نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

 

ناگفته های ماجرای تخریب حسینه‌ شریعت در قم

به نقل از سايت عصرنو

میزان نیوز: یکشنبه ۳۰ بهمن

پیرمرد گریه می‌كند: «بیش‌تر از چهل سال است كه برای اهل بیت روضه می‌خوانم. چهل سال است كه ذكر مصیبت اهل بیت می‌گویم. از شهیدان می‌گویم و از اسیران كربلا... اما دیشب فهمیدم كه این همه سال دروغ می‌گفته‌ام؛ فهمیدم كه تا به‌حال به مصیبت‌شان بی‌معرفت بوده‌ام. دیشب بود كه تازه فهمیدم درد اسیری چه بوده است. تازه دیشب بود كه فهمیدم در كربلا چه گذشته است.» حسینیه حالا دیگر ویران شده است. اما حكایت حسینیه ویران شریعت یكی از برگ‌های سیاه تاریخ معاصر ایران است. حكایتی كه روایت‌های رسمی آن بویی از حقیقت نداشته‌اند.

 

سابقه حسینیه شریعت

حسینیه شریعت را آقای سید احمد شریعتی به وصیت پدر بنیان گذاشت. پدر آقای شریعت، سید محمود شریعت ، از اهل طریقت و علمای قم بوده است و مورد احترام بسیاری از اهالی این شهر مذهبی (چنان كه آمد نام خانوادگی آقای احمد شریعتی از شریعت به شریعتی تغییر یافته است ولی هنوز بسیاری از مردم سید احمد شریعتی را با همان نام «شریعت» می‌شناسند). وصیت آقای شریعت به پسر این بود كه خانه پدری و خانه عموی خود سید عباس شریعت را كه به هم پیوسته بودند از ورثه بخرد و تبدیل به حسینیه كند. سید محمود شریعت در سال 1367 درگذشت و سید احمد شریعت نهایتاً سهم وراث را پرداخت، منزل پدر و عمو را تجمیع پلاك كرد و بنای حسینیه را در سال 1380 به پایان برد. از همان آغاز مقامات شهر در روند گشایش حسینیه مانع ایجاد كردند. شهرداری قم گفت كه تجمیع صورت گرفته پذیرفته نیست و تنها تراكم یك بنا را قبول دارد. در همین روند كمیسیون ماده 100 یك سال پس از ساخته شدن حسینیه (1381) به نفع شهرداری رأی داد و ساختمان پلمب شد.

مالك برای نقض این حكم به دیوان عدالت اداری مراجعه كرد. اما دیوان هم به نفع طرف مقابل رأی داد. طرف مالك اما بنا بر شواهدی كه از همان آغاز پدید آمدن مشكل داشت مانند بار گذشته رأی تحت تاثیر نهادهای امنیتی بوده است. با این همه چاره‌ای از گردن نهادن به حكم و پذیرش ادامه پلمب حسینیه در آن شرایط وجود نداشت. سید احمد شریعت برای این كه مشكل حل شود و حسینیه مطابق وصیت قابل استفاده شود به صورت رسمی آن را وقف كرد و به این ترتیب ملك را از مالكیت خود خارج كرد و به مالكیت وقف درآورد و در وقفنامه خود را به عنوان متولی در زمان حیاتش و قطب سلسله نعمت‌اللهی گنابادی در هر زمانی به عنوان متولی آینده تعیین كرد (در حال حاضر دكتر نورعلی تابنده قطب این سلسله است).

از نظر قانونی وقف مشكل را حل می‌كرد. از آن گذشته طبق همین قوانین و بنا به قواعد شرعی متولی منصوص است و دادگاه حق عزل او را ندارد (ماده 79 قانون مدنی نیز بر این مسئله تاكید دارد). تنها تغییری كه دادگاه می‌تواند در تولیت اعمال كند این است كه نهایتاً در صورت اثبات عدم صلاحیت متولی كسی را برای تولیت وقف به متولی منصوص ضمیمه كند. علاوه بر این تنها راه اثبات عدم صلاحیت متولی این است كه او در جریان پرونده‌ای كیفری یا جنایی به حكم قطعی محكوم شده باشد. این امر البته در مورد سید احمد شریعت كه هیچ‌گاه چنین محكومیت نداشت صادق نبود. هیچ دادگاهی هم به اداره اوقاف مجوز تصرف ملك را نداده بود. به هر حال حسینیه باز هم در پلمب ماند تا شب عید غدیر امسال.

