جنبش
سوسياليستي
، نشريه
اينترنتي
سازمان
سوسياليستهاي
ايران |
به نقل از سايت جبهه ملي ايران برونمرز ـ شاخه آمريکا منير طه من بارِ تو را به هيچكس نسپارم در سوكِ پروانه و داريوش فروهر قد برافراختگان و جانباختگانِ راه آزادي و استقلال ايران راهِ دكتر محمد مصدق من بارِ تو را به هيچكس نسپارم اين داغِ گران را به زمين نگذارم افتادم اگر ، دوباره برميخيزم افتاد اگر ، دوباره برميدارم كوه است اگر ، به دوشِ خود ميبرمش رود است اگر ، به چشمِ خود ميخرمش گر سينه درآتش است ، اگر در خون است بگذار ، به دستِ خويشتن ميدرمش بارِ تو گران است ولي سنگين نيست آهِ تو فغان است ولي مسكين نيست ميجوشد و ميخروشد اين تاب و توان زخميست در آن كه طاقت تسكين نيست كوه است اگر به دوشِ خود مي برمش رود است اگر به چشمِ خود ميخرمش گر سينه درآتش است ، اگر در خون است بگذار ، به دستِ خويشتن ميدرمش اين غم ، نه غمِ خليده در پاي من است اين غم ، نه غمِ دميده در ناي من است اين غم ، غمِ عاشقانِ خونين نفَس است اين غم ، غمِ روزگار رسوايِ من است كوه است اگر به دوشِ خود ميبرمش رود است اگر به چشمِ خود ميخرمش گر سينه درآتش است ، اگر در خون است بگذار ، به دستِ خويشتن ميدرمش صد باغِ شكوفه از تنت ريخت به خاك صد لاله برافروخت زمينِ افلاك آن را كه به فرِّ عشق پرواز كند گرآتش و خون بر سرِجان است چه باك دل را به فراقِ تو شكيبا نكنم با دشمنت اي دوست مدارا نكنم در آتشِ بيامان كه ميسوزد جان پرهاي تو برگيرم و پروا نكنم من بارِ تو را به هيچكس نسپارم اين داغِ گران را به زمين نگذارم افتادم اگر ، دوباره برميخيزم افتاد اگر ، دوباره بر ميدارم كوه است اگر به دوشِ خود ميبرمش رود است اگر به چشمِ خود ميخرمش گر سينه درآتش است ، اگر در خون است بگذار ، به دستِ خويشتن ميدرمش ونكوور ، 21نوامبر 2005
|