، آيتالله گلپايگاني، آيتالله
خوئی در نجف و چند آيتالله ديگر
بيشتر مورد توجه و بحث بودند. عدهای
از جمله آيتالله طالقاني، دكتر بهشتي،
مطهری و مهندس بازرگان با انتشار
مقالاتی كه بعدها در كتابی بهنام
مرجعيت و روحانيت چاپ شد بيشتر اعتقاد به
شورايی بودن مرجعيت داشتند چون معتقد
بودند با گسترش علم و مشكلات جهان و
تخصصی شدن امور يك فرد از عهدهی
همه اين كارها برنميآيد. در آن زمان نام
آيتالله خمينی جز در نزد بعضی
روحانيون و طلبهها در جامعه مطرح نبود
تا موقعی كه مصوبهی انجمنهای
ايالتی و ولايتی به تأييد هيئت دولت
رسيد. در اين مصوبه دو نكته مورد اعتراض
شديد تعدادی از روحانيون از جمله
آقای خمينی قرار گرفت يكی حق
انتخاب كردن و انتخاب شدن زنان و ديگر
سوگند به كتاب مقدس. آقايان اين مصوبه را
غيراسلامی ميدانستند و سروصدای
زيادی راه انداختند كه به نهضت صدروزهی
روحانيت معروف شد. لازم به يادآوريست در
دی 1340 قانون اصلاحات ارضی به تصويب
رسيده بود كه ميتوانست با تحريك فئودالها
و خانها بهانهی خوبی برای
مخالفت روحانيون با مصوبهی انجمنهای
ايالتی و ولايتی و حق رأی زنان و
جايگزينی سوگند به كتاب مقدس به جای
قرآن باشد. به
صحنه آمدن آيتالله خميني در
تمام وقايعِ مربوط به نهضت ملی شدن
صنعت نفت و حكومتِ مصدق و كودتای
انگليسی ـ آمريكايی 28 مرداد نامی
از آقای خمينی در ميان نبود. اما در
جريان نهضت صدروزهی روحانيت يكمرتبه
ايشان بهشدت فعال شدند و در مخالفت با
شركت زنان و سوگند به كتاب مقدس
مكاتباتی بين ايشان و شاه و نخستوزير
اسدالله علم انجام شد كه برای اطلاع
نسل جوان قسمتهايی از آن را در اينجا
ميآورم. آيتالله
خمينی طی تلگرافی برای شاه مينويسد: بسمالله
الرحمن الرحيم. حضور مبارك اعليحضرت
همايوني. پس
از اهدای تحيت و دعا، بهطوری كه در
روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهای
ايالتی و ولايتی اسلام را در رأی
دهندگان و منتخبين شرط نكرده و به زنها
حق رأی داده است و اين امر موجب
نگرانی علمای اعلام و ساير طبقات
مسلمين است، و بر خاطر همايونی مكشوف
است كه صلاحِ مملكت در حفظ احكام دين مبين
اسلام و آرامش قلوب است مستدعی است امر
فرماييد مطالبی را كه مخالف ديانت
مقدسه و مذهب رسمی مملكت است از برنامههای
دولتی و حزبی حذف نمايند تا موجب
دعاگويی ملت مسلمان شود. الداعی روحالله
الموسوي. به
نقل از كتاب نهضت روحانيون، علی
دواني، ص 52 آقای
خمينی تلگرافی هم برای امير
اسدالله علم نخستوزير ميفرستد كه آنهم
خواندنيست. در اينجا قسمتهايی از
اين تلگراف را برای اطلاع بيشتر
خوانندگان نقل ميكنم. جناب
آقای اسدالله علم نخستوزير (28/7/1341)؛ ورود
زنها به مجلسين و انجمنهای
ايالتی و ولايتی و شهرداری مخالف
قوانين محكم اسلام است كه تشخيص آن برابر
نص قانون اساسی محول به علمای اعلام
و مراجع فتوااست و برای ديگران حق
دخالت نيست و فقهای اسلام و مراجع
مسلمين به حرمت آن فتوا داده و ميدهند.
بنابراين حق رأيدادن به زنها و انتخاب
آنها در همهی مراحل مخالف نص اصلِ
دوم از متمم قانون اساسی است و نيز
قانون مجلس شورای مصوب و موشح ربيعالثانی
1225 قمری حق انتخاب شدن و انتخاب كردن
را در انجمنهای ايالتی و
ولايتی و شهرداری از زنها سلب
كرده است
… اكنون
كه اعليحضرت درخواست علمای اعلام را
به دولت ارجاع فرمودهاند و مسئوليت به
دولت شما متوجه شده است انتظار ميرود به
تبعيت از قوانين محكم اسلام و قوانين
مملكتی اصلاح اين امر به اسرع وقت
نماييد و مراقبت كنيد كه نظاير آن تكرار
نشود و اگر ابهامی در نظر جنابعالی
است مُشَرَّف به آستانهی قم شويد تا
هرگونه ابهامی حضوراً رفع شود و
مطالبی كه به صلاح مملكت است و
نوشتنی نيست!!! تذكر داده شود. روحالله
الموسوی الخميني كتاب
نهضت روحانيت، علی دواني، ص 58 آنگونه
كه ملاحظه ميشود آيتالله خمينی تا
سالِ 1341 در قبال استبداد شاه و آنچه در
مملكت ميگذرد وظيفهای جز «نصيحت و
راهنمايي» برای خود قائل نيست و اين
درحالی است كه اقشار مختلف مردم از
جمله دانشجويان دانشگاه لبهی تيز
حملهی خود را متوجه شخص شاه نموده
بودند، برای بهتر پی بردن به نقش
مردم و دانشجويان در آن روزها خواندن
مطالب زير بسيار آموزنده است: روز
پنجشنبه 4 بهمن 41 نيز تظاهرات و ميتينگهای
ضددولتی همهجا بهچشم ميخورد. در
هر گوشهی تهران مخالفت با لوايحِ
شاهانه بهنوعی نمايان بود. در بازار
و جنوب شهر تهران دكاكين و مغازهها كه
بهعنوان اعتراض و استنكاف از لوايح
دروغين و رفراندوم قلابی تعطيل شده
بود به اعتصاب ادامه ميداد. جنگ و گريز و
برخورد ميان مردم و پليس شاه بهشدت
ادامه داشت. در دانشگاه دانشجويان
پلاكاردهايی با شعار اصلاحات آري،
ديكتاتوری نه، اصلاحات ارضی
نبايستی سرپوشی برای
ديكتاتوری باشد، دانشجويان با
اصلاحات موافقند اما حكومت ديكتاتوری
برايشان قابل تحمل نيست بر سر درِ
ورودی دانشگاه بالا برده بودند. از
كتاب نهضت امام خميني، تأليف حميد
روحاني، ص 243 تظاهرات
دانشجويان عليه استبداد سلطنتی موجب
شد تا دانشگاه تهران مورد هجوم عوامل
وابسته به نظام شاهی قرار گيرد: عدهای
از چاقوكشانِ سازمان ضدامنيت در همين روز
(4 بهمن) درحاليكه سرتيپ حكيمی (مسئول
انتظامات دانشگاه تهران) در پيشاپيشِ
آنان حركت ميكرد با شعار جاويد شاه به
دانشگاه يورش بردند، پلاكاردی را كه
دانشجويان بالای درِ ورودی دانشگاه
نصب كرده بودند پايين كشيده آتش زدند.
آنگاه به دانشكدهها ريخته وسايل
علمی آزمايشگاهها را در هم شكستند و
دانشجويانی را كه در كلاسها بودند به
چوب بستند و بهشدت مجروح ساختند. بنابر
اعلاميهی دانشجويانِ دانشگاه بر اثر
اين حمله تمام سرسراهای دانشكدهی
پزشكي، فنی و علوم «از خون پر شده بود»
و اين تراژدی خونين حدودِ ساعت 12 آن
روز پايان پذيرفت و آدمكشان (ساواك)
درحاليكه عكسی از شاه در پيشاپيشِ
خود حمل ميكردند دانشگاه را ترك كردند. كتاب
نهضت امام خميني، تأليف سيد حميد روحاني،
ص 245 ـ 244 بعد
از اين ماجراها كه به سر دانشگاه و ديگر
مراكز مبارزهی مردم عليه استبداد
سلطنتی آمد كه گوشههای كوچكی
از آنها نقل گرديد حضرت آيتالله
خمينی با يك اعلاميه خطاب به علمای
اعلام و حجج اسلام برای مبارزه با «دستگاه
حاكمه» از مردم ميخواهند كه عيد نگيرند
تا تسليتی باشد به امام عصر (عج): 16
شوال 1382. بسمالله الرحمن
الرحيم. خدمتِ ذيشرافت حضرات علمای
اعلام و حجج اسلام دامت بركاته اعظمالله
تعالی اجوركم. چنانچه اطلاع داريد
دستگاه حاكمه ميخواهد با تمامِ كوشش به
هدم احكام ضروريهی اسلام قيام و بهدنبال
آن مطالبی است كه اسلام را به خطر مياندازد.