 

تصرف

شب عید غدیر برای صوفیان گنابادی هم مانند بسیاری دیگر از گروه‌های صوفی و غیر صوفی شیعه شبی مقدس است و معمولاً در این شب مراسم دارند. آن‌ها هم این شب و هم روز عید غدیر را در تكایای مختلف‌شان در سراسر ایران مراسم داشتند. حسینیه شریعت اما هنوز پلمب بود و برخلاف گفته مقامات رسمی كسی از ایشان در آن‌جا مراسمی نداشت؛ قفل سه‌ساله ناگشوده مانده بود. با این‌همه در این شب، یعنی شب بیست و هشتم دی‌ماه، گروهی كه در قم شناخته شده و مشهور هستند با همراهی گروهی از نیروهای امنیتی به حسینیه آمدند و پلمب آن را شكستند. تصرف حسینه را در چنین شبی اقدامی تحریك آمیز بود.

اندك شناختی از جایی كه مورد تصرف قرار می‌گرفت و گروهی كه موقوفه‌شان غصب می‌شد به سرعت این را به ذهن متبادر می‌كند كه متصرفان به قصد چنین شبی را انتخاب كرده بودند تا در حداقل زمان و به واسطه نزدیك‌ترین مراسم گنابادیه (در روز عید غدیر) خبر تصرف را به گوش فقرای این سلسله در سراسر ایران برسانند. خصوصاً این‌كه بسیاری از مریدان سلسله گنابادی به مناسبت عید غدیر برای زیارت حضرت معصومه به قم آمده بودند كه طبعاً در جریان ماجرا قرار می‌گرفتند و قطعاً این خبر را به شهرهاشان می‌بردند. گروه متصرف مورد اشاره هیئت «فاطمیون» بودند.

هیئت فاطمیون كه در قم گروهی است كه از طریق برخی اعضای خود که از مریدان فکری مصباح یزدی هستند با موسسه «امام خمینی» در قم كه متعلق به وی است، نسبت دارد. هیئت فاطمیون داخل حسینیه شدند و مراسم خود را برگزار كردند. اقدام آن‌ها البته مورد اعتراض مالك و گروهی از نزدیكان او قرار گرفت. فاطمیون به وضوح دو اقدام غیر قانونی انجام داده بودند؛ یكی این كه وارد ملك دیگری شده بودند و دیگر این كه برای ورود پلمبی را كه از سوی مقامات دولتی زده شده بود بدون این كه تحول جدیدی در پرونده رخ داده باشد شكسته بودند. سوای این كه اصولاً اگر هم تحولی صورت گرفته بود هر گونه فك پلمبی باید با نظارت مقامات قانونی و نمایندگان واقف صورت می‌گرفت.

با این همه چنین استدلال‌هایی هیئت فاطمیون را حاضر به ترك محل نكرد. به‌نظر می‌آید كه آن‌چه نهایتاً در آن شب باعث ترك اعضای هیئت شد تاكید آقای احمد شریعتی بر غصبی بودن محل بوده است و این که آقایان نمازشان در این محل صحیح نخواهد بود. به این ترتیب اعضای هیئت فاطمیون برای خواندن نماز صبح به محل دیگری می‌روند. برخی از اعضای گروه فاطمیون بعدها گفته بودند كه برای آن شب از آقای «آقا تهرانی» دعوت كرده بودند كه در حسینیه «فتح» شده برایشان سخنرانی كند كه البته میسر نشده بود و كس دیگری می‌آید. آقا تهرانی كسی است كه صبح‌های جمعه در موسسه امام خمینی (همان موسسه مصباح یزدی) دعای ندبه می‌خواند.

