نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

سخنی چند در باره گفتار آقای مصطفی معين در

 رابطه با تاسیس "جبهه دمکراسی و حقوق بشر"

رضا رحيم پور

****

معين: هرکس به اسلام و قانون اساسی اعتقاد ندارد

 نمی تواند درهيأت  موسس جبهه دموکراسی باشد

آقای مصطفي معين، نامزد اصلاح طلبان برای ریاست جمهوری، طی مصاحبه ای درامرداد ماه امسال خبراز تاسیس "جبهه دموكراسي و حقوق بشر" را داد. جبهه ای گسترده که مي‌‏تواند مجموعه‌‏اي از احزاب، نهادهاي حقوقي و مدني و شخصيت‌‏هايي را كه به تحقق آرمان دموكراسي و حقوق بشر معتقد هستند، را زير پوشش خود قرار دهد. ایشان در پاسخ به چگونگی امکان عضویت در اين جبهه می فرمایید که: كساني كه به قانون اساسي كه در حال حاضر ميثاق ملي ماست يا به دين اسلام كه مكتب فكري بيش از 98 درصد مردم ايران است، پايبند نباشند، نمي‌‏تواند عضو هيات موسس جبهه دموكراسي و حقوق بشر باشند اما اين گروه‌‏ها به عنوان اعضاي معمولي كه به تحقق آرمان حقوق بشر و دموكراسي معتقد هستند، مي‌‏توانند به جبهه بپيوندند.

هر چند سازمان سوسياليست های ايران دررابطه با گفتاراخير آقای مصطفی معين و در باره چگونگی عنصرهای تشکيل دهنده هويت سياسی « هيات مؤسس جبهه دمکراسی وحقوق بشر» بيانيه ای انتشار داده است (1)، ولی بازمهم بودن قضيه حکم دارد تا گفتارايشان راکمی ژرفتر نقد کرد، صرفاً به اين دليل ساده که نيروها و گروههای متشکل اپوزيسيون ايران تفسيرها و برداشتهای بس مختلفی و گوناگونی در رابطه با برآمدن نظامی دمکرات در جايگزينی با حکومت فعلی و مستبد جمهوری اسلامی دارند. چه بس گروههايی ازطيف چپ افراطی تا راست افراطی را میتوان پيدا کرد که به درستی انتقاداتی بس درست و حقانه ای  درمورد عملکردهای رژيم کنونی عنوان میدارند ، ولی راه حل و راهگشايی (آلترنا تيو) که همين گروهها ارائه ميدهند،  بس غيردمکراتيک میباشد. کافی است نظری به نوشتارهای چپ و راست افراطی ايران انداخت که با تمام حقانيتشان درانتقاد ازاوضاع کنونی ، راه حلهايشان ذاتآً واز لحاظ کيفی با عملکردهای نادرست حکومت فعلی تفاوت چندانی ندارد. مثلااگر رژيم کنونی بدبختانه به کل جهان بر پايه و معيارهای مذهب شيعه می نگرد، مدينه فاضله آنان نيز تک ستونی وبرپايه يک  ايدئولوژی بنا شده است. يعنی درست به همان شکلی که بدنه وحکومت "بله قربان گويان شاهنشاهی" درطی انقلاب بهمن به "بله برادرگويان خليفه ای ولايت فقيه" مبدل شد، حال ايشان خواب تعويض اين بدنه را "بله رفيق گويان لنينی" ويا باز از همان نوع " شاهنشاهی" می بينند.

بی شک يکی از دلايل مهم شکست انقلاب بهمنی که با آن پرشکوهی و با اهداف کاملاً دمکراتيکی آغاز گشت همانا نامشخص بودن و يکسان نبودن معيارها و برداشتهای اپوزيسيون رژيم شاه از آزادی، استقلال وعدالت بود. اين ناهمگونی و اختلاف درترمينولوگی (دقیق سازی واژگان ) به حدی بود که اکثريت مردم ايران با شعارازاستقلال، آزادی وعدالت تقريباً هر روزه در طی سال 1357 به خيابان می آمد ولی برداشت آنان از همين شعارها سالهای نوری از هم فاصله داشت، بطوريکه بنيادگرايان اسلامی آزادی را فقط برای شيعيان ميخواستند، چپهای سرسپرده استقلال را درساتليت کردن ايران درمدارشوروی و يا چين ميديدند وهرکسی معيارعدالت خود را داشت.  به قولی همين "همه با هم" خواهی  نادرست ما ايرانيان در آن برهه تاريخی بود که همه با هم ، پشت شخصيتی مذهبی آیت الله خمينی جمع شده بوديم، که بدبختانه  بدون اينکه مرزهای خواستها و اهداف خودمان را مشخص ساخته باشيم به ايشان چک سفيد ارائه داديم ، عملی که بعد از 27 سال باز چو ب آن را میخوريم.