لذا اينجانب عيد نوروز را بهعنوان عزا و
تسليت به امامِ عصر (عج) جلوس ميكنم و به
مردم اعلام خطر مينمايم. مقتضی است
حضرات آقايان نيز همچون رويه را اتخاذ
فرمايند تا ملت مسلمان از مصيبتهای
وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل
نمايند. والسلام عليكم و رحمتالله و
بركاته. روحالله الموسوی الخميني. كتاب
نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ص 315 اينچنين
برخورد و موضعگيری از سوی آقای
خمينی و ديگر روحانيونِ طرفدارش
درحاليكه شاه و وابستگان به او با شدت
به سركوب مردم و دانشجويان مشغول بودند
چه پيامی در خود دارد؟ برای يك
مبارزهی جدی با ظلم و استبداد با
روشی تشويقآميز و چراغ سبزی به
نظام كه ما شاه را ديكتاتور و زورگو نميدانيم
كه تمام قوانين از جمله قانونی
اساسی را زير پا گذاشته بلكه اين كار
اطرافيان اوست و روحانيت سعی دارد با
اندرز و نصيحت به اصلاح امور بپردازد. آقای
خمينی در نامهای كه تحت عنوان
روحانيتِ اسلام امسال عيد ندارد باز هم
مخالفت اسلام با عدمِ تساوی حقوق زن و
مرد را تكرار ميكند و مينويسد: دستگاه
جابر، در نظر دارد تساوی حقوقِ زن و
مرد را تصويب و اجرا كند يعنی احكام
ضروريهی اسلام و قرآن كريم را زير پا
ميگذارد. يعنی دخترهای هجدهساله
را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانهها
بكشد يعنی با زور سرنيزه دخترهای
جوان و عفيفِ مسلمانان را به مراكز فحشا
ببرد. روحالله الموسوی الخميني. منبع
قبل، ص 316 پس
از جرياناتی كه در سالِ 1341 بهنام
نهضت روحانيت اتفاق افتاد و منجر به لغو
مصوبهی انجمنهای ايالتی و
ولايتی شد و اعلام اينكه روحانيت در
فروردين سال 42 عيد ندارد و عزادار است
واقعهی قابل تأملی اتفاق ميافتد
و آن حمله به مدرسهی فيضيهی قم
در روز دوم فروردين 42 برابر با 25 شوال 1382
سالگرد شهادت حضرت امام صادق (ع) از سوی
عوامل رژيم بهسركردگی مولوی رئيس
ساواك تهران است. مسلماً
دستگاههای اطلاعاتی ساواك و
استراتژيستهای نظام شاهی ميدانستند
اين اعمال عكسالعملهايی را ايجاد
ميكند و با توجه به نزديك بودن ماه محرم
حوادثی در پيش خواهد بود. وقتی لباسشخصيهای
شاه حادثة دردناك مدرسهی فيضيه را بهوجود
آوردند گروهی از مردم به خانهی
آيتالله خمينی ميروند و ايشان
مطالبی ميفرمايند كه بسيار جالب است: …
ناراحت و نگران نشويد، مضطرب
نگرديد، ترس و هراس را از خود دور كنيد،
شما پيرو پيشوايانی هستيد كه در برابر
مصائب و فجايع صبر و استقامت كردند كه
آنچه ما امروز ميبينيم نسبت به آن
چيزی نيست. پيشوايان بزرگوار ما
حوادثی چون روز عاشورا و شب يازدهم
محرم را پشت سر گذاشتهاند! و در راهِ دين
خدا يكچنان مصائبی را تحمل كردهاند
شما امروز چه ميگوييد؟ از چه ميترسيد؟
برای چه مضطربيد؟ عيب است برای
كسانی كه ادعای پيروی از حضرت
امير (ع) و امام حسين (ع) را دارند. در برابر
اين نوع اعمال رسوا و فضاحتآميز دستگاه
حاكمه خود را ببازند. دستگاه حاكمه با
ارتكاب اين جنايت خود را رسوا و مفتضح
ساخت و ماهيت چنگيزی خود را بهخوبی
نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به اين
فاجعه شكست و نابودی خود را حتمی
ساخت. ما پيروز شديم. ما از خدا ميخواستيم
كه اين دستگاه ماهيت خود را بروز دهد و
خود را رسوا كند. بزرگان اسلامِ ما در
راهِ حفظ اسلام و احكامِ قرآن كريم كشته
شدند، زندان رفتند، فداكاريها كردند تا
توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و
بهدستِ ما برسانند. امروز وظيفهی
ما است كه در برابر خطراتی كه متوجه
اسلام و مسلمين ميباشد برای تحمل
هرگونه ناملايمات آماده باشيم تا
بتوانيم دستِ خائنين به اسلام را قطع
نماييم و جلوی اغراض و مطامع آنها را
بگيريم… (تقريباً به اين مضمون). منبع
فوق، ص 358 چهل
روز پس از حادثهی مدرسهی فيضيه
آيتالله خمينی اعلاميهای منتشر
كردند كه در آن بهجای «دستگاه حاكمه»
پای شاه را به ميان كشيدند و سعی
كردند از مسئوليت شخص شاه در اين ماجرا بهنحوی
كه قضاوت آن را بهعهدهی خواننده ميگذارم
كم كنند. ايشان در اين نامه فرمودهاند: ميگويند
جنايات مدرسهی فيضيه بهدستور
ايشان است بهدستور اعليحضرت مريضها
را از مريضخانه بيرون كردند، دستور ايشان
است كه اگر در جواب حضرت آيتالله حكيم
كاری انجام دهيد كماندوها و زنهای
هرجايی را به منازل شماها بريزيم و
شماها را بكشيم و خانههاتان را غارت
كنيم دستور اعليحضرت است كه بدون مجوز
قانونی طلاب را بگيريم و به لباس
سربازی درآوريم دستور اعليحضرت است كه
به دانشگاه بريزند و دانشجويان را بكوبند. مأمورين
تمام قانونشكنيها را به شاه نسبت ميدهند
اگر اينها صحيح است بايد فاتحهی
اسلام و ايران و قوانين را خواند و اگر
صحيح نيست و اينها به دروغ جرمها و
قانونشكنيها و اعمال غيرانسانی را
به شاه نسبت ميدهند پس چرا ايشان از خود
دفاع نميكنند تا تكليف مردم با دولت
روشن شود و عمال جرم را بشناسند و در موقع
مناسب بهسزای اعمالِ خود برسانند. منبع
فوق، ص 412 آقای
خمينی تا روزه 15 خرداد و دستگيری
ايشان چند نامه نوشتند و سخنرانی
كردند از جمله نطق ايشان پس از پايان
يكی از درسهايشان در حمله به سكوت
علمای قم و نجف آن جملهی معروف را
گفتند كه «وای بر نجف ساكت، وای بر
قم ساكت» و در سخنرانی عصر عاشورا
يعنی يكی دو روز قبل از قيامِ 15
خرداد باز در سخنان ايشان صحبتی از
تغييرات زيربنايی و انقلابی نيست،
باز هم نصيحت ميكنند. بخوانيد: من
به شما نصيحت ميكنم، ای آقای شاه!
ای جنابِ شاه، من به تو نصيحت ميكنم
دست از اين اعمال و رويه بردار، من ميل
ندارم كه اگر روزی اربابها بخواند تو
بروی مردم شكرگزاری كنند و من نميخواهم
تو مثل پدرت بشي، من ميل ندارم تو مثل
پدرت بشي، نصيحت مرا بشنو، از روحانيت
بشنو، از علمای اسلام بشنو، اينها
صلاح ملت را ميخواهند، اينها صلاح
مملكت را ميخواهند، از اسرائيل نشنو،
اسرائيل بهدرد تو نميخورد، بدبخت،
بيچاره، چهلوپنج سال از عمرت ميره، يك
كمی تأمل كن، يك كمی تدبر كن، يك
قدری عواقب امور را ملاحظه كن، كمی
عبرت بگير، عبرت از پدرت بگير، اگر راست
ميگويند كه تو با اسلام و روحانيت
مخالفی بد فكر ميكني، اگر ديكته ميكنند
و بهدستِ تو ميدهند در اطراف آن فكر
كن، چرا بيتأمل حرف ميزني؟ آقای
شاه شايد اينها ميخواهند تو را يهودی
معرفی كنند تا كه من بگويم كافری تا
از ايران بيرونت كنند و به تكليف تو برسند. همان
منبع، ص 459 ـ 459 اين
موضعگيريهای آقای خمينی شب 12
محرم 1383 مطابق 15 خرداد 1342 موجب دستگيری
ايشان گرديد (برای اطلاع بيشتر در اين
مورد به منابع گوناگون از جمله كتاب نهضت
امام خميني، تأليف سيد حميد روحانی بهويژه
صفحات 315 تا 465 مراجعه كنيد.) از
خوانندگان گرامی تقاضا دارم به گفتهها
و ايرادهای آقای خمينی به شاه و
نظام شاهی در آنچه تاكنون در نوشتهها
و گفتههای ايشان آمد با دقت توجه
كنند تا برسيم به انقلاب سال 57 و
كارهايی كه بعد از تغيير رژيم بهوسيلهی
روحانيت از جمله شخص آقای خمينی
صورت گرفت. از
15 خرداد 42 تا انقلاب سال 57 3
ساعت پس از نيمهشب 15 خرداد
سال 42 به خانهی آيتالله خمينی
ريختند و او را دستگير كردند. ساعت هنوز
پنج صبح را اعلام نكرده بود كه ماشين
حاملِ قائد بزرگ به تهران رسيد و يكسر
به باشگاه افسران رفت. آن روز را ايشان
آنجا گذراندند. در غروب روز خونين 15 خرداد
مزدورانِ رژيم ايشان را با ماشين جيپی
كه پنجرههايش با پارچهی سياهرنگی
پوشيده بود از باشگاه افسران خارج ساخته
پس از پيمودنِ راهِ دراز و دوردست به
پادگان قصر در سهراهِ زندان منتقل
ساختند. امام خمينی حدودِ 19 روز تمام
يعنی تا تاريخ 4 تير ماه 42 در اين زندان
بهسر ميبرد آنگاه به پادگاه عشرتآباد
منتقل گرديده در يك سلول كه اصولاً
هوای آزاد در آن جريان نداشت قرار
گرفت، البته از شاهی كه افتخار
جانشينی يزيد و معاويه را دارد جز اين
نبايد انتظار داشت كه فرزند برومند امام
علی (ع) و امام حسين (ع) را در يك سلول
تاريك زندانی كند. نقل
از كتاب نهضت امام خميني، سيد حميد
روحاني، ص 472 خبر
دستگيری آقای خمينی ساعت ۶
صبح تقريباً در همة شهرهای بزرگ منتشر
شد. و تظاهراتی در نقاط مختلف كشور در
اعتراض به اين دستگيری صورت گرفت و
تعدادی از تظاهركنندگان كشته و مجروح
شدند اما نكتهی جالب در حادثهی 15
خرداد باز نقش بسيار چشمگير جوانان و
دانشجويان در اين مبارزه بود. نويسندهی
كتاب نهضت امام خمينی به اين امر
اعتراف ميكند و مينويسد: بازداشت
امام خمينی در تهران قبل از هر جای
ديگر در دانشگاه بروز كرد. دانشجويان
غيور با تظاهراتِ دستهجمعی و
شعارهای انقلابی از دانشگاه خارج
شده دامنهی تظاهرات را به خيابانها
كشانيدند و با فريادهای رعدآسای «خمينی
را آزاد كنيد» شور و احساسات تودههايی
را كه هنوز از دستگيری قائد بزرگ بيخبر
بودند برانگيختند. پليس دانشگاه را تعطيل
كرد و با تانك و توپ در محاصره قرار داد. همان
كتاب، ص 484 ـ 483 برای
اطلاع دقيقتر از ريشهی حادثهی
15 خرداد و حوادث بعدازظهر آن روز و
هدفی را كه دستگاه دنبال ميكرد تا
مقدمات تشديد استبداد برای 15 سال ديگر
را فراهم كند به كتاب ناگفتهها مصاحبهی
حاج مهدی عراقی يكی از اعضای
مؤتلفه كه از لحظات اول در جريان بود (بخش
مربوط به حادثهی 15 خرداد) مراجعه
كنيد. سرهنگ غلامرضا نجاتی در كتاب
تاريخ سياسی بيستوپنجسالهی
ايران از كودتا تا انقلاب مينويسد: قيام
15 خرداد نقطهعطفی بود در تاريخ معاصر
ايران كه جنبش سياسی و انقلابی را
به جنبش ايدئولوژيكی سياسی ـ
مذهبی و مبارزهی مسلحانه مبدل
ساخت. همچنين بيانگر اين حقيقت بود كه از
آن پس مبارزه با رژيمِ كودتا، با مسالمت و
در چارچوب قانون امكان نخواهد داشت. ظهور
گروههای چريكی و آغاز نبرد
مسلحانه پيامد قيامِ 15 خرداد و تداوم
مبارزهی ملت ايران تا انقلابِ سال 1357
بود. تاريخ
بيستوپنجسالهی ايران، ص 240 آيتالله
خمينی پس از انتقال به زندان عشرتآباد
(همان زندانی كه گروهی از ملی ـ
مذهبيها از جمله اينجانب در سال 1380 ماهها
در آن زندانی بوديم) و حدودِ 3 ماه توقف
در آنجا به منزل آقای روغنی واقع در
قيطريه منتقل ميشود و بهصورت زندان
خانگی در آنجا تحت مراقبت بودهاند.