با وجود این‌كه هیئت فاطمیون محل را ترك می‌كنند تا دست‌كم آشكارا در مكان غصبی نماز نخوانند، حسینیه در تصرف می‌ماند و در روزهای بعد هم كنترل حسینیه را حفظ می‌كنند و اقدام به آوردن وسایلی به داخل آن می‌كنند و حتی در بخشی از آن دیوار كشی می‌كنند. تلاش‌های واقف برای تعیین تكلیف بنا و رفع تصرف از آن به جایی نمی‌رسد. نه شهرداری و نه اوقاف مسئولیتی در قبال این تصرف نمی‌پذیرند و عملاً هم اقدامی برای رفع تصرف از آن نمی‌كنند، و نه تنها اقدامی نمی‌كنند بلكه اوقاف ظاهراً تحت فشار یا نفوذ متصرفان مسئله جدیدی در مورد پرونده طرح می‌كند كه از نظر محتوا بسیار عجیب است: اوقاف مدعی می‌شود كه «وقف» این حسینیه اشكال دارد چرا كه واقف آن را به امور «عرفان و تصوف» اختصاص داده است! (در حالی که در تاریخ موقوفات اسلامی در ایران و سایر نقاط جهان اسلام، خانقاه‌ها و تكایای صوفیه بخش عظیمی از از موقوفات را تشكیل می‌داده‌اند و می‌دهند). شكایت‌های نمایندگان واقف به جایی نمی‌رسد.

 

اوج گرفتن بحران

حسینیه تحت تصرف سرایداری داشت كه با همسر و فرزند نوزاد خود در آن‌جا زندگی می‌كرد. متصرفان تلاش می‌كنند فضا را چنان بر سرایدار و خانواده‌اش تنگ بگیرند كه به خواست خود محل سكونت‌شان را ترك كنند. پس از تصرف راه ارتباط این خانواده عملاً با بیرون قطع می‌شود چرا كه راه ارتباطی‌شان در اختیار متصرفان بود. آن‌ها اگر می خواستند برای تهیه مایحتاج خود هم به بیرون از ملك بروند باید از همین راه می‌رفتند و البته این احتمال كاملاً جدی بود كه اگر هر كدام برای هر كاری بیرون بروند دیگر امكان ورود نیابند. به‌این ترتیب حتی رساندن غذا و مایحتاج روزمره به آن‌ها هم از بیرون صورت می‌گرفت و هر چه می‌آمد ابتدا به دست متصرفان می‌رفت تا به آن‌ها برسد.

در این مدت دیگر خبر تصرف به فقرای سلسله در همه نقاط ایران رسیده بود و آن‌ها به‌طور پراكنده به قم می آمدند تا از وضع حسینیه خود مطلع شوند. مانند بسیاری از موقوفه‌ها این حسینیه هم با كمك‌های خرد و كلان متعلقان ساخته شده بود كه در این مورد فقرای سلسله گنابادیه از مناطق مختلف بودند بنابراین نگرانی و تعلق خاطر ایشان به حسینیه هم كاملاً طبیعی بود. این حرف از زبان دراویش سلسله به‌طور مكرر شنیده می‌شد كه: «اصلاً مگر حسینیه مال آقای شریعت است كه می‌خواهید از ایشان بگیرید؛ تك تك ما در خشت و گل این حسینیه سهم داریم» .

در چنین فضایی متصرفان روز به روز به تحریك خود نسبت به فقرای سلسله ‌افزودند و از جمله عرصه را بر خانواده سرایدار تنگ‌تر ‌كردند. ابتدا آب را بر آن‌ها بستند و سپس در نهایت یك‌روز شیر خشكی را كه از بیرون برای كودكشان فرستاده بودند به آن‌ها ندادند. این اقدام كه برای وادار كردن خانواده سرایدار به خروج بود به نتیجه دیگری می‌انجامد؛ فقرای سلسله كه در آن زمان در محل حاضر بودند و از محروم كردن نوزاد سرایدار آگاه شده بودند به داخل حسینیه هجوم می‌آورند و آن را باز پس می‌گیرند.

