|
||
منير طه گوهرِ حُسنِ مرا كم مفروش
اي هر آن قهر و عِتابت همه نوش اي خروشِ نگهت بانگ سروش ـ اينقَدَر برمنِ تابيده متاب اينقَدَر بر تب و تابم مخروش ـ اينچُنين دست و دلم را مشِكن حُسن ِخُلقي بنما ، تند مجوش ـ آيد آن روز كه يادم نكني به فراموشيَم امروز مكوش ـ قيمتم را سرِ بازار مبر گوهرِ حُسنِ مرا كم مفروش ـ اينهمه بازيِ طفلانه چرا پند پيرانِ كهن را بنيوش ـ شهر آشوب و دل آشوبگر است در به رويم بگشا ، روي مپوش ـ ورنه رندانِ خراباتي مست با دف و هلهلة نوشانوش ـ ميبرندم چو قدح دست به دست ميكشندم چو سبو دوش به دوش ونكوور ، شنبه هفتم جولاي 2007
|