روز 15 فروردين 1343 پس از آزادی ايشان به
منزل خودشان در قم ميروند. وقتی
قانون كاپيتولاسيون در مجلس تصويب ميشود
آقای خمينی در ارتباط با اين جريان
نطقی ايراد ميكند و در آن حملهی
شديدی به آمريكا كرده از جمله ميگويد: اگر
يك خادم آمريكايي، اگر يك آشپز
آمريكايی مرجع تقليد شما را در وسط
بازار ترور كند زير پا منكوب كند پليس
ايران حق ندارد جلوی او را بگيرد
دادگاههای ايران حق ندارند او را
محاكمه كنند بازپرسی كنند بايد برود
آمريكا، آنجا در امريكا اربابها تكليف
را معين كنند… ملت ايران را از سگهای
آمريكايی پستتر كردند اگر چنانچه
كسی سگ آمريكايی را زير بگيرد
بازخواست از او ميكنند اگر شاهِ ايران
يك سگ آمريكايی را زير بگيرد بازخواست
ميكنند و اگر چنانچه يك آشپز
آمريكايی شاه ايران را زير بگيرد،
مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگترين مقام
را زير بگيرد هيچكس حق تعرض ندارد. اين
مصوبه در تاريخ 21/7/1342 در مجلس شورای
ملی به تصويب رسيده بود. كتاب
خاطرات محسن رفيقدوست، ص 65 پس
از اين نطق آقای خمينی روز سيزده
آبان 1343 مجدداً دستگير و ابتدا به تركيه و
بعد به نجف تبعيد ميگردد. نكتهی
جالب اينكه بعد از دستگيری دوم جز عكسالعملهای
كوچكی در قم و چند شهر ديگر از آن شور و
هيجان و قيامی كه در 15 خرداد اتفاق
افتاد خبری نبود. نظام شاهی موفق به
تشديد سركوبی شده بود و تا سالها اين
سكوت و بيتفاوتی ادامه يافت و جبههی
ملی «صبر و انتظار» را در پيش گرفت و با
دستگيری چند تن از سران نهضت آزادی
از سوی اين جريان هم عكسالعمل
درخوری بروز داده نشد. آغاز
مبارزات مسلحانه و انقلابي وقايع
پيش و پس از كودتای 28 مرداد ضعف
نيروهای اپوزيسيون، شكست جبههی
ملی دوم پس از همهپرسی بهمن 1341 و
از بين رفتن امكانات قانونی و
سرخوردگی مردم از فعاليتهای
قانونی و برخورد نصيحتگونهی
آقای خمينی با حاكميت و شاه سركوب
خشونتبار قيام 15 خرداد 42 همه و همه
نشانگر اين واقعيت بود كه با شيوههای
قانونی مبارزه با رژيم استبدادی
شاه به جايی نخواهد رسيد. كمكم اين
فكر در ايران قوت گرفت كه دوران مبارزهی
مسالمتآميز و در چارچوب قانون اساسی
زمانش بهپايان رسيده تا آنجا كه مهندس
بازرگان رهبر نهضت آزادی ضمن آخرين
دفاع خود در دادگاه نظام گفت: ما
آخرين كسانی هستيم كه از راهِ قانون
اساسی به مبارزهی سياسی
برخاستهايم. ما از رئيس دادگاه انتظار
داريم اين «نكته» را به بالاتريها
بگويند. تاريخ
سياسی بيستوپنجسالهی ايران، ص
373 از
اواخر سال 1343 تقريباً جوانان بهويژه
جناح راديكال دانشجويان دانشگاه تهران
كه زير فشار روزافزون رژيم قرار گرفته
بودند به چارهجويی پرداختند و به
مطالعهی نوشتههای مائو، جياب،
چهگوارا، فانون و ديگر انقلابيون
پرداختند و كمكم گروههايی از جمله
مجاهدين خلق و فداييان خلق مخفيانه چند
سال تمام وقت خود را به مطالعه و نقد روشهای
گذشته و خودسازی و آماده شدن برای
رودررويی انقلابی و مسلحانه با
رژيم صرف كردند تا بالاخره در 19 بهمن 1349
اولين عمليات مسلحانهی چريكی از
سوی گروهی از فداييان خلق با حمله
به پاسگاه ژاندارمری سياهكل كه به
شهادت و اسارت عدهای از چريكها
منجر شد ناقوس مبارزهی مسلحانه را به
صدا درآورد و مجاهدين خلق كه از سال 44
مشغول خودسازی بودند با نام سازمان
مجاهدين خلق ايران وارد صحنه شدند و پس از
خيانت فردی بهنام شاهمراد
دلفانی سازمان لو رفت و تعداد زيادی
از مجاهدين از جمله رهبران آن دستگير
شدند. در شهريور 1350، 69 نفر از اعضای
سازمان دستگير و محاكمه شدند. 11 تن از
اعضای كادر مركزی شامل حنيفنژاد،
سعيد محسن، بديعزادگان، عسگريزاده،
مشكينفام، ميهندوست، صادق، باكري،
رجوي، بهمن بازرگان و محمد بازرگانی
از دستگيرشدگان بودند. جالب است ذكر گردد
از اين 69 نفر دستگيرشده 27 مهندس، 24
دانشجو، 4 تن كارمند دانشگاهديده، 4 تن
دبير دبيرستان، 3 تن حسابدار، 4 تن استاد
دانشگاه، 2 تن با درجهی دكترا، 2 تن
بازاری و يك تن رانندهی قطار
بودند. جز 3 تن بقيه تحصيلات دانشگاهی
داشتند. (به نقل از كتاب تاريخ سياسی 25
ساله، ص 403) از
اين عده تعدادی اعدام (از جمله
بنيانگذاران بهاستثنای دو نفر) و
بقيه به حبسهای طويلالمدت محكوم
شدند كه غالباً تا روز 29 دی 57 در زندان
بودند. لازم به يادآوری است از آنجا كه
سازمان مجاهدين دارای عقايد مذهبی
بود تعداد قليلی از روحانيون از آنها
حمايت ميكردند كه پس از جريان تغيير
مواضع ايدئولوژيك كه توسط جمعی از
اعضا بهوقوع پيوست اكثر همين تعداد
قليل روحانيون هم نهتنها از حمايت اين
جمع دست برداشتند كه عليه آنها حتی
حاضر بودند با ساواك همكاری كنند. مبارزات
انقلابی مردم روزبهروز دامنهی
گستردهتری مييافت اما در اين ميان
تنها تعداد انگشتشماری از روحانيون
حاضر به مبارزهی انقلابی عليه
رژيم و براندازی آن بودند تا آنجا كه
اكثريت 99 درصدی روحانيون در مساجد و
محافل حتی از بردن نام آقای
خمينی ابا داشتند و وقتی ميخواستند
فتوای ايشان را در مورد امری بگويند
از بردن نامشان خودداری ميكردند.
يعنی اكثر قريببهاتفاق
روحانيانی كه ظاهراً اهل مبارزه بودند
در يك دوران 12 ـ 13 ساله سياست و مبارزه را
رها كردند و سعی داشتند از انجام
كارهايی كه هزينهبر است خود را كنار
بكشند. همانطور كه قبلاً گفتم در اين
دوران زندانها و شكنجهگاهها پر بود
از زنان و مردانِ مجاهد و مبارزی كه
هدف نهاييشان تغيير نظام استبدادی
به يك نظام دموكراتيك ناشی از ارادهی
مردم بود و در اين راه دهها و صدها شهيد
تقديم كردند كه نام بعضی از سرشناسان
آنها را در اينجا ذكر ميكنم. مردانِ
بزرگی چون دكتر حسين فاطمي، خسرو
گلسرخي، مسعود و مجيد احمدزاده، امير
پرويز پويان، محمد حنيفنژاد، سعيد
محسن، بديعزادگان، عسگريزاده، بيژن
جزني، كرامتالله دانشيان، صفايی
فراهاني، حميد اشرف، مصطفی شعاعيان،
ناصر صادق، مشكينفام، ميهندوست،
باكری و برادرانِ رضاييها و … و از 59
زن شهيد قهرمان بهنام بعضی از آنها
اشاره ميشود از جمله مرضيه احمدی
اسكويي، فاطمه اميني، نسترن آلآقا،
زهره مدير شانهچي، حوری بازرگان،
محبوبه متحدين، ليلا زمرديان، غزال آيتي. در
چنين شرايطی مردم بهويژه دانشجويان
و دانشآموزان از هر وسيلهای
برای افشای نظام و تودهای كردن
مبارزه استفاده ميكردند چند روحانی
با بهرهگيری از دشمنی صدام با شاه
راديو «صدای روحانيت» را در عراق راهاندازی
كردند و تعدادی از طلاب جوان با الهام
گرفتن از مبارزات دانشجويی به خدمت
مبارزهی مسلحانه درآمدند كه
تعدادی از آنها دستگير و روانهی
زندانها شدند. ساواك سعی داشت با
ايجاد شكاف بين انقلابيون آنها را دچار
تفرقه و احتمالاً درگيری با يكديگر
نمايد كه بهعنوان نمونه ميتوان از
تغيير مواضع ايدئولوژيكِ تعدادی از
افراد وابسته به سازمان مجاهدين و گرفتن
فتوای نجاست كمونيستها ياد كرد.
ولی همه اين ترفندها اگرچه لطمهی
زيادی به مبارزه عليه نظام شاهی و
مبارزان زد اما ايستادگی و صبر و تحمل
بسياری از مبارزان زندانی مانع
موفقيت كامل رژيم گرديد. همين جوانها و
دانشجويان و ديگر مبارزان راهِ آزادی
بودند كه از اواخر سالِ 56 تا روز 22 بهمن
حوادث بسياری عليه شاه آفريدند و
انقلاب را به ثمر رساندند. از سال 56
فعاليتها تشديد شد. شبهای
شعرخوانی در انجمن فرهنگی ايران و
آلمان (انستيتو گوته) از تاريخ 18 تا 27 مهر
ماه 56 از سوی كانون نويسندگان ايران
ندايی بود برای آزادی انديشه و
قلم و آزادی اجتماعات. ارسال يك نامهی
سرگشاده از سوی جمعی از استادان و
نويسندگان و مبارزين راه آزادی به
دبير كل سازمان ملل كه مسئوليت
جناياتی را كه در ايران اتفاق ميافتاد
به گردن شخص شاه نهادند و در روز نهم آذر 56
تأسيس كميتهی ايرانی دفاع از
آزادی و حقوق بشر را با امضای 29 تن
از شخصيتهای مبارز اعلام كردند، و
بسياری فعاليتهای ديگر كه ذكر
آنها را در اين نامه ضروری نميدانم.
در تمامِ اين مدت آقايان روحانيون كجا
بودند و به چه كار مشغول (جز چند نفری
مثل آيتالله طالقاني، آيتالله
منتظری و تعدادی ديگر كه در زندان
بودند)؟ گاهی آقای خمينی با
اصرار اعضای انجمنهای اسلامی
اروپا و آمريكا نامههايی مينوشتند
و اظهار وجودی ميكردند. مطالعهی
اين نامهها نشاندهندهی واقعيت
ملموسی است كه برنامهی او
برقراری يك حكومتِ مذهبی است كه در
آن با تفسيرهای مندرآوردی از كتاب
و سنت يك خلافت اسلامی برقرار گردد.
نمونهی روشن اين طرز تفكر نامهای
است كه در مورد شهادت دكتر شريعتی نوشت.
او در اين نامه حتی حاضر نشد نام «مرحوم»
را ذكر نمايد و اين نشاندهندهی
منتهی بدبينی او نسبت به كسی بود
كه اعتقاد به اسلام بدون روحانيت داشت. برای
بهتر روشن شدن نقش روحانيت بيمناسبت
نيست قسمتی از چگونگی تشكيل جامعهی
روحانيت مبارز را از خاطرات آقای ناطقنوری
بخوانيم: در
سال 1356 پيامهای پيدرپی اما از
نجف و ضرورت انقلاب اقتضا ميكرد در
تهران علما جلساتی با هم داشته باشند.
اين جلسات هنوز نام جامعهی روحانيت
نداشت و بهنظر من مرحوم مطهری از
بنيانگذاران اصلی جامعهی
روحانيت بود. يك روز ايشان به من فرمود «آقای
نوري» اين علمای مناطق و محلهها را
دور هم جمع كنيد، اينها بنشينند يك
چايی بخورند، يك قليانی بكشند، يك
پرتقالی بخورند. نفسِ اين جمع شدن و
نشستن خوب است چون وقتی هم دور هم جمع
شدند از هم ميپرسند چه خبر؟ و بعد هركس
كه در جلسه خبر بيشتری بدهد معمولاً او
جلسه را بهدست ميگيرد و آقايان سعی
ميكنند جلسهی ديگر كه ميآيند
خبريابی كنند و دست خالی نيايند دو
خبر اين آقا ميدهد يك خبر ديگری ميدهد
و خود اين انگيزهای ميشود كه اينها
بهدنبال خبر و خبريابی باشند و
وقتی خبرها داغ شد، آنموقع به اين
نتيجه ميرسند كه چه بايد كرد و ما اين را
ميخواهيم. جلسات جامعهی روحانيت
بدين ترتيب شكل گرفت و آقايان مطهري،
مهدويكني، مرحوم شهيد باهنر، شهيد
بهشتي، آقای هاشمی رفسنجاني،
موسوی اردبيلي، مرحوم مهدی شاهآبادي،
شهيد فضلالله محلاتي، مرحوم مصطفی
ملكي، سيد عبدالمجيد ايرواني، آقای
عبدالمجيد معاديخواه، علياصغر
مرواريد، حسن روحاني، و عميد زنجانی
جزو افراد اوليهی جامعهی
روحانيت بودند. پس از مدتی اولين
اعلاميههای جامعهی روحانيت با
بيست امضا بود. بعضی علما بودند كه ميخواستند
امضا كنند ميگفتند كار خوبی است اما
اگر فلانی امضا كند من هم امضا ميكنم.