 

میان‌پرده حیرت‌آور

تنها در این روز یعنی پنجم بهمن ماه بود كه فقرای سلسله گنابادی به حسینیه‌ای وارد شدند كه سه سال پلمب بود و نهایتاً هم به‌وسیله هیئت فاطمیون پلمبش شكست و تصرف شد. چیزی كه گنابادیان در آن‌جا مشاهده كردند برایشان حیرت‌آور بود و تناسبی هم با اسباب معمول هیئت‌های عزاداری نداشت؛ گنابادیان با دستگاه‌های مونیتورینگ و شنود بسیار مجهزی مواجه می‌شوند. شاهدانی كه در آن روز وارد حسینیه شده بودند می‌گویند كه «از روی مونیتورهای نصب شده كه در آن زمان در حال كار بود می‌شد رفت و آمد بخش وسیعی از شهر قم را زیر نظر داشت و دستگاه‌های شنود هم ظاهراً قادر بودند كه تا فواصل زیادی را استراق سمع كنند.» این مسئله آن‌جا اهمیت فوق‌العاده می‌یابد كه موقعیت مكانی حسینیه شریعت واقع در خیابان ارم، كوچه شریعت را در نظر آوریم: خیابان ارم مهم‌ترین خیابان قم است و حسینیه شریعت در نزدیكی بیوت بسیاری از مراجع قرار دارد. منزل آیت‌الله بهجت دیوار به دیوار حسینیه است؛ خانه مرحوم آیت‌الله شریعتمداری با آن فاصله بسیار كمی دارد؛ منزل آیت‌الله روحانی و منزل آیت‌الله شیرازی هم در نزدیكی آن قرار دارد؛ و فاصله حسینیه با بیت آیت‌الله منتظری هم زیاد نیست. به علاوه كتابخانه‌ها و مدارس علمیه مهمی هم در آن نزدیكی هستند از جمله كتابخانه مرحوم مرعشی نجفی و نیز كتابخانه و مدرسه متعلق به آیت‌الله مكارم شیرازی. به این ترتیب حسینیه تبدیل به مركزی برای شنود و تجسس در قلب قم شده بود.

گنابادیان اما با ساده دلی تمام وسایل موجود را با حضور وكلایشان صورت‌جلسه می‌كنند و به هیئت فاطمیون تحویل می‌دهند. از این‌جا به بعد صورت بازی و سیر وقایع كلاً تغییر می‌كند. بازی ناخوشایندی آغاز می‌شود.

خارج شوید، تحویل دهید!

پس از این‌كه اعضای سلسله گنابادی وارد حسینیه می‌شوند فشار و تهدید برای خروج از آن‌جا به آن‌ها آغاز می‌شود. از این‌جا این اعضای سلسله گنابادی هستند كه از سوی مقامات رسمی «متصرف» قلمداد می‌شوند! اطلاعات قم از آن‌ها می‌خواهد كه از محل خارج شوند. این در حالی ا‌ست كه اعضای این سلسله آشكارا از سوی متصرفان تهدید و تحریك می‌شوند. نوع تهدیدها جای شبهه‌ای باقی نمی‌گذارد كه قرار بر طی همان سیر قانونی و تعیین تكلیف رسمی موقوفه در كار نیست؛ از گنابادیان می‌خواهند از محل خارج شوند تا این‌بار هیئت فاطمیون رسماً در آن‌جا مستقر شود. خارج شدن به این وضع از آن محل به معنی از دست دادن حسینیه بود بی‌آن‌كه هیچ حقی برای آن‌ها كه آن را ساخته‌اند و صاحب اصلی‌اش هستند قائل شده باشند. اعضای نگران سلسله هر روز بیشتر و بیشتر به قم می‌آیند. اطلاعات قم نیز در ادامه فشارهای خود وكلای واقف (امیر اسلامی، امید بهروزی، غلامرضا هرسینی، و فرشید یداللهی) را احضار و برای چهار روز، از هفدهم تا بیستم بهمن ماه، بازداشت می‌كند.

