نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

Wed   06 06 2007   22:00


نکته‌هایی از کتاب جدیدی از «ال گور»
انحطاط خرد و دموکراسی در آمریکا
شهلا صمصامی- لوس‌آنجلس


آمریکا به عراق حمله کرد، بدون اینکه اعلان جنگی از جانب آن کشور شده باشد. بجز بهانه ی ارتباط عراق با 11 سپتامبر، برقراری دموکراسی در عراق و در نتیجه گسترش دموکراسی درخاور میانه از هدف های آمریکا ذکر شد. در 300 سال پیش، در آمریکا دموکراسی در مقابله با نیروی اشغالگر و مهاجم پادشاه انگلیس «جرج» آغاز گردید.
«توماس جفرسون» نویسنده‌ی اعلامیه استقلال آمریکا است. این سند تاریخی را میتوان به دو بخش مهم تقسیم کرده است.

1- اصول بنیادی
2- فهرستی از خواسته های مشخص ایالت های آمریکا از «جرج» پادشاه انگلیس.

در این اعلامیه آمده است که آمریکا نخستین ملتی در تاریخ است که بر پایه اصول، بجای هویت قومی و یا اتفاقات تاریخی بنیاد گذاشته شده است. در این سند ،همچنین لیست اعمال پادشاه انگلیس که آمریکا یی ها را مجبور به مبارزه برای آزادی کرده، آمده است.

اعلامیه استقلال اشاره به درخواست عدالت برای آرمان آزادیخواهی ملت آمریکا می کند. این اعلامیه و همچنین قانون اساسی آمریکا، آزادی فردی، آزادی بیان، مذهب، مطبوعات، جدایی دین از حکومت و استقلال قوای 3 گانه و بسیاری اصول مهم دیگر را شامل شده است. این سندها توسط مردانی نوشته شده که اطلاعات دقیقی از تاریخ سیاسی و اجتماعی جهان داشته و با آثار فلاسفه بزرگ آشنا بوده اند. دموکراسی آمریکا نمونه ای از پیامدهای دوران روشنگری است. زمانی که بالاخره عقل و عدالت بر جهل و خرافات و ستمگری در اروپا غالب آمد. تولد دموکراسی در آمریکا یک واقعه ی مهم تاریخی بود. در حالیکه امروز مردم جهان به این دموکراسی به نحو دیگری نگاه می کنند.

امروز مشکل است کسی را قانع کنیم که برای مثال هدف آمریکا از حمله به عراق، آوردن دموکراسی به آن کشور بوده است. اگر «توماس جفرسون» هنوز زنده بود، بطور یقیین به بلایی که بر سر دموکراسی مورد نظر او آمده اعتراض می کرد. «جفرسون» نیست، ولی برای نمونه، کتابی که اخیراً توسط «اَل گور» معاون رئیس جمهوری در زمان کلینتون و کاندیدای ریاست جمهوری در سال 2000 نوشته شده است، ایده آل های «جفرسون» را تا حدی زنده می کند.

دموکراسی آمریکا در خطر است

«یـورش بـر خرد» The Assault on Reason نام کتاب جدیدی است که «اَل گور» نوشته است. در این کتاب «گور» می گوید: «دموکراسی آمریکا هم اکنون در خطر است. این خطر در مورد ایده های مشخصی نیست، بلکه در تغییرات بی سابقه ای است که در محیط اجتماعی بوجود آمده است. من تنها کسی نیستم که احساس می کنم چیزهایی دراین جامعه بطور ریشه ای خراب شده است. بیاد دارم در سال 2001 آماری حاکی از این بود که سه چهارم از مردم آمریکا صدام را مسؤل حملات 11 سپتامبر میدانستند. بیش از 5 سال بعد از آن، هنوز نزدیک به نیمی از مردم همچنان معتقد بودند صدام با این حملات ارتباط داشته است. مدتها پیش از حمله به عراق، یکی از با سابقه ترین سناتورهای آمریکا «رابرت برد» Robert Byrd از «ویرجینای غربی» در سنای آمریکا ایستاد و گفت « این تالار در سکوت فرو رفته است. سکوتی شوم و هولناک. نه بحثی و گفتگویی و نه کوششی برای نمایان شدن دلایل خوب و بد این جنگ. ما در سنای آمریکا بی اراده و بی تفاوت ایستاده ایم.»

