نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
 

 

نامه دادخواهي همسر عبدالله مومني

به نقل از سايت ادوارنيوز

http://www.advarnews.us/

سه‌شنبه، 16 امرداد 1386


 

فاطمه آدینه وند همسر عبدالله مومنی در نامه ای خطاب به مهدی کروبی و نمایندگان مجلس خواستار رسیدگی به وضعیت همسرش شد و از نگرانی های خود سخن گفت .

به گزارش ادوار نیوز متن کامل نامه همسر عبدالله مومنی به این شرح است:

 

يك ماه از بازداشت همسرم، عبدالله مومني گذشت. يك ماه است كه دو پسرم- حميدرضا و اميررضا- پدر خود را نديده و تعطيلات تابستاني خود را بدون پدر مي گذرانند. در اين مدت هيچ كدام از مراجع رسمي قضايي، پاسخي قانع كننده درباره اتهام و وضعيت نگهداري همسرم نداده اند. اين درحالي است كه صداي عبدالله مومني در آخرين تماس تلفني به وضوح مي لرزيد و تماس تلفني كوتاه مدت هفته قبل او نه تنها آرامش را به من و دو پسرم نبخشيد كه نگراني هاي ما را نسبت به وضعيت جسمي و شرايط نگهداري او افزايش داده است. نگراني هاي من و فرزندانم وقتي تشديد شد كه 20 روز قبل، آن هنگام كه ماموران دادستاني، همسرم را با خود براي تفتيش منزل آورند، هنگام تعويض لباس، آثار كبودي ناشي از ضرب و شتم بر روي بدن او وجود داشت، صحنه اي كه ديدن آن، حميد و امير را كاملا منقلب كرد و من را نيز نگران.

حميدرضا، پسر 13 ساله من و عبدالله، بعد از تفتيش منزل توسط ماموران، يك سئوال را مكررا از من مي پرسيد. او مي پرسيد:« مامان، پدر من كه يك معلم ساده است و ابزاري جز قلم و كاغذ ندارد، پس چرا اكنون با او و ما اين چنين برخورد مي كنند؟» در برابر پرسش اين پسر نوجوان، هيچ پاسخي نداشتم كه بدهم. به ياد همسر شهيدم – برادر عبدالله مومني- افتادم و جان او كه هزينه زندگي بهتر من و فرزندانم در اين كشور شد. به ياد فداكاري عبدالله مومني افتادم وقتي كه پس از شهادت برادر بزرگتر خود در جبهه جنگ، سرپرستي من و دختر كوچكم را برعهده گرفت و سقف زندگي ما شد. به ياد ايثارگري هاي اعضاي خانواده مومني در جنگ و انقلاب افتادم. حرمت خانه ما را اما ماموران دادستاني، دو هفته اي پيشتر شكستند، وقتي كه در بازرسي هاي خود، تمام گوشه و كنار خانه را زيرورو كردند و به وسايل يادگار آن شهيد هم رحم نكردند. دردناك تر اما اين است كه در بازجويي ها، عبدالله را به علت عدم خروج از كشور تحت فشار گذاشته اند و خواهان خروج او از ايران شده اند! آن هم خروج از كشوري كه خانواده ما براي دفاع از خاك آن، خون داده است.

عبدالله مومني، يك معلم جامعه شناسي ساده دبيرستاني در تهران است و دراين سالها نيز با حقوق معلمي او زندگي ساده اما باصفايي را مي گذرانديم. اكنون اما يك ماه است كه در غياب همسرم، صفا از خانه ما رخت بربسته و در نگاه معصوم دو پسر نوجوانم تنها اضطراب و نگراني موج مي زند. نمي دانم گناه اين دو نوجوان چيست كه بايد روزهاي تابستان را تنها به ياد پدر بگذرانند و هر لحظه نسبت به سلامت جسماني او نگراني بر نگراني بيفزايند؟

در روزهايي كه رييس دولت بر دست معلم دوران نوجواني خود بوسه مي زند، فرزندان من متعجب اند كه چرا بر دستان پدر معلمشان دستبند مي زنند و بر پاهاي او كبودي ضربات شلاق خودنمايي مي كند؟

متن انشاي تابستاني حميدرضا و اميررضاي من و عبدالله، بسيار تلخ خواهد بود و من اكنون در اوج نگراني و دلتنگي براي همسرم، وظيفه اي سنگين و مضاعف نيز برعهده دارم. وظيفه اي بسيار دشوار و سخت. بايد اكنون در روشنايي روز اشك هاي خود را پنهان كنم تا مبادا صورت دو نوجوان خود را خيس از اشك ببينم.

من اكنون يك پرسش دارم. مي خواهم بدانم كه همسرم به كدامين جرم و گناه در سلول انفرادي زندان اوين منزل گزيده و فشارهاي روحي و جسمي را تحمل مي كند؟ چرا هيچ كدام از مراجع رسمي به ما پاسخ روشن نمي دهند؟ آيا در اين كشور هيچ كس دغدغه پاسداشت قانون اساسي را ندارد كه اينچنين آسان، قانون نقض مي شود و آه از نهاد كسي هم بلند نمي شود؟ آيا فعاليت در يك حزب رسمي و قانوني ( سازمان ادوار تحكيم) جرم است؟ آيا نگهداري همسر من در سلول انفرادي بدون بيان مشخص اتهام و اثبات آن، امري خلاف قانون نيست؟ آيا سخن گفتن از عدالت تنها ژستي سياسي براي شانه كشيدن در مقابل رقيب است و نصيب شهروندان بي عدالتي است و بي قانوني؟

نمي دانم تا چه هنگام بايد در مقابل اين نقض قانون ها سكوت كرد و سئوالات بي شمار ايجاد شده در ذهن نسل آينده را بدون پاسخ گذاشت؟

من اين روزها بسيار نگرانم. نگران از سلامت جسمي همسرم و نگران از سلامت روحي فرزندانم، حميد و امير. نمي دانم نامه دادخواهي را اكنون بايد به كدامين مرجع ببرم تا رنگ روزهاي تابستاني دو پسر نوجوانم نيز تغيير كند و پدر را دركنار خويش ببينند و من نيز سايه همسر را بالاي سر داشته باشم.