وقتی آن‌ها را آزاد می‌كنند تهدیدی مشخص به ایشان ابلاغ می‌شود: حسینیه باید تا بیست و سوم بهمن ماه تحویل داده شود. در این مدت گنابادیان به هر دری می‌زنند تا تظلم آن‌ها شنیده شود. از جمله گروهی از آنان نامه‌ای به مسئول دفتر رهبری در قم (آقای ملكات) و دفاتر چند تن از مراجع دیگر می‌دهند: «احتراماً اینجانبان امضاءكنندگان ذیل، عده‌ای از فقرای سلسله جلیله نعمت‌اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی از آن‌جا كه به امر بزرگان سلسله، مكلف به تقلید از مراجع عظام می‌باشند و از جهت این‌كه رجوع به مراجع در تنگناها تمسك به عروة‌الوثقی است، بنابراین مراتب ذیل را جهت استمداد و رسیدگی به استحضار آن مرجع عالی‌قدر می‌رساند... آن‌چه مسلم است فقرای این سلسله هیچگونه تضادی نه با حكومت و نه با شرع انور اسلام – كه شما از مراجع عظیم‌الشأن آن می‌باشید- نداشته، بلكه همیشه از خداوند متعال توفیق روزافزون برای حضرتعالی و سایر مراجع و رهبر عظیم‌‌الشأن را خواستارند... اكنون كه تمام كفر و الحاد سعی در تضعیف نظام پربركت جمهوری‌اسلامی ایران دارند، ما به‌عنوان مقلدین مخلص شما؛ اولاً حمایت بی‌چون و چرا از نظام و قوانین جمهوری‌اسلامی و كشور پربركت ایران را اعلام؛ ثانیاً از آن مرجع عظیم‌الشأن استدعای استمداد و كوتاه نمودن دست افرادی كه قصد آزار و اذیت و و ایجاد نفاق بین مسلمین و شیعیان را دارند، داریم. بنابراین استدعای بررسی و پیگیری مشكل را خواهشمند است...»

اما تظلم‌های ایشان به‌جای نرسید و كار به‌گونه ای دیگر رقم خورد.

 

روز واقعه

روز دوشنبه بیست و سوم بهمن خیلی زود فرا رسید. چند صد تن از مریدان سلسله گنابادیه در حسینیه و مقابل آن جمع شده بودند. یكی از آن‌ها می‌گوید: «نوار مشكی زده بودیم به پیراهن‌مان یعنی كه عزادار حسینیم. گل به دست گرفته بودیم یعنی این كه اگر ما را بزنید ما جز گل چیزی نداریم كه به شما بدهیم. شیرینی هم آورده بودیم با خودمان كه اگر از در آشتی درآمدند كام‌شان را شیرین كنیم.» آشتی البته در كار نبود. در مقابل مریدان سلسله كه از زن و مرد و پیر و جوان جمع شده بودند نیروی انتظامی هم آمده بود. مریدان سلسله از شهرهای مختلف خود را به قم رسانده بودند و در مقابل تعدادی چهار رقمی مأمور نیروی انتظامی هم از شهرهای مختلف آمده بودند. در میان آن‌ها كه با اتوبوس‌هایی مشخص، از شهرهاشان آمده بودند نیروهایی از تهران، كرمان، لرستان، و خوزستان قابل تشخیص بودند. برای كسانی كه بوی حادثه را حس می‌كردند این تكثر نشان از امری ناخوشایند داشت؛ خصوصاً برخی مریدان سلسله كه خود اهل قم بودند این مسئله را به گونه‌ای خاص تفسیر می‌كردند: «معلوم بود كه برای درگیری آمده بودند. آخر در قم همه آقای شریعت [شریعتی] را می‌شناسند. مامورهای قمی هم بالاخره برای ایشان احترام قائل بودند و شاید دلشان می‌لرزید اگر قرار به درگیری با اطرافیان ایشان می‌شد.»