«گور» می گوید: چرا سنای آمریکا سکوت کرده بود؟ در واقع سناتور «برد» بنوعی که تالار سنا را در سکوت آن تعریف کرد، همان سؤالی را که میلیون ها از مردم در ذهن دارند پرسید. سئوال اینست: چرا نقش عقل، منطق و واقعیت بنظر میرسد در تصمیمات مهمی که آمریکا اتخاذ میکند رو به انحطاط است. ادامه تکیه بر دروغ بعنوان پایه اصلی اتحاذ سیاست، به حدی است که برای بسیاری غیر قابل باور است. آمریکائیان با صدای بلند می پرسند چه اتفاقی در این کشور افتاده است؟ مردم میخواهند بدانند چگونه دموکراسی به راه غلط افتاده است و چطور میشود آنرا درست کرد. یک نمونه ی کوچک اینست که برای اولین بار در تاریخ این کشور می بینیم قوه ی اجرائیه (رئیس جمهور و دولت) شکنجه زندانیان جنگی را تایید و بمرحله ی عمل درآوردند. یعنی کاری را که توسط ژنرال «جرج واشنگتن» درزمان جنگ های انقلاب آمریکا ممنوع شده بود.»

«گور» میگوید: ساده است که تمام مسولیت را بعهده ی دولت و رئیس جمهور «جرج بوش» بگذاریم. ولی ما همگی مسئول تصمیماتی هستیم که در این کشور گرفته میشود. ما مجلس نمایندگان و سنا داریم، مایک سیستم قضایی مستقل داریم. ما دارای قدرت حساب پرسی هستیم. ما یک ملت صاحب قانون هستیم. مطبوعات آزاد داریم. آزادی بیان داریم. آیا این ها همه شکست خورده اند؟ چرا گفتمان در جامعه آزاد آمریکا کمتر متمرکز ، غیرشفاف و کمتر عقلانی شد. چرا اعتماد به خرد و حقیقت، اعتقاد باین اصل که شهروندان آزاد میتوانند عاقلانه و منصفانه بر پایه بحث های مدلّل حکومت کنند،جای خود را به قدرت داده است. در حالیکه گفتمان مبنی بر عقل، اصلی است که در مرکز دموکراسی آمریکاست. این اصل هر روز مورد حمله قرار گرفته است.

نقش منفی تلویزیون در جامعه آمریکا

«اَل گور» در کتاب خود، یکی از عوامل رکود جامعه در سطوح گوناگون را نقش تلویزیون میداند. برای مثال او به صدها ساعتی که مردم به تماشای دادگاه «او. جی. سیمسون»، «مایکل جکسون» و یا برنامه هایی که اختصاص به زندگی افرادی مانند «پریس هیلتون» دارد اشاره می کند و می گوید: «در حالیکه مردم جامعه ما بطور دسته جمعی صد میلیون ساعت از وقت خود را پای تلویزیون و دنبال کردن این نوع برنامه ها میگذرانند، ملت ما بی صدا مشغول تصمیم گیری های فاجعه آمیز در مورد مسائل حیاتی مانند جنگ و صلح، آزادی یا وحشیگری، عدالت و انصاف بوده است. اگر چه اکنون تقریباً همه بر این عقیده اند که حمله ی به عراق تصمیم بسیار نادرستی بود، ولی تمام دلایلی که میتوانست مانع از این اشتباه شود آن زمان نیز وجود داشت.

«گور »میگوید: «اعتقاد پدران ما به کارایی دموکراسی براساس اعتمادشان به بینش شهروندان آگاه بوده است و ایمان به اینکه آئین خرد، فرمانروای ذاتی یک ملت آزاد است. پدران ما کوشیدند که اصل باز بودن محیط برای تبادل افکار و بدست آوردن اطلاعات و دانستنی ها را با آزادی کامل حمایت کنند. باین دلیل قانون حمایت از آزادی مطبوعات بوجود آمد. تا 45 سال پیش، مردم اطلاعات خود را تنها از راه مطبوعات بدست میآوردند، ولی امروز خواندن رو به تنزل است. جمهوری کاغذ و قلم مورد یورش و اشغال امپراطوری تلویزیون قرار گرفته است.