حال اپوزيسيون جهموری اسلامی همچو مارگزيدهای که ازريسمان سياه و سفيد ميترسد، بايستی از اين اشتباه خود درس عبرت گرفته تا عملی اشتباهی را دو بارمرتکب نگرديم. اصولا دردانمارک و کشورهای مترقی مرسوم است هم دولت وهم مردم اشتباه اول را ( اگر قتل نباشد)  را با اغماض مینگرند، چرا که اکثراشتباهات اولی ما انسانان از روی جهل و نادانی است. ولی اگر همان شخص همان اشتباه را دو باره مرتکب شود، آنگاه صحبت از قصد و یا حماقت است که در هردو حال مستحق سرزنش ميباشد .

لذا سخنان آقای مصطفی معين، بعنوان  يکی از رهبران و  فعالين اصلاح طلبان درونی ايران ، ميبايستی از همين آغاز مورد نقد و برسی قرارگيرد، تا علاوه برآشکارسازی اشتباهات ايشان در برداشت از دمکراسی و آزادی، بتوان جايگاه و خواستاراپوزيسيون واقعاً دمکرات را برای مردم ايران روشن ساخت. درضمن لازم است تا اشاره وتاکید نماییم که نوک حمله قلم من متوجه افکارآقای مصطفی معین است و نه شخص ايشان .

فضا وجوسِياسی درهر جامعه ای، آکنده ازنظريات احزاب وسازمانهای سياسی است که سعی درجا انداختن ديد و برداشت خود را در همان جامعه دارد. همچو بازاری که درآن هرفروشنده ای با عرضه کالای خويش سعی درفروش متاع خود دارد. در اين ميان هستند احزابی که مکارانه نظريه ای را تبليغ مینمايد که خود بدان ايمان و اعتقاد ندارند. و برعکس میتوان احزابی درهمان جامعه يافت که ازسردليل بی معرفتی و بی سوادی راه حلی ارائه ميدهند که هرچند بدان ايمان دارند، ولی راهگشایی شان میتواند موجب بدبختی و حتی تابودی ملتی گردد.به همين دليل سخنان آقای مصطفی معين بعنوان يکی از رهبران و فعالين اصلاح طلبان درونی ايران نيز، بدون طبقه بندی کردن دراين دو گروه ، سزاوار نقد میباشد.

اگراین سخن آقای معین که میفرمایند ، هرکس به اسلام و قانون اساسی اعتقاد ندارد نمی تواند درهیات موسس جبهه دموکراسی باشد، را مورد بررسی قراردهیم، میبینیم که سخن ایشان هم بر خلاف « اعلاميه جهانی حقوق بشر» و هم با خلاف دمکراسی و نطام عرفی است. 

 در باره تضاد با« اعلاميه جهانی حقوق بشر»

 

آقای مصطفی معين و جبهه اصلاح طلبان اگر واقعاً به « اعلاميه  جهانی حقوق بشر» معتقد باشند، بايد نيک بدانند که در اصل اول و اصل دوم (تبصره يک) آن بسيار صريح وواضع آمده  است که :

 

ـ تمام افراد بشرآزاد به دنيا می آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند.

ـ هر کس ميتواند بدون هيچگونه تمايز، مخصوصاً از حيث نژاد ، رنگ، جنس، زبان ، دين ، عقيده سياسی و يا هر عقيده ديگری ، همچنين مليت، وضع اجتماعی ، ثروت، ولادت و هر موقعيت ديگر ، از تمام حقوق و آزاديهایی که در در اعلاميه حاضر ذکر شده است ، بهره مند گردد.( تکيه از من ست).