یكی از فقیران سلسله كه پیش از حادثه از قم عزیمت كرده است می‌گوید: «در راه آمدن بودم كه دیدم جلوی كلانتری‌های یازده و پانزده قم شلوغ است و ماشین‌های پلیس ایستاده‌اند. ناگهان افسری را دیدم كه از قبل می‌شناختمش. از ماشین پیاده شدم و احوال‌پرسی كردم و سوال كردم كه چه خبر است؟ او كه تعلق من را به سلسله نمی‌دانست گفت كه ما آماده باشیم چون صوفیه در حسینیه‌شان جمع شده‌اند و قرار است "قلع و قمع" شان كنند. پرسیدم كی می‌خواهد قلع و قمع كند، شما؟ گفت نه ما كه كاره‌ای نیستیم. حزب‌الله قرار است بكند ما هم باید باشیم.»

رفته رفته گروهی از لباس شخصی‌های مجهز به بیسیم و باتوم هم جمع شدند. در میان آن‌ها كه از معمم و مكلّا گرد آمده بودند دو نفر بلندگو به دست داشتند و با توهین و تهدید خطاب به جمعیت حرف می‌زدند. یكی‌شان مداحی به نام سلحشور بود كه قمی‌ها می‌شناختندش و دیگری معممی به نام شهشهانی كه برای كرمانی‌ها خاطره تلخ قتل‌های زنجیره‌ای این شهر را زنده می‌كرد.

فضا بسیار تند بود و جمعیت مریدانِ گل به‌دست حالا دیگر آشكارا می‌فهمیدند كه می‌خواهد آن‌ها را به واكنش تحریك كنند: «می‌آمدند ما را هل می‌دادند و می‌زدند و فحش می‌دادند. نه این‌كه خودمان را فحش بدهند یا پدر و مادرمان را؛ به اقای شریعت ناسزا می‌گفتند. انگار برنامه داشتند كه جلوی ما كه به جناب ایشان ارادت داریم بهشان ناسزا بگویند تا ما را از جا به در برند. اما ما نمی‌خواستیم به هیچ قیمتی با آن‌ها درگیر شویم. اصلاً قرارمان این بود كه اگر هم ما را زدند ما به آن‌ها گل بدهیم...» محاصره ادامه داشت و توهین وتحریك و ضرب و شتم. مردم بی‌پناه همچنان با همان گل و شیرینی و بعضاً با عكس‌هایی از رهبر پیشین و فعلی جمهوری‌اسلامی و عكس‌هایی از شهدای سلسله در جنگ با عراق در دست ایستاده بودند اما پراكنده نمی‌شدند. با تاریكی هوا حمله آغاز شد. «با باتوم برقی می‌زدند، زن و مرد هم نمی‌شناختند. بر سرهامان می‌زدند. بی‌هیچ ملاحظه‌ای می‌زدند تا زیر این ضربه‌ها بمیریم.»

بعد دورتادور حسینیه و بام آن را هم به آتش كشیدند. دیگر مردم واقعاً از این ترسیده بودند كه گویی مهاجمان هیچ پروایی از كشتن یا سوزاندن آن‌ها ندارند. عده‌ای از مریدان برای این‌كه راهی باز كنند و حلقه محاصره را بكنند كه در آتش نسوزند پس از ساعت‌ها كتك خوردن و پاسخی ندادن به سوی مهاجمان سنگ پرتاب كردند. با این‌كار كه از سوی برخی مسئولان گزارش دهنده به دروغ به عنوان آغاز درگیری یاد شده است، عده‌ای راهی یافتند تا بگریزند. اما همان ها هم در فرار به حد مرگ كتك می‌خوردند. خشونت مهاجمان بی حد و باورنكردنی بوده است. به‌عنوان نمونه یكی از حاضران چنین می‌‌گوید: «در كنار من خانمی بود كه كودك نوزادش را هم بغل كرده بود. یكی از آن‌ها به او حمله كرد و او را طوری هل داد كه بچه از دستش افتاد. من دویدم و بچه را برداشتم. دیدم بیچاره به خاطر این كه گاز اشك‌آور به گلویش رفته خس خس می‌كند. اما یك‌دفعه به من هم حمله كردند و یكی از آن‌ها بچه را از دستم گرفت و مثل انگار یك تكه دستمال را گرفته باشد آن را به جوی آب كنار خیابان انداخت.» مهاجمان قصد دستگیری همه تجمع‌كنندگان را داشتند و برای این‌كار ده‌ها اتوبوس آماده كرده بودند كه جمعیت را كتك‌زنان داخل آن‌ها می‌راندند.