خلاصه ما مجبور بوديم از شميران تا
شهرری دور بزنيم و بگوييم آن آقا امضا
كرده شما هم بياييد امضا كنيد و اين كار 20
روز طول ميكشيد. كمكم 20 امضا تبديل ميشد
به 40 امضا. همينطور منظم اضافه شد تا
اينكه در اعلاميهی راهپيمايی
تاسوعا و عاشوار امضای علما به 220 رسيد. خاطرات
ناطق نوري، ص 114 ـ 113 ضمناً
بد نيست جملاتی از خاطرات شيخ عباس
عميد زنجانی را هم در مورد تشكيلات
جامعهی روحانيت در اينجا ذكر كنيم: در
اواخر سال 1356 و اوايل سال 1357 شورای
مركزی جامعهی روحانيت شكل گرفت كه
بيشتر در شمالِ شهر تهران يعنی در
تجريش جلساتی داشت و در آن جلسات مرحوم
شهيد باهنر، موسوی اردبيلي، شهيد شاهآبادي،
مرحوم آقای مصطفی ملكی و
تعدادی ديگر مشاركت داشتند. خاطرات
عميد زنجاني، ص 222 خوانندگان
عزيز توجه كنند كه اولاً راهپيمايی
تاسوعا و عاشورا بهدستور آيتالله
طالقانی انجام شد و آقايان علمای
مبارز!! كه امروز مدعی هستند انقلاب بهوسيلهی
آنها بهوجود آمد و پيروز شد با آن شرايط
كه در بالا ذكر شد كه بسياری با ترس آن
را امضا كردند آن هم پس از مبارزات
دليرانهی مردم ايران كه منجر به
شهادت دهها تن از بهترين زنان و مردان
ايرانزمين و شكنجههای طاقتفرسا
از جمله سوزاندن بدن، آپولو، دستبند
قپاني، و كابل و شكنجههای ديگرِ
انقلابيون راستين از مجاهد و مبارز و پس
از راهپيمايی عيد فطر در 13 شهريور كه
برخلاف نظر روحانيت و با وجود اعلام
چندبارهی آقايان مفتح و باهنر كه
برنامهها تمام شد و همچنين
راهپيمايی روز 16 شهريور كه باز با
مخالفت روحانيت از جمله دكتر بهشتی
روبهرو شد و در اين تظاهرات مردم
برای اولين بار شعار «مرگ بر شاه»
سردادند و كشتار 17 شهريور و آن وحشيگری
كمنظير، نخستين اعلاميهی رسمی
آقايان روحانيون شامل چه مطالبی است: 16
آذر 57. روحانيت
تهران بهمنظور بزرگداشت حماسهی
عظيم كربلا و ماهِ محرم و شكستن خفقان
حاكم و جبران ممنوعيت حركت دستجات و نشان
دادنِ يكپارچگی و مقاومت شكستناپذيری
مردم در روزهای تاسوعا و عاشورا از هشت
نقطهی شهر به شرح زير به طرفِ
ميدانی بزرگ (ميدان آيزنهاور) به
راهپيمايی آرام و مسالمتآميز
بپردازند: 1ـ ميدان كندي؛ 2ـ ميدان گمرك؛ 3ـ
ميدان ارك؛ 4ـ ميدان شاه؛ 5ـ ميدان فوزيه؛
6ـ پيچ شميران؛ 7ـ ميدان ونك؛ 8ـ چهارراه
سيدخندان. جمعيت
از اين 8 مركز هشت صبح بهسوی شاهرضا
شروع و به طرف مقصد اعلامشدهی فوق
حركت ميكنند. در خاتمه از عمومِ شركتكنندگان
انتظار داريم انضباط و اطاعت از دستوراتِ
مسئولان راهپيمايی در شعارها و حمل
پلاكاردها و ساعات مسير حركت كه همهی
اينها به دقت تعيين و ابلاغ ميشود نموده
و نمونهی رشد و آگاهی ملت
اسلامی را به معرض ديد انبوه
خبرنگاران و نُظار جهانی كه بهدقت
مراقب حركت ما در اين مرحلهی حساس
خواهند بود قرار دهيم و اجازهی
خرابكاری و آتشسوزی و يورش به
خانهها و مغازهها و دزدی و تظاهر
اينها كه همه بهدستِ عمال رژيم انجام
شده و ميشود ندهيم تا بهانهی دخالت
به حكومت فرصتطلب بدهد. مرتضی مطهري،
سيد محمد بهشتي، محمدرضا مهدوی كني،
مفتح، طباطبايي، ناطق نوری و دهها
اسم ديگر نقل
از كتاب خاطرات ناطقنوري، ص 115 ـ 114 برای
بهتر روشن شدن نقش روحانيون در مبارزات
ملت ايران كه منجر به انقلاب و تغيير نظام
شد به بعضی وقايع و تاريخ آنها اشاره
ميكنم:
13 شهريور 57 راهپيمايی
عظيم قيطريه (با مخالفت روحانيت)؛
16 شهريور راهپيمايی
صدها هزار نفری مردم با شعار «مرگ بر
شاه» (با مخالفت روحانيت)؛
17 شهريور (جمعهی سياه)
و كشتار كمنظير مردمِ تهران با اعلام
آقای يحيی نوری و مخالفت
روحانيت؛
15 مهر ورود اقای
خمينی به پاريس؛
7 تا 13 آبان هفتهی
همبستگی دانشگاهيان با مردم با
رهبری دانشجويان و استادان؛
13 آبان كشتار دانشگاه
تهران در يك مراسم دانشگاهي؛
15 آبان سخنرانی شاه و
اعلام «شنيدن صدای انقلاب مردم»؛
16 آذر اولين اعلاميهی
جامعهی روحانيت مبارز (متن نامه را
مجدداً مطالعه بفرماييد)؛
19 آذر راهپيمايی
تاسوعا؛
20 آذر راهپيمايی عاشورا
(در مورد اين دو تظاهرات عظيم لازم است
توضيح دهم كه اين تظاهرات به پيشنهاد
آقای آيتالله طالقانی و تشكيل
كميتهی ادارهكنندهی آن از
سوی نمايندگان همهی گروهها در
دفتر «جمعيت دفاع از آزادی و حقوق بشر»
تشكيل شد اينجانب مأمور شدم خدمت آقای
دكتر مفتح برسم برای معرفی نمايندهی
روحانيون. ايشان معتقد بود كه از سوی
روحانيت بايد دو نماينده شركت كنند
ولی در بحثها هيچ دليل قانعكنندهای
ارائه ننمودند جز اينكه روحانيت از حق
بيشتری برخوردار است!!)؛
10 تا 17 دی كنفرانس
گوادلوپ؛
12 بهمن ورود آقای
خمينی به ايران. و
اين تنها تهران نبود كه شاهد چنين
وقايعی بود. هر روز در گوشه و كنار اين
سرزمين حوادثی اتفاق ميافتاد و دهها
و صدها مجروح و شهيد از خود بهجا ميگذاشت.
مردم در ايران خون ميدادند و آقای
خمينی و جمعی از روحانيون وابسته به
او در پاريس مشغول مذاكره و برنامهريزی
با همانها بودند كه در گوادلوپ دور هم جمع
شدند و با مشاهدهی قيام مردمِ ايران
تصميم به تغيير نظام گرفتند و بهدستور
آقای مطهری در روزهای اوج انقلاب
دور هم جمع ميشدند تا سيگاری بكشند و
چای بنوشند و پرتقال ميل فرمايند.
برای آگاهی بيشتر نسل جوان از آنچه
بر سر انقلابِ مردم آوردند و چگونگی
مصادرهی آن يك نمونه در اينجا ميآورم.
نقل قول از دكتر ابراهيم يزدی كه در
همه صحنهها حضور فعال داشته است: رئيسجمهوری
فرانسه نهتنها با سياست كارتر مخالفت
كرده بود بلكه به وی مؤكداً توصيه
نموده بود كه با مخالفين تماس بگيريد، بهعلت
اينكه در اين مورد خودِ دولتِ فرانسه
براساس اطلاعاتی خصوصی تصميم گرفته
است دورِ شاه را قلم بگيرد. نكتهی
قابل توجه در پاسخ امام اين بود كه امام
از موضعگيری دولت فرانسه اطلاع
داشتند و در ملاقاتِ نمايندهی رئيسجمهور
فرانسه از اين موضعگيری تشكر كردند.
اين اطلاعات را گروه سياسی مستقر در
نوفللوشاتو جمعآوری و در اختيار
ايشان قرار داده بود. منشأ اطلاعات هم
صادق قطبزاده بود. يك هفته قبل از
كنفرانس گوادلوپ وزارت امور خارجهی
فرانسه با صادق قطبزاده تماس ميگيرد
… كمی بعد از سفر رئيسجمهور فرانسه
به گوادلوپ آيتالله از قطبزاده ميخواهد
تحقيق كن كه آيا رئيسجمهوری فرانسه
مسئلهی ايران را در كنفرانس مطرح
خواهد كرد و آيا تحليل قطبزاده به رئيسجمهوری
داده شده است. در ظرف چند ساعت قطبزاده
تماس گرفت و به او پاسخ داده شد كه بله
رئيسجمهوری مسئلهی ايران را در
كنفرانس مطرح خواهد كرد و او تحليل قطبزاده
را ديده است. علاوه براين، نمايندهی
وزارت خارجه گفت كه تحليل قطبزاده بهقدری
رئيسجمهوری را تحت تأثير قرار داده
است كه ژيسكاردستن به كارتر توصيه خواهد
كرد با دولتِ احتمالی جديد تهران كه
رياست معنوی آن با آيتالله خمينی
خواهد بود وارد مذاكره شود. قطبزاده اين
تماسها را كه با اطلاع امام انجام داده
بود و طبيعتاً نتيجه را هم به اطلاع ايشان
رسانده است. امام هم با توجه به اين
اطلاعات كه از كانالهای ديگر نيز
تأييد گرديده، از موضعگيری رئيسجمهوری
فرانسه در گوادلوپ تشكر نمودند. كتاب
آخرين تلاشها در آخرين روزها، دكتر
ابراهيم يزدي، ص 194 تا 196 و
همهی اين ماجراها در روزهايی صورت
ميگرفت كه مردم انقلابی زن و مرد،
پير و جوان، استاد و دانشجو، كارگر و
كشاورز، كارمند و فرهنگي، دانشآموز و
معلم در مقابل گلوله و تانك ميايستادند
و شعار مرگ بر شاه سر ميدادند. بالاخره
وقتی كه تصميمات در گوادلوپ برای
رفتن شاه و آمدن آقای خمينی گرفته
شد بايد مقدمات ورود فراهم ميشد.