در دنیای تلویزیون با جریان عظیم اخبار و اطلاعات، همه چیز یک طرفه است. باین گونه، برای افراد غیر ممکن است که بتوانند در یک گفتمان همگانی شرکت کنند. همه گیرنده هستند نه فرستنده، همه می شنوند ولی نمیتوانند سخنی بگویند. شهروندان آگاه در خطر تبدیل شدن به تماشاچیان سرگرم شده هستند. بر اساس یک آمار جهانی، آمریکایی ها هم اکنون بطور متوسط روزانه 4 ساعت و 35 دقیقه تلویزیون نگاه می کنند که حدود 90 دقیقه بیشتر از حد متوسط در دنیاست. دنیای تلویزیون تقریباً شرکت در یک گفتمان ملی را برای افراد غیر ممکن کرده است.»

«گور» میافزاید: از آنجایی که هر نوع برنامه تلویزیونی بسیار پر خرج است، عملاً تلویزیون در آمریکا توسط تعداد انگشت شماری از موسسات بسیار بزرگ اداره میشود. بطوریکه حتا وجهه کاندیداهای سیاسی نیز در گرو تبلیغات بسیار گران تلویزیونی آنهاست. از آنجایی که بهای اگهی بسیار زیاد است، پول نقش بسیار مهمی در پروسه سیاسی آمریکا بازی میکند و نفوذ افراد و گروه هایی که این پول را در اختیار کاندیداها می گذارند بیشتر میشود. گفتمان سیاسی تبدیل به تبلیغات تلویزیونی گرانقیمت میشود. پول و استفاده از وسائل ارتباط جمعی الکترونیکی نتایج انتخابات را دیکته کرده و باین گونه از نقش عقل و بینش کاسته میشود.»

«گور» معتقد است که دموکراسی در خطر تهی شدن و دروغ بودن است. او میگوید: «برای اینکه حق واقعی خود را دوباره بدست آوریم، ما آمریکایی ها باید از پوسیدگی سیستماتیک اجتماعات عمومی جلوگیری کنیم. ما باید راه هایی بیابیم که بتوانیم بطور صادقانه در مورد آینده خود گفتمان داشته باشیم. آمریکاییان از هر دو حزب باید در دوباره سازی احترام به نقش عقل و بینش بکوشند.»

اینترنت برای گسترش بینش

«اَل گور» معتقد است که درمان آنچه که دموکراسی آمریکا را بیمار کرده است تعلیم و تربیت نیست (با همه ی اهمیتی که دارد)، بلکه بوجود آمدن یک گفتمان دموکراتیک صادقانه است که افراد بنحو درستی افکار و عقاید خود را ابراز کنند. بنظر «گور» اینترنت در حال حاضر دارای این توانایی بالقوه است که بتواند نقش مردم را بنحوی که در قانون اساسی آمده است دوباره زنده کند. او میگوید:
«اینترنت مهمترین وسیله ی دو سویه در تاریخ است که میتواند افراد را در سطح جهانی بیکدیگر ارتباط دهد. یک پایگاه مهم برای دست یافتن به حقیقت است و در عین حال محلی غیر متمرکز برای پخش ایده هاست، همانطوریکه بازارهای غیر متمرکز، مکانیزم مهمی برای پخش کالا و خدمات است. اینترنت یک تریبون است که میتواند برای گسترش بینش بکار رود. در عین حال، هماگونه که ما بازارها را توسعه داده و محافظت میکنیم، اینترنت نیز باید با قوانین منصفانه و درست اداره شود. همانگونه که پدران ما برای دفاع از آزادی کوشیدند، ما نیز باید از اینترنت مراقبت کنیم. برای بقای جمهوری در این کشور باید اینترنت برای همه شهروندان باز و قابل دسترسی باشد. این خطر وجود دارد که اینترنت که محل تبادل آزاد افکار است، توسط شرکت ها و مؤسسات بزرگ مانند کمپانی های تلفن و «کیبل» کنترل شود. ما باید جلوی این خطر را بگیریم.»

«گور» معتقد است که دموکرانیزه شدن دانش توسط مطبوعات روشنگری را بوجود آورد. اکنون ارتباط سراسری غیر متمرکز میتواند نیروی دوباره ای به دموکراسی بدهد. بنا بگفته «ابراهام لینکلن»:
«حتا در اینجا، ما بطور دسته جمعی ،هنوز کلید بقای دموکراسی در آمریکا هستیم».