در اينصورت ازآقای مصطفی معين و جبهه اصلاح طلبان که قصد  تاسيس  « جبهه  دمکراسی و حقوق بشر» را درند انتظار میرود حقوق بشررا در همين تشکيلات خود اجراء نمايند . ولی ايشان از همان آغاز کار ازصحبت از «اعتقاد داشتن » به اسلام نموده اند. آيا اين سخن ايشان در تضاد کامل با همين دو اصل مهم « اعلاميه  جهانی حقوق بشر» نيست ؟

همانطوريکه مشاهده ميشود در« اعلاميه  جهانی حقوق بشر» هيچ سخنی ازمسلمان بودن و يا ميثاق ملی و غير ملی و يا هر ميثاق من درآوردی بخصوصی نمی شود. حال در اين ميان اگر آقای معين در اين رابطه، نظريه اعلاميه حقوق بشر ديگری را درسردارد ، خوب است لطف کرده و ما را در جريان بگذارند و يا حداقل مانند  ملايان کلمه پسوند "اسلامی" را به آن حقوق بشربيافزايند ، تا در اين ميان از هرگونه خلط مبحثی جلوگيری شود.

 

آقای مصطفی معين بعنوان يکی از رهبران يکی از نيروی اپوزيسيون قانونی ايران، که خودرامعتقد و پايبند  به « اعلاميه جهانی حقوق بشر» میداند، میبايستی به نيکی بداند که يکی از خصوصيات بارز « اعلاميه  جهانی حقوق بشر»همانا محترم شناختن حقوق فردی اقليتها از هر لحاظ (چه قومی، دينی، نژادی ،جنسی و...) میباشد. به عبارت ديگرهسته اصلی « اعلاميه  جهانی حقوق بشر» همين،  اين حق برابری و يکسان بودن اقليتها در مقابل اکثريت میباشد . برای مثال طبق اين حقوق، يک زن کُرد زرتشتی ازهمان حقوقی برخوردار است که يک آيت الله العظمی شيعه دارد. حال اينکه آقای مصطفی معين از همان آغاز فعاليت « حبهه دمکراسی و حقوق بشر » برای افراد که « اعتقاد »  به « ولايت فقيه و اسلام طرفدار ولايت فقيه » دارند حق ويژه ای قائل است و مثلاً حق رهبر شدن و حتی عضويت در کادر رهبری اين گروه را مثلاً از يک نابغه سياسی ولی زرتشتی و یا بهائی میگيرد. با اين چنين ديدی  بنای اين جبهه از همان خشت اول اشتباه خواهد بود. باز صد رحمت به صدام حُسين جانی که باز يک مسيحی (طارق عزيز) را به معاونت خود منصوب میکرد.

 

آقای معين انگاری توجه نکرده اند که يکی از شاهکارهای « اعلاميه جهانی حقوق بشر» همانا بردن خصوصيات قومی، دينی، نژادی ،جنسی و...هر فرد به حيطه شخصی است. بدان معنا که نژاد  و دين و جنسيت هر فرد را امری خصوصی ميخواند. محروم نمودن هرفردی ازهرحقوق مدنی مبنا بر     خصوصيات قومی، دينی، نژادی ،جنسی  بی نهایت مسخره است. درست مانند اين میمانند که بگوييم افرادی که رنگ نارنجی را دوست داشته با شند، حق انتخاب شدن ندارند.

 

جناب آقای معين اگر زحمت میکشيدند و نگاهی به اصول سی گانه « اعلاميه جهانی حقوق بشر»  میافکندند به راحتی میتوانستند به گوهر (اسانس) « اعلاميه جهانی حقوق بشر» که همانا انسان گرائی (همونيسم) پی ببرند. مکتب انسان گرائی ، اولين و بهترين مکتبی که دربعد از دوران قرون وسطائی پا گرفت و در دوران رنسانس به کمال رسيد با تمام سادگی مختص خود به اروپائيان داغ ديده از مذهب مسيحيت آموخت که هر فردی را میبايستی به چشم يک انسان ديد که ازهرلحاظ با دگر انسانها کاملاً  برابرو یکتا ست. فرديت گرائی( ايندویدُاليسم) به منزله احترام به هر فرد با تمام خصوصيات مختص خود به اروپائيان آموخت که سوای مقام ، هوش، ثروت ، جنسيت و ... در انتهای کار همه و همه انسانيم . حال فرد مورد نظر شاه باشد يا نوکر شاه.

