نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

 

شب شمشیر کشان

و

کشتار درویشان

 

به نقل از سايت عصرنو  

 

 

 

درويش مکن ناله ز شمشير احبا        

کاين طايفه از کشته ستانند غرامت

 

 آیا در رویا هایتان نیزگذر می کرد که در آستانه ی سده بیست و یکم، با آتش و گلوله و بیل و کلنگ به مرکزی عرفانی و مذهبی یورش برند. زنان و کودکان را بکشند. مردان را به اسارت و شکنجه برند و هیچکس را باکی نباشد.

هیچ مقامی زحمت پاسخ به این بربریت را به خود ندهد که هیچ، دولت نیز با کمک اوباش نانجیب و نیروهای انتظامی بدتر از اوباش و چاقوکشان و عربده کشان بی خرد خویش، در این سرکوب غیر انسانی و ددمنشانه شرکت کند.

بیایید این شعر دانشمند فرزانه ی ایرانی، ناصر خسرو را بخوانیم. نه یک بار؛ هزار بار:

از شاه، زی فقیه، چنان بود رفتنم

کز بیم مور در دهن اژدها شدم.

و چرا نیاموختیم؟

آیا باور می کردیم که فرزندانمان را تیرباران کنند و آنگاه، این بی شرمان نانجیب بر درگاه خانه، از مادرانمان، پول تیر بخواهند؟

اما مگر آن حضرت دانایی و عشق، هفتصد سال پیش نسروده بود:

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

آری! خافظ به همین طایفه روی داشت. همینان که امروز با شمشیر و تازیانه در کار نابودی این سرزمین هستند. آن همه ریا و دروغ و ظلم و سیه کاری که خفظ و مولانا از آن سخن می گفتند، کار همین جلادان بوده و است.

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند

پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

ناموس عشق و رونق عشاق می برند

عیب جوان و سرزنش پیر می کنند

باورکنید که حافظ با همینان سخن می گفت. با ما و ما با دیوانش فال گرفتیم و در رف نهادیم و بر سفره گذاشتیم و بر دیوار کوبیدیم، اما نخواندیم تا از آن درس عشق و زندگی بیاموزیم.

مگر در باره ی همین واعظان ریاکار و مردم فریب نسروده بود:

واعظان کاین جلوه بر مهراب و منبر می کنند

چون به گنهان می روند آن کار دیگر می کنند

روز نخست، وفاداران به رژیم پیشین را کشتند. روز دوم یاران خویش را کشتند. روز سوم، کمونیست ها را. روز چهارم مجاهدین را. روز پنجم و روز ششم و روز هفتم و اینک درویشان را.

یک روز قتل های زنجیره ای. روز دیگر کشتار زندانیان سیاسی. روز دیگر، کردها و......

برخیزیم و فریاد اعتراض خویش را به گوش جهان برسانیم.

اینان تا خون آخرین نفر از خویش را نیز بر زمین نریزند، آرام نگیرند؛ که بنیادشان بر شمشیر و خون نهاده شده است و شرم ندارند که حتا شمشیر در خویش نهند.

زنده بداریم فرهنگ مهربانی و مدارا و گفتگو را در بین خویش

پاس بداریم فرهنگ باستانی خرد ورز خویش را

در این شب شب کشان و چراغ کشان، با چکه چکه نور و دانه دانه دانایی، نهال روشن فردا را بکاریم.

بیایید تا باهم بخوانیم این کلام زیبا را:

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید

و بدانیم که آنگاه روزگار داد و نور و خرد فرا خواهد رسید که از میدان های آتش و صبر بگذریم و به قول آن دانا:

بیا تا گل برافشانیم و می در اغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

 

سبز باشید

محمود کویر