مردم به هرسو می‌دویدند تا فرار كنند. برخی مغازه‌ها مردم را به داخل خود پناه دادند؛ اما خود نیز مورد هجوم قرار گرفتند و خرد شدند تا پناهندگان بیرون كشیده شوند. عده‌ای توانستند به حرم پناه ببرند، اما نیروهای امنیتی آن‌ها را در همان قسمتی كه جمع شده بودند محبوس كردند تا برای بردن‌شان اتوبوس بیاورند. آن ها حسینیه را تصرف کردند. و منزل سید احمد شریعتی را هم اشغال می‌كنند. فردا روز كه حسینیه را به همراه خانه با بولدوزر ویران می‌كنند، اسباب و اثاثیه خانه را هم بیرون می‌ریزند و به آتش می‌كشند. برخی از حاضران می‌گویند كه خود سید احمد شریعتی به دلیل این‌كه تهدید به مرگ شده بود از پیش منزلش را، در جنب حسینیه، ترك كرده بود.

 

صبح تیره

نهایتاً حدود 2000 نفر را دستگیر كردند (استاندار قم این رقم را 1000 نفر ذكر كرده است). تعداد دستگیر شدگان برای جادادنشان بسیار زیاد بود. از این میان حدود 300 نفر را به زندان «ساحلی» قم بردند. 500 الی 600 نفر را بدواً در هلال احمر قم محبوس كردند. عده‌ای را هم به پادگان‌های اطراف شهر از جمله پادگانی كه بالای جاده تهران است بردند.

در این میان حكم بازداشت بیست نفر از جمله سید احمد شریعتی و چهار وكیلش صادر شده است. به علاوه یكی از وكلای اهل این طریقت هم به نام اقای بهمن نظری كه برای رسیدگی به كار دستگیرشدگان خود را از اهواز به قم رسانده بود به محض معرفی و ارائه پروانه وكالت دستگیر می‌شود!

در ضرب و شتم‌های حمله وحشیانه شبانه بسیاری به شدت مصدوم شدند كه شمارشان دست‌كم به 400 نفر می‌رسد، و خبرهای نگران کننده ای از امکان فوت یکی از مصدومان که یك دبیر آموزش و پرورش است به گوش می رسد. فردای واقعه یكی از اعضای درمانگاه خیریه «صالح» در تهران، متعلق به سلسله گنابادی، بوده به «شورای تأمین» استان قم مراجعه می كند و از این شورا نامه می‌گیرد كه به ملاقات محبوسان برود و دستگیرشدگانی را كه حالشان وخیم است به تهران منتقل كند. اما واقعه‌ای كه برای او رخ می‌دهد بسیار تلخ وتأسف‌بار؛ به محض این كه در یكی از بازداشت‌گاه‌ها خود را به همراه نامه معرفی می‌كند نه تنها اجازه انتقال كسی را نمی‌یابد بلكه خود او را چنان كتك می‌زنند كه به حال نزع می‌افتد.

كسانی كه تا به حال آزاد شده‌اند می‌گویند كه پیش از آزادی با تهدید و شكنجه از آن‌ها سه تعهد گرفته‌اند: به شهرهایشان كه بر‌می‌گردند خود را به اداره اطلاعات معرفی كنند؛ تعهد بدهند كه دیگر در هیچ مجلس صوفیانه‌ای شركت نمی‌كنند؛ و این كه تنفرنامه‌ای را نسبت به تصوف امضا كنند. كار اما به همین‌جا ختم نشده؛ در برخی شهرها مانند همدان كسانی كه با این وضع آزاد شده‌اند را به اداره اطلاعات می‌برند و در آن‌جا باز هم كتك می‌زنند. پیرمرد روضه‌خوان حق داشت كه بعد از چهل سال گریاندن خلق به «ذكر» مصیبتِ اسیری، حالا خود به «رویت» آن اشك بریزد.

 

مانی نقشبتد