 

ميشل دُومونتين Michel de Montaigne فيلسوف بزرگ قرن شانزده که بحق او را اولِين انسان مدرن میخوانند و از او به عنوان يکی از پايه گذاران مکتب انسانگرائی نام میبرند، برابری بین تمام انسانها را به طور خنده داری مثال ميزند. اومیگوييد ما همه انسانها لخت مادرزاد بدنيا میاييم ولی با وجود اينکه بعضی ازما بعداً لباس گرانقیمت بتن میکنند و بعضیها ژنده پوش، ولی باز فرقی بحال ما انسانها  نخواهد کرد، چرا که در پشت همين لباسها ما انسانها بازهمگی همان لخت مادرزاد هستيم و لذا همچنان با هم برابریم. حتی خود شاه فرانسه هم مانند گداها موقع نشستن برصندلی ، روی باسن اش مینشیند! حال اگر امروز ملکه دانمارک مانند ساير شهروندان دانمارکی در خيابان به خريد میرود و احدی هم توجه آنچنانی بدو ندارد و يا اينکه خبرنگارراديوو تلويزيون، نخست وزيردانمارک را "تو" خطاب مکینند، را بايد يکی از ميوهای همين درخت کهنسال انسان گرائی اروپا دانست. در حاليکه در ايران به علت ناديده گرفتن و نقض کامل همين اصل فرديت و انسان گرائی موجب شده است که روحانيون خود را را بالاتر از ديگران بدانند و حتی آقای خامنه ای خود را نماينده خدا بر روی زمين بداند و درعین حال تمامی شهروندان ايران را مشتی گوسفند به حساب آورند. 

 

 

در باره تضاد با دمکراسی و نظام عرفی

 

آقای معين از همان آغاز، صحبت از اکثريت و اقليت میکند درحاليکه اعلاميه  جهانی حقوق بشردر حقيقت برای يکسا ن سا زی و برابری حقوق اکثريت و اقْليت بوجود آمده است. در همين راستا است که منظورما سوسياليستهای مصدقی از آزادی در همه حال همانا محترم شناختن حقوق اقليتها (قومی، نژادی، جنسی، دينی ، عقيدتی و غيره) نه در حرف که در عمل بوده و خواهد بود.

 

اگرمنظور آقای معين ازحقوق دمکراتيک ، حقوق اکثريت و "خودی" باشد ، در اين صورت بايد ايشان را بيدارش کرد تا بسی خفته نمانند ، چرا آن چنين حقوق "خودی"  را جمهوری اسلامی سالهای سال برای  افراد  "خودی"  قائل است و عملاً آن را به اجرا در آورده است و احتياجی نيست تا آقای معين زحمت بکشند و جبهه ای به اصطلاح دمکراتيک ، جهت تحقق اين چنين حقوق "خودی" و غير دمکراتيک تشکيل دهند.

 

وانگهی سخن تنها از "اعلاميه حقوق بشر" بردن عملی است نادرست و درهرآن بايد سخن از "اعلاميه جهانی حقوق بشر" باشد که متاسفانه در صحبتهای روزمره مخففاً "اعلاميه حقوق بشر" و يا " حقوق بشر" ذکر وقيد میگردد. عملی که ظاهراً باعث بد فهمی (که بدتر از نفهمی است) بسياری از جمله آقای معين گشته است.  "اعلاميه جهانی حقوق بشر" بدان معناست که اين حقوق برای تمامی انسانها و بدون هيچ قيد و بندی در نظر گرفته شده است وبس. و در اين ميان اگر کسی "اعلاميه جهانی حقوق بشر" را مرتبط با نژاد ، قوم ، رنگ پوست ، جنس، زبان ، دين و عقيده سياسی خاصی بداند ، الحق که هيچ چيز از "اعلاميه جهانی حقوق بشر" را نفهميده است.    

 

از ديگر ويژگيهای بس مهم « اعلاميه جهانی حقوق بشر» همانا جداسازی دين ازنهاد دولت میباشد . اصلی که جمهوری اسلامی از بدو تولد خويش آن را بزير پا گذشته ودرواقع  يکی از عوامل اصلی تمام بدبختی های کشورمان میباشد. دراين زمينه انتظار میرفت که آقای معين که لقب اصلاح طلب مفتخر میباشد بيش از هر فرد ديگری از اين مضر فاصله میگرفت و به ترويج هر چه بيشترسکولاريسم در جامعه مستبد دينی ايران پایبند می بود. ولی با نهايت تاسف اين آقا افزون بر اينکه به جداسازی دين ازنهاد دولت اعتنائی ندارد که هيچ ، حتی ازاين اصل غيردمکراتيک در جبهه به اصطلاح « جبهه  دمکراسی و حقوق بشر» خود بعنوان يک اصل مورد استفاده  قرار می دهد. 