روحانيتی كه بهقول ناطق نوری
برای گرفتن امضا از آنها و گذاشتن زير
يك دعوتنامهی معمولی برای
ميتينگ بايد 20 روز كار ميشد تا رضايت
دهد ناگهان همه انقلابی دوآتشه شدند و
مدعی كه تنها ما بوديم كه انقلاب را به
پيروزی رسانديم و ديديم از همان لحظهی
ورود آقای خمينی به سالن فرودگاه
مهرآباد همين جماعت با بر هم ريختن تمام
برنامههای از پيش تدارك ديده شده آيتالله
خمينی را چون گردابی در بر گرفتند و
به هيچكس حتی اجازهی نزديك شدنِ
به او را ندادند تا آنجا كه بزرگی چون
آيتالله طالقانی در وسط سالن گوشهای
نشست و شاهد اين جريان شد. اما
اشارهای هم داشته باشيم به «شورای
انقلاب» كه داستانی است شنيدنی و
عبرتانگيز. ميگويند آقای خمينی
جناب مطهری را مأمور ميكنند كه
شورايی بهنام شورای انقلاب تشكيل
دهند تا پس از كسب قدرت كه ديگر بعد از
كنفرانس گوادلوپ و پذيرش طرح ونس و
برژينسكی كه در آن دولت جديد متعهد به
سه اصل: 1ـ عدم قطع جريان نفت؛ 2ـ مبارزه با
كمونيسم؛ 3ـ ريشهكن كردن گروههای
راديكال شده بود تا طبق آن ادارهی
امور را بهدست گيرند و مملكت را اداره
نمايند. آقای مطهری كه به تصديق همهی
آنها كه ايشان را ميشناختند نه
انقلابی بودند و نه سياسی جمعی
را كه در مرحلهی نخست حتی نام
آقای طالقانی هم در بين آنها نبود
بهنام شورای انقلاب معرفی ميكند
آنگونه كه مهندس بازرگان ميگويد پس از
چهار بار تغيير و تبديل اين افراد بهعنوان
اعضای شورای انقلاب معرفی ميشوند: آيتالله
سيد محمود طالقاني، آيتالله حسينعلی
منتظري، مهدی بازرگان، آيتالله
مرتضی مطهري، ابراهيم يزدي، يدالله
سحابي، آيتالله سيد علی خامنهاي،
هاشمی رفسنجاني، محمد بهشتي، موسوی
اردبيلي، محمدجواد باهنر، محمدرضا
مهدوی كني، عزتالله سحابي، عباس
شيباني، احمد صدر حاج سيدجوادي،
ابوالحسن بنيصدر، مصطفی كتيرايی
و صادق قطبزاده. زندگينامهی
مهندس بازرگان (پيشگامان آزادي)، ص 40 يك
نگاه سطحی به ليست اعضای شورای
انقلابی كه بهدستور آقای خمينی
آقای مطهری تهيه كرد تا يكی از
مردميترين انقلابها را كه همهی
طبقات (نه يك حزب و گروه و قوم و قبيله) در
آن شركت داشتند و خونهای بسيار در
پای آن ريخته شد و مردان و زنان
قهرماني، بيسابقهترين شكنجههای
را در مسيرش تحمل كردند و جان بهترينهای
اين ملت در پايش ريخته شد و حاصل دهها
سال مبارزهی يك ملت بهخاطر كسب
آزادی و عدالت و استقلال و مردمسالاری
بود و برجستهترين ويژگی آن اين بود
كه شاه و شيخ و خان را از اريكهی قدرت
بهزير كشد و حكومت فردی و مطلقه را كه
تنها يك نفر حرف آخر را ميزند و ديگران
جز اطاعت محض چارهای نداشتند، را
براندازد و برای آيندهی انقلاب
برنامهريزی نمايد، نشان می دهد که
اين افراد عبارت از دو گروه بودند
روحانيون و وابستگان به نهضت آزادی
ايران. من در اينجا بههيچوجه قصد بيان
صلاحيت اين افراد برای احراز چنين
مسئوليتی را ندارم اما يك سئوال هميشه
روح و جسمم را ميآزارد و آن اينكه
وقتی اين افراد در جلسات بهاصطلاح
شورای انقلاب مينشستند و ميخواستند
برای مردم تصميم بگيرند از خود نميپرسيدند
بهراستی آيا ما نمايندهی
تمامی اقشار از
جامعه هستيم، و به چه حق به خود جرئت ميدهيم
نمايندگی آن كارگرانی كه با جانفشانی
شيرهای نفت را بستند و كارخانههای
را به تعطيلی كشاندند و شبها برق شهرها
را قطع كردند تا اقتصاد مملكت فلج شود، آن
دانشجويانی كه بهترين همكارانشان
قربانی انقلاب شدند، آن كارمندانی
كه با شكم گرسنه ماهها سر كار حاضر
نشدند، آن دانشآموزانی كه خونشان
روز 13 آبان 57 به زمين ريخته شد، آن
استادانی كه در سختترين شرايط با
برپايی هفتهی همبستگی و تحصن 25
روزه خود را آماده كرده بودند هر لحظه
جانشان گرفته شود (نمونهی آن شهادت «نجاتاللهي»)،
آن روزنامهنگاران و نويسندگانی كه
ماهها روزنامهها را تعطيل كردند، آن
كشاورزانی كه از روستاهای
دورافتاده پياده به شهرهای نزديك ميآمدند
تا در تظاهرات شركت كنند، آن معلمانی
كه سر كلاس به بچهها درس آزادی و
عدالت ميآموختند و از همه مهمتر چهكسی
يا كسانی در اين جمع نمايندگی نصف
جمعيت ايران يعنی زنان را عهدهدار
هستند و از حقوق آنها كه بارها خمينی
گفت: زنان ما نقش بزرگ در انقلاب داشتند
دفاع ميكند؟ و … و بالاخره آن سازمانهای
سياسی كه با عمليات چريكی درس
انقلابيگری به ملت خود و ديگر ملتها
آموختند و ….. آيا ما نمايندهی
تمامی اين اقشار جامعه هستيم؟ بگذاريد
بيپرده بگويم من از بزرگانی که در
قيد حيات هستند ميپرسم آيا از خود سئوال
كردند ما حق داريم از سوی زنان،
كارگران، دهقانان، روشنفكران، معلمان،
ديگر سازمانهای سياسي، نويسندگان و
… در اينجا تصميم بگيريم؟ آيا اعضای
شورای انقلاب با گفتن اينكه خمينی
به مطهری دستور داده و او ما را انتخاب
كرده ميتوانستند وجدانهای خود را
راحت كنند و هرگز اين سئوال را از خود
نكردند كه اين شورای انقلاب با چنين
تركيبی مصادرهكنندهی انقلاب بهنفع
چه جماعتی خواهد شد؟ بهنظر من آنچه
ما در اين 27 سال كشيدم ثمرهی سكوت
کسانی است كه اكثر آنها در جايگاهی
نشستند كه تنها جای آنها نبود و هرگز
سخنی عليه كسی كه آنها را انتخاب
كرده بود نگفتند. بعدها هم كه ثمر و اثر
اين انتخاب ها را ديدند حتی حاضر به
انتقاد از خود نشدند. وقايع
پس از انقلاب مردم
ما كه صادقانه پای به صحنهی
انقلاب گذاشتند و با كار خود نفرتشان را
از ظلم و استبداد و بيعدالتی اعلام
كردند و ميپنداشتند مراجع و بزرگان
دينشان تا اين حد فريبكار و دروغگو
نيستند انقلاب كردند و به كار خود در
تغيير نظام افتخار ميكنند اما بعد چه
شد؟ و اينكه مسئول اين همه بدبختی چهكسانی
هستند بايد مورد نقد و بررسی قرار گيرد. من
در اينجا قسمتهای كوچكی از وعدههای
آقای خمينی را در مصاحبههايشان ميآورم
تا بر همگان بهخصوص نسل جوان حقايق روشن
گردد و آنقدر بر پدران و مادران خود خرده
نگيرند و نگويند كه «شما اين بلا را بر
سرِ ما آورديد». دروغ و فريب عدهای
خداناشناس بهنام دين اين بلا را بر سر
ملت از جمله پدران و مادران شما آورد. گوشههای
از وعدههايی كه آقای خمينی به
مردم داد: 1
ـ قسمتی از مصاحبهی
خبرنگار لوموند با آقای خمينی 4
ارديبهشت نجف. پاسخ آقای خميني. درخصوص
زنان اسلام هيچگاه مخالف آزادی آنان
نبوده است (مراجعه كنيد به نامهی
آقای خمينی به شاه در مورد شركت
زنان در انتخابات). زن مساوی مرد است،
زن مانند مرد آزاد است كه سرنوشت و فعاليتهای
خود را انتخاب كند. صحيفة
نور، جلد3، ص 371 2
ـ مصاحبهی خبرنگار
راديو ـ تلويزيون فرانسه «چاپشده در
روزنامهی لوموند» 23 شهريور 57 نجف. سئوال:
دريافت شما از حكومتِ اسلامی چيست؟
آيا منظور اين است كه رهبران مذهبي،
حكومت را خود اداره ميكنند؟ مراحل اين
حكومت كدام است؟ جواب:
خير منظور اين نيست كه رهبران مذهبی
خود حكومت را اداره كنند لكن مردم را
برای تأمين خواستههای اسلام
رهبری ميكنند و چون اكثريت مردم
مسلمان هستند حكومتِ اسلامی از
پشتيبانی آنها برخوردار شده و متكی
به مردم ميگردد. هدف در مرحلهی اول
مستقل نمودنِ كشور و قطع ايادی و سلطهی
خارجی و داخلی متكی به خارج است و
نيز قطع هر نحو سلطهی چه سياسی و
نظامی و چه فرهنگی و اقتصادی است. صحيفهی
نور، جلد 3، ص 468 3
ـ مصاحبة خبرنگار روزنامهی
فيگارو، 22 مهر 57، پاريس، نوفللوشاتو. سئوال:
افكار عمومی دربارهی مبارزهی
رقبای رژيم كنونی از خود سئوال ميكنند
آيا اين جنبش مذهبی است كه ميخواهد
به سنتهای اسلامی بازگردد؟ جواب:
ما وقتی از اسلام صحبت ميكنيم به
معنی پشت كردن به ترقی و پيشرفت
نيست. بلكه عكس آن صحيح است. بهنظر ما
اسلام يك مذهب ترقيخواه است. ولی ما
دشمن رژيمهايی هستيم كه تحت عنوان
تجددخواهی روش ديكتاتوری و ظلم را
در پيش ميگيرند. ما فكر ميكنيم قبل از
هر چيز كه فشار و اختناق وسيلهی
پيشرفت نيست. سئوال:
رژيمی كه شما ميخواهيد آيا
دموكراتيك است؟ مثلاً آيا شما موافق
آزادی مطبوعات و سيستم چندحزبی و
ازادی احزاب و سنديكاها هستيد؟ جواب:
ما موافق رژيم آزاديهای كامل هستيم.