 

درهمين اروپا که بعضاً باافراد بنيادگرای مسلمان ولی متولد اروپا که آرزوی خلافت اسلامی به سبک جمهوری اسلامی را در سر میپرورانند  برمیخورم ، همواره اين ارفاق را در حق آنان قائلم که اگراينان چند روزی در ايران امروز زندگی ميکردنند، به احتمال قوی ازاين افکارضد انسانی و غيردمکراتيک خود دست کشيده و يا دست کم تعديلی صورت میدانند. چرا که اينان مانند کسی که درس تئوری خوانده اند وشايد در روی کاغذ جذابيت را در آن میبينند. ولی اگرآنان عملکرد اين تئوریها را در عمل می ديدنند ، میفهميدند که چقدر در اشتباهند. آنگاه شما، آقای معين ، نه تنها بعنوان مدعی اصلاح طلبی و يکی از رهبران و فعالين  اپوزيسيون رژيم مذهبی ، بلکه شما  بعد از 27 سال زندگی در آن را زندان بزرگی که آن را جمهوری اسلامی میخوانيم و عملاً حاصل و عملکرد اين رژيم اسلامی را با پوست و خون خود از نزديک ملاحظه میکنيد، میبايستی بهترو بيشترازهرفرد ديگری براين اصل مهم  جداسازی  «نهاد دين » از «نهاد دولت » واقف می بوديد، چون بخوبی می دانيد که اين « جدائی» بهيچوجه بمعنی « بی دينی » نيست!

 

جناب آقای معين اعتقاد داشتن به قانون اساسی جمهوری اسلامی را از شروط  عضویت به "جبهه دموكراسي و حقوق بشر" میدانند . اگر این جبهه کذائی آقای معین قصد دگرگون ساختن (نه سرنگونی) رژیم را در سر میپروارند، باید گفت که با اعتقاد داشتن به قانون اساسی  جمهوری اسلامی دیگر نمیتوان به عنوان یک جانشین سازی (آلترناتیو) رژیم مطرح بود. شما اگر به اصول ولایت فقیه و قانون نظارت استصوابی بودن نامزدها ی انتخاباتی، شورای نگهبان، تشخیص مصلحت نظام وسایر نهادهای انتصابی و ضد دمکراتیک ، که همگی در قانون اساسی فعلی ایران قید شده است، ایمان واعتقاد داشته باشید  که دیگر نمیتوانید  روزی آن را تغییر دهید و شما هم بعد از 27 سال تجربه سیاسی حتماً به این مهم واقفید که رژیم جمهوری اسلامی (دست کم) هیچگاه بدون حذف این دواصول(ولایت فقیه و نظارت استصوابی بودن نامزدها ی انتخاباتی) و آن دو شورا( نگهبان، تشخیص مصلحت نظام) و سایر نهادهای انتصابی نمیتواند به رژیم دمکراتیک مبدل گردد.

 

شاید منظور شما " التزام اجرائی" دانستن قانون اساسی  جمهوری اسلامی باشد و یا شاید شما اشتباهاً  لفظ "اعتقاد"  را بجای " التزام اجرائی" بکار برده باشید که امیدوارم این چنین باشد . دراینصورت به شما توصیه میکنم که به عنوان سیاستمدار و یکی ازرهبران اپوزیسیون اصلاح طلب مطالب خود را سنجیده تر  بیان نمایید! و یا اینکه نه، این حرف شما از قصد بوده و تاکتیک شما و سایردوستانتان باشد. در اينصورت بازباید گفت که شما دیگر ازصف اپوزیسیون خارج شده اید و این کار شما تغییر استراتژی بوده است نه تاکتیک. با اینچنین دیدگاهی هیچ بعید نیست که از طرف "ولی فقیه" دفترو دستکی هم برای شما و همرزمانتان مهیا نمایند. با چنین مخالفینی چون شما، رژیم دیگر احتیاجی به موافقین نخواهد داشت. و شما مطمئن بدانید که اگر با این سخنانتان را سال پیش بیان میکردید چه بسا که بجای آقای احمدی نژاد به مقام رئیس جمهوری می رسیدید.