بايد حدود رژيم آيندهی ايران، همانگونه
كه برای كليهی دولتهای
متكی به مردم مطرح است، منافع عمومی
جامعه را در برگيرد و همچنين بايد به شئون
جامعهی ايرانی مقيد بوده باشد
زيرا عرصهی يك جامعهی غيرمحدود
دستبرد به شرف مردان و زنان آن ميباشد. صحيفهی
نور، جلد 4، صفحات 2 و 3 4
ـ مصاحبه خبرگزاری رويتر، 14
آبان 57، پاريس، نوفللوشاتو. سئوال:
رابطهی اين جنبش با احزاب و گروههای
مخالف چگونه است؟ جواب:
همهی گروهها در بيان عقايد خود
آزادند ولكن خيانت را اجازه نميدهيم. سئوال:
درصورتيكه شاه استعفا بدهد. رژيم جديد
چگونه خواهد بود؟ آيا علما خود حكومت
خواهند كرد؟ جواب:
علما خود حكومت نخواهند كرد. آنان ناظر و
هادی مجريان امور ميباشند.اين حكومت
در همهمراتب خود متكی به آرای
مردم و تحتِ نظارت و ارزيابی و انتقاد
عمومی خواهد بود. صحيفهی
نور، جلد 4، صفحهی 160 5
ـ مصاحبه با خبرنگاران، 19 آبان
57 پاريس، نوفللوشاتو سئوال:
آيا حضرت آيتالله خيال دارند پس از
پيروزی انقلاب و بازگشت به ايران در
رأس حكومت قرار بگيرند و مسئوليتهای
رسمی در دولتِ جديد بپذيرند يا خير؟ جواب:
خير ما مسئوليت هدايت را داريم. اشتغال به
كارهای ديگر خير. سئوال:
حضرت آيتالله فرمودهايد كه نظام
آيندهی ايران يك جمهوری اسلامی
است نقش ساير احزاب سياسی مخالفِ شاه
كه غيراسلامی هستند در اين جمهوری
چه خواهد بود؟ جواب:
فعاليتهای احزاب اگر چنانچه مضر
نباشند، آزاد است. صحيفهی
نور، جلد 4، ص 432 6
ـ مصاحبه با نمايندهی
سازمان عفو بينالملل 19 آبان 57 پاريس،
نوفللوشاتو. سئوال:
الف) آيا در حكومتِ اسلامی ماركسيستها
آزادی عقيده دارند؟ سئوال:
ب) آيا در حكومت اسلامی ماركسيستها
آزادی انتخاب شغل دارند؟ جواب:
الف) در حكومت اسلامی همهی افراد
دارای آزادی در هرگونه عقيدهای
هستند و لكن آزادی خرابكاری را
ندارند. جواب:
ب) در اسلام آزادی انتخاب شغل بر هر
فردی برحسب ضوابط قانونی محفوظ است. سئوال:
از نظر اسلامی زنان تا چه حد مجازند در
ساختمان بنای حكومتِ اسلامی شركت
نمايند؟ جواب:
زنان از نظر اسلام نقش حساسی در
بنای جامعهی اسلامی دارند و
اسلام زن را تا حدی ارتقا ميدهد كه او
بتواند مقام انسانی خود را در جامعه
باز يابد و از × بودن بيرون بيايد و
متناسب با چنين رشدی ميتواند در
ساختمان حكومت اسلامی مسئوليتهايی
را بهعهده گيرد. صحيفهی
نور، جلد 4، ص 436 7
ـ گفتوگو با راسلگر، آبان 57،
پاريس، نوفللوشاتو. سئوال:
وضع حقوق بشر در آيندهی ايران چگونه
خواهد بود؟ برای ساواك چه فكری كردهايد؟ جواب:
ساواك خير، لازم نيست فشار نخواهد بود،
ساواك جز ظلم و تعدی و فشار بر ملت
نداشته. در حكومتِ اسلامی نخواهد بود.
حكومتِ اسلامی بر حقوقِ بشر و ملاحظهی
آن است. هيچ سازمانی و حكومتی بهاندازهی
اسلام ملاحظهی حقوق بشر را نكرده است.
آزادی و دموكراسی بهتمام معنا در
حكومت اسلامی است، شخص اول حكومتِ
اسلامی با آخرين فرد مساويست در امور. سئوال:
دشمنان شما ادعا ميكنند كه حقوقِ زنان
در حكومتِ اسلامی از بين ميرود. حقوق
كنونی كه زنان در زمان شاه بهدست
آوردهاند در آينده از بين ميرود. من
خودم البته باور ندارم شما چه نظری
داريد؟ جواب:
زنها در حكومتِ اسلامی آزادند حقوق
آنان مثل حقوقِ مردها. اسلام زن را از
اسارت مردها بيرون آورد و آنها را هم رديف
مردها قرار داده است، تبليغاتی كه
عليه ما ميشود برای انحراف مردم است.
اسلام همهی حقوق و امور بشر را تضمين
كرده است. الان از فشار حكومت در ايران،
آزادی نه برای مرد است و نه برای
زن. در اسلام برای همه هست. صحيفهی
نور، جلد 5، ص 70 8
ـ مصاحبه با مجلهی «اُسترن»،
26 دی 57، پاريس، نوفللوشاتو. سئوال:
حضرت آيتالله شما بنيادگذاری يك
دولت اسلامی را در ايران اعلام نمودهايد
كه رياست آن را عهدهدار خواهيد شد. آيا
اين دولت اسلامی براساس يك رژيم
پارلمانی و از نوع رژيمهای
پارلمانی دنيای عرب خواهد بود يا يك
نوع حكومتِ روحاني؟ و آيا ميخواهيد نقش
رياست خود را با انتخابات و يا با مراجعه
به آرای عمومی به تصويب برسانيد؟ در
اين دولت اسلامی آيا احزاب سياسي،
روزنامهها و همچنين غيرمتعهدين به دين
ميتواننند آزادانه ـ احتمالاً ـ عدم
موافقت را با آن حضرت و سياستتان اظهار
دارند؟ جواب:
من نميخواهم رياست دولت را داشته باشم،
و طرز حكومت، حكومت جمهوری است و تكيه
بر آرای ملت، و قانون، قوانين اسلام
است و احزاب آزادند كه مخالفت با ما يا با
هر چيزی بكنند. مادامی كه
اقداماتشان مضر به حال كشور نباشد. صحيفهی
نور، جلد 5، ص 483 مصاحبه
با مجلهی «تايم»، 20 دی 57، پاريس
نوفللوشاتو. سئوال:
آيا حضرت آيتالله نظری راجع به
آزادی مطبوعات تحت حكومت اسلامی
دارند؟ آيا مطبوعات پس از رفتن شاه آزاد
خواهند بود كه عقايد خود را ابراز دارند؟ جواب:
همهی مطبوعات آزادند مگر اينكه
مقالات مضر به حال كشور باشد. صحيفهی
نور، جلد 5، ص 316 پس
از آنكه خمينی با كولهباری از
مصاحبهها و گفتوگوها و اطلاع از آنچه
در گوادلوپ گذشت و پذيرش طرح ونس و
برژينسكی با قلبی مطمئن بدون «هيچ
احساس ويژهاي» به ايران بازگشت و در
سالن فرودگاه در گردابی كه روحانيت
درست كرده بود بدون آنكه با ديگر اقشار
جامعه ملاقات يا مذاكره داشته باشد فرو
رفت و بهوسيلهی همان جماعت برخلاف
تصميم «كميتهی تداركات استقبال» به
بهشت زهرا و از آنجا به مدرسهی رفاه
برده شد و «مصادرهی خمينی و
انقلاب» تا حدودِ زيادی كامل گرديد.
آقای خمينی و اطرافيانش خوب ميدانستند
كه چه خواهد شد و تسلط كامل بر همه چيز
نزديك است اما مردم بياطلاع از
جرياناتِ پشتپرده از ترس كودتای
ارتش گاهی به پادگانها حمله ميكردند
و زدوخوردهايی روی ميداد و
تعدادی شهيد و مجروح بر جای ميگذاشت
كه صبح روز 22 بهمن اتفاق جالبی افتاد و
آن اينكه: در
همان موقع كه سران و فرماندهان ارتش (27 تن
فرماندهان، معاونين و رؤسا و مسئولان
سازمانهای ارتش 1 دريادار 3 ارتشبد و
23 سپهبد) در ستاد بزرگ سرگرم تهيهی
اعلان بيطرفی ارتش بودند. انقلابيون
حمله به تأسيسات و پايگاههای ارتش را
آغاز كرده بودند ستونهای زرهی
پراكنده شده بود، پادگانهای
نيروی هوايی در دوشانتپه به اشغال
درآمده بود. مردم بياعتنا به تهديد
بمباران تأسيسات اسلحهسازی
ديوارهای تسليحات ارتش را با ديلم و
كلنگ خراب كرده بودند. در پادگان عشرتآباد
نظاميان شورش كرده بودند، يگانهای
لشگر گارد در آن پادگان سقوط كرده بودند.
سلاحهای بيشماری بهدستِ
مهاجمين مخصوص افراد وابسته به مجاهدين
خلق و فداييان افتاد. فرماندهی
لجستيكی نيروی زميني، در پادگان
عباسآباد، يگانهای هوانيروز در
باغشاه، دانشكدهی افسري، دانشكدهی
پليس، پادگان جي، پادگان قصر و ستاد
فرماندهی نيروی دريايی بدون
كمترين مقاومتی يكی پس از ديگری
سقوط كردند. كتاب
تاريخ سياسی 25 سالهی ايران، جلد
دوم، صفحات 394 ـ 393 متن
اعلام بيطرفی ارتش بدين قرار است: اعلاميهی
ارتش: ارتش
ايران وظيفهی دفاع از استقلال و
تماميت كشور عزيز ايران را داشته و
تاكنون در آشوبهای داخلی سعی
داشته است با پشتيبانی از دولتهای
قانوني، اين وظيفه را بهنحو احسن انجام
دهد. با توجه به تحولات اخير كشور،
شورای عالی ارتش در ساعت 30/10 روز 22
بهمن 1357 تشكيل و بهاتفاق تصميم گرفته شد
كه برای جلوگيری از هرجومرج و
خونريزی بيشتر بيطرفی خود را در
مناقشات سياسی فعلی اعلام و به يگانهای
نظامی دستور داده شد كه به پادگانهای
خود مراجعت نمايند. ارتش ايران هميشه
پشتيبان ملت شريف و نجيب و ميهنپرست
ايران بوده و خواهد بود و از خواستههای
ملت شريف ايران با تمامِ قدرت
پشتيبانی مينمايد. تاريخ
سياسی 25 سالهی ايران، جلد دوم،
صفحات 392 ـ 391 آيا
تصميم فرماندهان ارتش برای تسليم و
اعلام بيطرفی در آن شرايط بدون يك
برنامهريزی دقيق و از پيش تعيين شده
قابل قبول است؟ آيا آيتالله خمينی
آمده بود تا مردم را تحريك به مقاومت در
برابر ارتش شاه نمايد يا ميدانست چنين
برخوردی بين مردم و ارتش صورت نخواهد
گرفت و ارتش اعلام بيطرفی خواهد كرد
و او چند ساعت بعد همهی قدرت را در
دست خواهد گرفت و نظامی جديد بهجای
نظام شاهی جايگزين خواهد شد. البته
آقای خمينی در روزهای اول باز هم
دست از شعارهای عوامفريبانه مانند
مجانی شدن آب و برق و اتوبوس، خانهدار
شدنِ همهی مردم و رفاه و آسايش
برای عموم برنداشت و كمكم همهی
آن شعارها كه در مصاحبهها و گفتوگوها
داده بود از ياد رفت. «آزادی احزاب
حتی كمونيستها» تبديل به شعار «حزب
فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» شد،
آزادی زنان به شكل «يا روسری يا
توسري» درآمد، آزادی مطبوعات و حق
انتقاد از سوی همهی گروهها به
فريادِ «بشكنيد اين قلمها را» تبديل
شد، كشتوكشتار در كردستان، گنبد،
آذربايجان و خوزستان و بلوچستان آغاز شد.
هيچ فرد و گروهی حق نداشت جز آنچه
روحانيون حاكم ميگويند بگويد. حمله به
دگرانديشان بهويژه جوانان و دانشجويان
آغاز شد. وقتی طبق برنامهی سازمان
ملی دانشگاهيان كه استادان سراسر كشور
را نمايندگی ميكرد تشكيل «شوراهای
هماهنگي» با يك انتخابات آزاد و
دموكراتيك در دانشگاهها را پيشنهاد كرد
و دانشجويان دگرانديش اعم از مجاهد و
مبارز اكثريت قريب بهاتفاق كرسيها را
از آن خود كردند حملهی وحشيانه به
دانشگاهها و از جمله دانشگاه تهران
انجام شد و به بهانهی انقلاب
فرهنگی و اسلامی كردنِ دانشگاهها
برای سه سال درب دانشگاهها را بستند
و دهها هزار دانشجو و استاد را به
دانشگاه راه ندادند يا اعدام كردند. من در
اينجا واجب ميدانم به يك نكتهی
حساس و عبرتآموز كه دستگاه و وابستگان
به آن رويش زياد تبليغ كرده و ميكنند
اشاره كنم و آن اينكه آنها ميگويند اگر
در سال 60 آن خشونت و كشتوكشتار كمنظير
صورت گرفت و اگر جنايت كشتار دستهجمعی
زندانيان در سالِ 1367 بهدستور مستقيم
آقای خمينی انجام شد مسئولْ گروههايی
هستند كه خشونت را بهويژه در 30 خرداد
سالِ 60 با خشونت پاسخ دادند وگرنه نظام
دست به چنين جناياتی نميزد. برای
روشن شدن وضع و اينكه از پيش از انقلاب «نظام
ولايي» تصميم به نابودی گروههای
راديكال گرفته بود قسمتی از خاطرات
آقای ناطق نوری را قبل از ورود
آقای خمينی به ايران كه نشاندهندهی
موضع آنها نسبت به مجاهدين و ديگر
دگرانديشان است در اينجا نقل ميكنم تا
حقايق بيش از پيش برای نسل جوان روشن
گردد. اختلاف
بر سر نحوة استقبال از امام در
نوفللوشاتو برنامهريزی كرده بودند
كه ادارهی مراسم بهدستِ مجاهدين
خلق باشد و آنها تريبوندار باشند و مادر
رضاييها و پدر ناصر صادق و حنيفنژاد
نيز به امام خيرمقدم بگويند و صحبت كنند.
وقتی از اين برنامه خبردار شديم در
تلفنخانهی مدرسهی رفاه
آقای مطهري، كروبي، انواري،
معاديخواه و بنده جمعی شديم. همه
عصبانی بوديم كه اگر اينها به بهشت
زهرا بيايند و تريبون بهدست اينها
بيفتد چه ميشود؟ آقای كروبی تلفن
زد به احمدآقا و با احمدآقا با عصبانيت
صحبت كرد و نسبت به اين كار اعتراض كرد و
تلفن را با عصبانيت پرت كرد و قهر كرد،
سپس آقای معاديخواه گوشی تلفن را
برداشت و با حاجاحمدآقا صحبت كرد. ايشان
همه عصبانی شد و گوشی را زمين يد.
توی اينها تنها كسی كه عصبانی
نميشد بنده بودم. گوشی را برداشتم و
يكخرده صحبت كه اگر اينها بخواهند با آن
سوابق و اعلانِ مواضع داخل زندانشان
ادارهی امور با بگيرند ديگر نميشود
جلوی آنها را گرفت. در همين لحظه
آقای مطهری فرمودند «تلفن را به من
بده» ايشان تلفن را گرفتند و با عصبانيت (علامت
عصبانيت مرحوم مطهری حركت زياد سر
ايشان بود) به حاجاحمدآقا اينكه من ميگويم
ضبط كن و ببر به آقا بده. احمدآقا گويا به
ايشان گفته بود ما داريم حركت ميكنيم،
اما هم راه افتاده و سوار ماشين شده است.
مرحوم مطهری گفت: «من نميدانم، اين
جملهای را كه ميگويم را به امام بگو».
احمدآقا گفت: چيست؟ گفت: «به امام بگو
مطهری ميگويد اگر فردا شما بياييد و
تريبون دست مجاهدين خلق باشد من ديگر با
شما كاری نخواهم داشت» تا اين جملات را
شهيد مطهری گفت حاجاحمدآقا جا خورد و
ايشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: «آقا
هر كاری شما كرديد قبول است. فردا
تريبون را خود شما اداره كنيد». بعد
از اين ماجرا تمام بساط مجاهدين خلق را بههم
ريختيم و تريبون را از دست آنان گرفتيم و
آقای بادامچيان و معاديخواه جزو
گردانندگان تريبون شدند و آقای
مرتضاييفرد هم قرار شد شعار بدهد. من در
برنامهی آنجا نبودم و بعداً در آنجا
قرار گرفتم. كتاب
خاطرات ناطقنوري، جلد اول، صفحات 149 ـ 148 برای
بهتر روشن شدن چگونگی «مصادرهی
انقلاب» كه بهنظر من واجب است هر زن و
مرد ايرانی زير 40 سال حتماً از آن
اطلاع داشته باشد كمی به عقب برميگردم
و داستان ورود آقای خمينی به ايران
را تا حدودی بازتر ميكنم. گفتيم پس از
قرارومدارهای انجامشده در پاريس
وقتی اعلام شد آقای خمينی تا چند
روز ديگر به ايران برميگردد «كميتهی
استقبال» تشكيل شد كه در آن كميسيونهای
متعددی وجود داشت از جمله «كميسيون
تداركات» برای برنامهريزی
چگونگی ورود، محل ورود و برنامههای
بعدي، در اين كميسيون تا آنجا كه خاطرم
هست من، دكتر سامي، آقای سيف، مهندس
صباغيان، آقای شاهحسينی و چند نفر
ديگر عضويت داشتيم (لازم به يادآوريست
كارتهای ورودی به سالن فرودگاه به
امضای من و آقای دكتر سامی ميرسيد)
بعدها بسياری از خوشهچينان انقلاب
ادعاهايی كردند كه به يكی از آنها
اشاره ميكنم. آقای
خلخالی در كتاب خاطرات خود در پاسخ به
ادعای آقای بادامچيان مينويسد: راجع
به نوشتههای آقای بادامچيان بايد
بگويم كه ايشان يك كمبود اساسی دارد و
با طرح كردن خود يك هدفی را دنبال ميكند
كه خود را قانع كند و در رأس بداند. ايشان
ادعا دارد يكی از اعضای كميتهی
اصلی استقبال از امام بوده. اصولاً
كسی بهنام بادامچيان نه در كميتهی
رفاه مطرح بوده و نه در مدرسهی
علوی شمارهی يك يا دو. كتاب
خاطرات آيتالله خلخالي، صفحات 475 ـ 474 آقای
دكتر يزدی وقايع ورود آقای خمينی
به سالن فرودگاه را چنين شرح ميدهد: هواپيمای
ايرفرانس بهآرامی در باند فرودگاه
به زمين نشست. از جانب كميتهی
استقبال آيتالله مطهری به داخل
هواپيما آمد و خيرمقدم گفت و سپس بهاتفاق
امام از پلكان پايين آمدند (لازم به
يادآوريست كه كميتهی تصويب كرده
بود آقای طالقانی با آن سوابق
مبارزاتی و شخصيت عالی از طرف مردم
تهران داخل هواپيما شود و به آقای
خمينی خيرمقدم بگويد اما آقای
مطهری و يكی دو نفر ديگر بهشدت با
اين امر مخالفت كردند). من
بهدلايلی آخرين نفر بودم كه از
هواپيما پياده شدم و هنگامی كه به سالن
عمومی وارد شدم كه سرود خمينی ای
امام را ميخواندند و حلقهای از
استقبالكنندگان دور امام را گرفته
بودند. آيتالله طالقانی در كنار
جايگاه اطلاعات فرودگاه كه در وسط سالن
قرار داشت تنها نشسته بود. امام آمادهی
حركت بهسوی دانشگاه تهران شدند و من
بهاتفاق آيتالله طالقانی به يكی
از اتاقهای فرودگاه رفتيم. آنجا كه
ساير روحانيون از جمله آقای منتظری
نيز حضور داشتند. كميتهی استقبال از
امام، با پاريس در تماس مداوم بود. برنامهی
توافقشده عبارت بود از حركت از مهرآباد
بهسوی دانشگاه تهران، توقف و ايراد
سخنرانی كوتاه در دانشگاه و ادای
احترام به شهيدان دانشگاه و سپس حركت بهسوی
بهشتزهرا. كتاب
آخرين تلاشها در آخرين روزها، دكتر
ابراهيم يزدي، ص 377 تمام
شواهد و قراين حاكی از آنست كه
گروهی از روحانيون با برنامهريزی
چه در داخل كشور و چه خارج از ماهها پيش
از انقلاب قصد داشتند با توطئه و كنار
زدنِ انقلابيون راستين و بهدست گرفتن
قدرت حكومتِ دلخواه خود را بهوجود
آورند و به رويای ساليان خود برسند. با
علم كردن چيزی بهنام ولايتفقيه
مانع تحقق اين خواست صدسالهی
ايرانيان يعنی آزادی و عدالت گردند.
مگر آنها سالها تبليغ نكرده بودند بعد
از امام زمان همهی حكومتها ضاله
هستند و اوست كه بايد بيايد دنيا را پر از
عدل و داد نمايد. اين آقايان روحانيون
بنابراين با فريب و نيرنگ آمدند و با
برافراشتن پرچم ولايتفقيه دين و خدا و
مملكت و اسلام را به آنجا كشاندند كه
امروز ميبينيم مردم ما در تظاهرات
ميليونی خود حتی يك بار كلمهی «ولايتفقيه»
را نشنيده بودند ولی پس از تسلط بر همهی
امور آمدند و اين پرچم را بالا بردند و
بيستوهفتسال به اين نام قدرت مطلقهی
خود را اعمال كردند و وضع را به جايی
كشيدند كه امروز شاهد آن هستيم. خوانندگان
عزيز توجه كنند كه آقای خمينی روز 12
بهمن وارد ايران شد و سران مجاهدين و
فداييان و ... چندين
روز بود كه از زندان آزاد شده بودند و به
اين ترتيب «مصادره»ی انقلاب به مراحل
نهايی خود روزبهروز نزديكتر ميشد.
تشكيل حزب جمهوری توسط جمعی از
روحانيون و مؤتلفهايها، تشكيل سازمان
مجاهدين انقلاب اسلامی و قبضه كردن
تمام اهرمهای حكومت از سوی اين دو
ارگان، گنجاندن «ولايتفقيه» در قانون
اساسی و زير پا گذاشتن همهی وعدهها
و فريب دادنِ مردم اين نتيجه را بهبار
آورد كه امروز شاهد آن هستيم و من در
پايان مقال بايد به يك نكته اشاره كنم و
آن اينكه انقلاب ايران وقتی از سوی
روحانيون «مصادره» شد مصادرهكنندگان
از هيچ عمل جنايتكارانهای برای
حفظ اين مال مصادرهای كوتاهی
نكردند. من
در اينجا تنها به چند خبر كه در روزنامههای
خود رژيم آمده اشاره ميكنم تا روشن شود
آن بهشتی كه آقای خمينی از سال 41
به مردم ايران وعده ميداد چگونه جايی
است. مردم ايران بايد بدانند مصادرهكنندگان
تا خاك وطن را به توبره نكشند دستبردار
نيستند. اينها روزی صحنه را ترك ميكنند
كه ايران تبديل به يك «سرزمين سوخته» شده
باشد. اما يقينا ملت ما پس از زوال نظام
ستم ِ، دستدردستِ هم ايرانی آزاد و
آباد و عاری از ظلم و استبداد بنا
خواهند كرد. به اميد آن روز كه نزديك است. اما
شرايط فعلی مردم ايران اعتياد آخرين
گزارش سازمان ملل در سال 2005 ميگويد: ايران
رتبهی اول در شمار افراد معتاد به
مواد مخدر را دارد. واشنگتنپست درخصوص
اعتياد در ايران با اعلام اين مطلب آورده
است 8/2 درصد از اين جمعيت مصرفكننده را
جوانان زير 15 سال شامل ميشوند و بيش از 4
ميليون معتاد به مواد مخدر در ايران 70
ميليونی وجود دارد. ايسنا: دبير
كل ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام كرد 10
ميليون نفر در كشور روی گُسَل اعتياد
قرار دارند. اين در حالی است كه ستاد
مبارزه با مواد مخدر هشدار داده است 10
ميليون نفر در معرض اعتياد هستند. دفتر
سلامتِ جوانان و مدارس وزارت بهداشت
آمادگی كافی برای اجرای
برنامههای پيشگيرانه در زمينهی
مصرف مواد مخدر در مدارس را دارد اما هنوز
هيچ درخواستی از سوی وزارت آموزش و
پرورش دريافت نكردهايم. دكتر
رزاقي،رئيس دفتر سلامت جوانان و مدارسِ
وزارت زنان فرماندهی
انتظامی تهران بزرگ از ناامنی
اجتماعی زنان خبر داد. ايشان ضمن پذيرش
ناامنی اجتماعی زنان بهطور
نسبی بروز ناهنجاريهای اخلاقی
را نشأتگرفته از نوع رفتار و نگاه
برخی به زنان و دختران جامعه دانست. هوای
تهران محمدحسن
پيراسته مديركل حفاظت محيطزيست استان
تهران در گفتوگو با «ايران» در اين باره
گفت وضعيت جغرافيايی و اقليمی
تهران بهگونهای است كه بيش از 265
روز سال پايداری هوا و بين 10 تا 25 روز
وارونگی هوا را شاهديم. درآمدهای
نفتي نگاهی
به درآمدهای نفتی كشور طی سالهای
پس از انقلاب حاكی است كه طی سالهای
1357 تا 1383 در مجموع حدود 450 ميليارد دلار
درآمد نفتی نصيب كشور شده است. وقتی
آمار و ارقام به ميليون و ميليارد دلار
برسد شايد نتوان تصور درستی از آن داشت.