 

جناب آقای معين اگر زحمت میکشيدند و نگاهی به تاريخ نوين میافکندند بخوبی می ديدند که در سال1977 زمانی که وسلا وهاول و بسياری ازهمرزمان دمکراتيک ايشان،  منشور 77 را  در مبارزه با خودکامان کمونيستی چکسلواکی بيرون میدادند ، صحبتی از  حقوق اکثريت و اقْليت ويا حقوق در صدی نکردند و در آن جبهه دمکراتيک که 13 سال بعد به پيروزی رسيد، حقوق تمامی افراد در آن جبهه اعم از کمونيست وغيرکمونيست ، کاتوليک و پروتستان ، معتقد به خدا ويا آئتيست یکسان بود ، چرا که  منشور 77 که در راستای اعلاميه جهانی حقوق بشرتهيه شده بود ،ولذا  هيچگونه تمايزی، اعم از حيث نژادی ، رنگ پوست، جنس، زبان ، دين ، عقيده سياسی ويا مليت خاصی ، را برای کسی قائل نبود. اين است بنياد و نهاد يک  جبهه دمکراسی راستين. نه اينکه ازهمان ابتدای کارهمچوجناب آقای دکتر معين درحق ديگران تبعيض قائل شد. اين چنين جبهه دمکراسی نبودش به از بودنش.

حال از سخنان پر دماغ! جناب آقای معين بگذاريم سئوالی که دراینجا برای منِ نوعی در اين ميان مطرح است اینکه چرا کسی ازطرفداران همین جناح اصلاح طلبان واکنشی ازخود نشان نداده است. ما اپوزیسیون خارج ازکشوردیگرعادت به شنیدن این حرف داریم که شما خارجه نشینان از اوضاع ایران خبر ندارید و غیره. ولی انتظارمیرفت تا نیروهای اصلاح طلب درون ایران پاسخ شایسته ای به سخنان اشتباه و مایوس کننده آقای معين میدادند و مرزبندی مشخصی با ایشان ـ همچو ما سوسیالیستهای مصدقی ـ  بعمل میاورند. اپوزیسیون واقعاً دمکرات ایران باید این بارمسئولیت را بجان خریده و همواره مرزبندیهای مشخصی با دیگر مخالفین غیردمکراتیک رژیم داشته باشد. مردم ایران در  جوکنونی آکنده ازاختناق و سانسور بدون امکان دسترسی به متون و کتبی مترقی (بدلیل فیلترهای اینترنتی و نبود روزنامه و مجلات پر دماغ) در مقابل افکارارائه شده در درون ایران بسیارآسیب پذیرند. اگر امروزما درمقابل این عقاید نادرست ومبهم بودن اهدافمان برای رسیدن ایرانمان به آزادی  کوتاهی ورزیم ، بازمرتکب اشتباهاتی گذشته مان خواهیم شد. با یستی درمقابل افکار( نه افراد) مسموم و نادرست دست به روشنگری زنیم تا آخرسربا پالایش عقاید وبرداشتهایمان (که شامل حال همه ازجمله سازمان سوسیالیستهای ایران میباشد) سطح معیارهای سیاسیمان رابالا بریم. هرچه تعاریف، خواستها و آمال ما دقیقتر باشد همان قدر بدفهمی مان کمترخواهد بود. بهترین مثال در این میان همان "مجلس خبرگان" است که درموقع ارائه  آن از سوی آیت الله خمینی بجای "مجلس موسسان" احدی جز خود او چند تن از اطرافیانش کمترین اطلاعی از معنای اين واژه نداشتند.

به امید پیروزی وبا بهترین آرزوها برای ایران و مردمانش .   

رضا رحیم پور

سازمان سوسياليست های ايران ـ شاخه دانمارک

٨ شهریور۱٣٨۵ -  ٣۰اوت ۲۰۰۶

 

socialistha@ois-iran.com

          www.ois-iran.com

 

1 ـ  بيانيه سازمان سوسياليست های ايران در باره گفتار آقای دکتر مصطفی معين  در رابطه با

ارزش های هويت سياسی هيات مؤسس جبهه دمکراسی و حقوق بشر

www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1029.htm