بههمين منظور «آنتونی گيدنز» تعبير
جالبی برای پی بردن به مفهوم
ميليارد دلار بهكار برده است وی در
اين خصوص مينويسد يك ميليون دلار پول بهصورت
بستههای هزار دلاری بيست
سانتيمتر ارتفاع دارد و يك ميليارد دلار
200 متر بلندی و يك هزار ميليارد دلار
حدوداً 200 كيلومتر و تقريباً 20 برابر
ارتفاع كوه اورست است. دلارهايی كه
وارد كشور شده (450 ميليارد دلار) چند برابر
ارتفاع اورست است؟ بيكاری
عامل بسياری جرايم محاسبات
دكتر عظيمی ميگويد كه 40 درصد
نيروی كار ايران بيكار آشكار و پنهان
است. 2 ميليون نفر از جوانان 11 تا 16 ساله
ترك تحصيل دارند (معاونت وزارت آموزش و
پرورش)، سالانه در ايران 11 ميليون جرم
اتفاق ميافتد، خط فقر برای يك
خانوادهی 5 نفری 250 هزار تومان در
شهرهاست (رئيس سازمان مديريت و برنامهريزي،
روزنامهی آفتاب يزد، 8/4/84)، 5/1 ميليون
خانوادهی ايرانی ماهانه با 43 هزار
تومان زندگی ميكنند، افراد زير خط
فقر را بين 8 تا 20 ميليون برآورد كردهاند
(روزنامهی شرق، 23/9/83)، 98 درصد پزشكان
ايرانی زير خط فقر زندگی ميكنند (دبير
شورای عالی سازمان نظام پزشكي)، 8
ميليون حاشيهنشين در اطراف شهرها وجود
دارد كه ميتوانند بستر خطرناكی
برای تحولات غيرقابل كنترل شاند. فرار
مغزها در
دوران پس از انقلاب حدود 400 ميليارد دلار
و در سال 1380 معادل 38 ميليارد دلار از اين
نظر زيان متوجه كشور شده است. ادارهی
گذرنامه اعلام كرد كه در سال 83 هر روز بهطور
متوسط 15 كارشناس ارشد، 3/2 دكتري، 547 نفر با
مدرك ليسانس از كشور خارج شدهاند (روزنامهی
شرق، 6/10/82). حيفوميل
اموال عمومي اين
گوی و اين ميدان. قوهی قضاييه با
بزرگترين پروندهی اقتصادی سالهای
اخير برخورد كند. محمدرضا
رحيمی رئيس ديوان محاسبات كشور ديروز
جزييات پروندهی صادرات گاز ايران به
امارات عربی را تشريح كرد. بهموجب
اين قرارداد كه سال 80 از سوی × (مسئول
وقت) بين وزارت نفت ايران و شركت كرسنت
امارات منعقد شده است ايران با احداث يك
خط لوله به ارزش 600 ميليون دلار از سال 2005
تا 2006 روزانه 195 و از آوريل اين سال تا
پايان سال 2007 روزانه 330 و در سال چهارم 300
سال پنجم 350 و سال ششم 450 و از سال هفتم به
بعد روزانه 500 ميليون فوت مكعب گاز تحويل
شركت كرسنت خواهد داد. از اين طريق 8
ميليارد دلار آن نصيب كرسنت بهعنوان
واسطه شده مابقی به دولت امارات ميرسد.
بهگفتهی آقای رحيمی شركت
كرسنت بلافاصله كار را به يك شركت ديگر به
نام دنا گاز سپرده و تنها سهم
چهارميليارد دلار از اين پروژه دريافت
كرده است. وفق توافقات ايران ميبايد در
سهام دناگاز شريك ميشده كه اين اتفاق
تاكنون رخ نداده است. روزنامهی
شرق، سهشنبه 11 بهمن 1384 شرايط
اقتصادی ـ اجتماعي 21
درصد كسانی كه در بيمارستان
بستری ميشوند تمامِ دارايی خود را
بفروشند (ياسنو، 11/19/82). سالانه
حدود 7 ميليون جرم اتفاق ميافتد (رئيس
دادگستری خراسان، شرق، 28/11/83). قاچاق
كالا در سال گذشته بين 10 تا 15 ميليارد
دلار بوده است (ياسنو، 23/6/82 و شرق، 28/11/83) صندوق
بينالمللی پول اعلام كرد كه هر سال 150
تا 180 هزار ايرانی با تحصيلات
دانشگاهی از ايران خارج ميشوند و
ارزش آن معادل 11 ميليارد دلار است (دنيای
اقتصاد، شهريور 1384). و
اين همان بهشتی است كه روحانيون پس از
رسيدن به قدرت و «مصادرهی انقلاب»
برای ملت ايران ساختند و حالا ميخواهند
همين مديريت را برای جهان پياده كنند و
دنيا را از فقر و فساد و اعتياد نجات دهند.
نامه
به باستانشناسان بين المللی گردآمده
در ايران کميته
بين المللی حفظ آثار باستانی دشت
پاسارگاد دانشمندان
ارجمند حاضر در کنفرانس تنگه بلاغی در
پنجم اسفند ماه،
از
جانب کميته بين المللی حفظ آثار
باستانی دشت پاسارگاد به شما درود
می فرستم. امروز شما در اين کنفرانس
گرد هم آمده ايد تا به ملت چشم انتظار
ايران گزارش دهيد که در طی يک سال
گذشته در تنگه بلاغی که قرار است سد
سيوند آن را کلا به زير آب برد چه يافته
ايد و فکر می کنيد که ارزش اين يافته ها
چيست.
بنظر
ما شما، بعنوان متخصصان سرشناس دانش
تاريخ، نمی توانيد از بين رفتن منطقه
ای باستانی و از لحاظ ارزش
تاريخی مهم را به هر دليلی تاييد
کنيد. سد و جاده و کارخانه را هميشه می
شود ساخت اما شهر و دهکده و قبرستان و
کارگاه هزاران ساله يکبار ساخته شده و
بدست تاريخ سپرده شده اند و تخرِيب آنها
تخرِيب بخشی از حافظه بشريت است.
پولی نيز که در راه ساختن سد سيوند خرج
شده نمی تواند توجيه گر ويرانی
بخشی از پايتخت کورش بزرگ، پدر حقوق
بشر باشد. نيز توجه داشته باشيد که اين
کميته راه حلی را برای بازگرداندن
پول پرداخت شده برای سد پيشنهاد داده
است: تبديل سد نيمه تمام به صورت محلی
برای تماشای توريست ها، به عنوان
نمادی از احترام ملتی به گنجينه
های تاريخی بشري.
گرد
آمدن و سخن گفتن امروز شما در اين کنفرانس
کاری عادی نيست. شما می توانيد يا
زير فرمان انهدام بخش مهمی از تاريخ
کشور ايران را امضاء کنيد و يا، با توسل
به وجدان حرفه ای خود، از اين کار
دهشتناک جلوگيری نمائيد. امروز
روزی است که بهر حال در کارنامه شما
ثبت شده و همراه با نامتان به دست تاريخ
سپرده خواهد شد.
کميته
ما فهرستی از آنچه هايی را که شما
يافته ايد تهيه کرده است. اين فهرست
بروشنی نشان می دهد که کدام از اين
يافته ها قابل انتقال به موزه ها نيستند و
در صورت آبگيری سد سيوند در درياچه آن
سد غرق خواهند شد. همه هزاران نفری که
نامه سرگشاده کميته را امضاء کرده اند و
صدها نفری که هر روزه از سايت
اينترنتی کميته بازديد می کنند با
اين فهرست آشنا هستند.
در
عين حال علاقمنديم تا نکته ی ديگری
را نيز برايتان بازگو کنيم: اخيراً عده
ای از مهندسين مستقل کشور ما، بوسيله
آقای مهندس زعيم، اعلام داشته اند که،
پس از مطالعه آخرين نقشه های هوائی
و توپوگرافيک به اين نتيجه رسيده اند که
تمام محاسبات فنی اين سد بر اساس داده
های غلط انجام شده و اگر بخواهند سد را
بطور کامل آبگيری کنند، با توجه به
ارتفاع آرامگاه کورش بزرگ در مقايسه با
ارتفاع ديوار سد، اين آرامگاه نيز در آب
غرق خواهد شد. آيا شما حاضريد تن به
محاسباتی ظاهراً غلط داده و به انجام
اين آبگيری رأی دهيد؟
ما،
و همه ايران دوستان، بی صبرانه منتظر
اعلام نتايج کنفرانس شما هستند و آرزو
می کنند که تک تک شما از اين آزمون
تاريخی سربلند بيرون آئيد. با
احترام شکوه
ميرزادگي از
طرف کميته بين المللی نجات آثار
باستانی دشت پاسارگاد 21
ماه
فوريه 2006 (متن
انگليسی اين نامه برای
باستانشناسان فرستاده شده است). هشدار
رييس كنفدراسيون آسيا: ليگها حرفهيی
نشوند فوتبال در آسيا راه به جايی
نخواهد برد! امروز
(چهارشنبه) محمد بن همام رييس كنفدراسيون
فوتبال آسيا (AFC)
هشدار داد كه اگر باشگاهها و ليگهای
كشورهای مختلف آسيايی حرفهايتر
نشوند، فوتبال در اين قاره راه به جايی
نخواهد برد. به
گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)،
AFC
باور دارد كه باشگاهها در كانون پيشرفت
فوتبال در آسيا قرار دارند و فوتبال اين
قاره بدون رشد ليگهای داخلی
كشورها، به جايی نخواهد رسيد. رييس
قطری AFC
كه مهرهای كليدی برای پيشبرد
سياست «پيشرفت در فوتبال آسيا» به شمار
ميرود بار ديگر به تلاش جدی برای
اثبات فوتبال قاره كهن به جهانيان متذكر
شد. ژاپن
و كره جنوبی با موفقيت توانستهاند
ليگهای داخلی آبرومندانهای
را برای خود راهاندازی كنند كه
بسياری از كشورهای آسيايی هنوز
برای برپايی اين رقابتها به صورت
حرفهای در سطح پايينی قرار دارند. بن
همام در نشستی مشترك با مديران تيمهای
حاضر در ليگ قهرمانان آسيا، خواستار
دگرگونی فوتبال آسيا از شرايط غير
حرفهای كنونی و رسيدن به حرفهايگری
كامل شد:« ترديد ندارم باشگاههای
آسيايی پيشرفت ميكنند و روزی با
تيمهای بزرگ دنيا رقابت خواهند كرد.»
فساد،
قانونهای نامناسب ليگهای
داخلی و دوپينگ از مشكلات اصلی پيش
روی پيشرفت فوتبال آسيا است، اما آنچه
به راستی بن همام را نگران كرده، نبود
نگرش حرفهای از سوی بازيكنها،
داوران و مربيها در برخی كشورها است:«
ميخواهيم بازيكنها و سران فوتبال
كشورهای مختلف آسيا، حرفهايگری
و بازی جوانمردانه را جدی بگيرند.» سپ
بلاتر رييس فيفا هم از باشگاههای
آسيايی خواسته برای موفق شدن، به
الگوبرداری از همتاهای اروپاييشان
بپردازند.
|