نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

وضعیت بهائیان ايرانی

منبع: لوموند، 15 دسامبر 2005

به نقل از سايت انتگراسيون ايرانيان ساکن آلمان   که از سايت ديدگاه نقل کرده است

 

تصفيه فرهنگي را متوقف کنيد!

در ايران، کساني که به گروه اقليت بهايي تعلق دارند، نمي توانند وارد دانشگاه شوند. حالا 15 نفر از روشنفکران و دانشمندان فرانسوي و غير فرانسوي خواستار لغو اين تبعيض ناپسند شده اند. اخيرا روزنامه ها با انتشار اظهارات محمود احمدي نژاد در 26 اکتبر 2005 مبني بر محو اسراييل از نقشه جهان، نارضايتي دول بسياري از کشورها از جمله فرانسه را برانگيختند. با اين حال، اظهارات رييس جمهور جديد بيشتر از آنکه مايه تعجب کشورهاي ديگر باشد، نشان دهنده زيربناي جامعه جديد ايران است. 25 سال است که حکومت ايران درحال تکذيب موجوديت تمام کساني است که نمي تواند آنها را ببيند، خواه اين اشخاص خارج از کشور باشند و خواه در خاک ايران زندگي کنند.

حکومت جمهوري اسلامي تبعيض هاي بسياري را براساس معيارهاي ديني اعمال مي کند. در بين شهروندان دو طبقه هستند که توسط حکومت به رسميت شناخته مي شوند: 1- مسلمانان شيعه و درمقياس کمتر، مسلمانان سني، 2- پيروان اديان پيش از اسلام مانند زرتشتي، يهودي و مسيحي. اما ديگران، يعني منکرين خدا، منکرين معاد و به ويژه بهايي ها جزو شهروندان محسوب نمي شوند.

تعاليم بهايي ها توسط آنتوان اسپاير در "گاه شمار عفو" در فوريه 1993 توصيف شده است: آنها به دنبال اين هستند که "دين و علم را با هم هماهنگ کنند" و درعين حال "تساوي بين حقوق زن و مرد قايل شوند، نسبت به طبقه، نژاد، فرقه و دين خاصي پيش داوري نکنند و بر يک تعليم و تربيت عمومي واجباري پاي بند بوده و هريک از آنها شخصا درپي کشف حقيقت باشد." در ايران، بهاييان قرباني يک افتراق و جدايي هستند که در تمام مراحل زندگي آنها به چشم مي خورد. يکي از اين مشکلات، ما متخصصين و مدرسين را بسيار نگران مي کند: آنها حق تحصيلات عاليه را ندارند.

25 سال است که دخترها و پسرهاي اين اقليت مذهبي در ايران به ديپلم دبيرستان بسنده مي کنند. براي داشتن حق ثبت نام در دانشگاه، شخص بايد ثابت کند که مسلمان، يهودي، زرتشتي يا مسيحي است، يعني دين هاي شناخته شده. شهرونداني که پيرو ديني غيراز اين دين ها باشند، موجوديت ندارند. 25 سال يعني يک نسل و در اين ميان بايد سال تحصيلي جديد را نيز حساب کرد. ما، محققين و مدرسين فرانسوي و غيرفرانسوي به شدت با اين مسئله مخالف هستيم و از اين مخالفت هم دست بر نمي داريم.

ما که شانس ادامه تحصيلات را داشته ايم تا به آنچه مي خواهيم برسيم، در اينجا مي خواهيم يک موضوع روشن را يادآور شويم: دسترسي به دانش و علم يک حق اوليه براي هر انساني است. در حال حاضر فقط مي توانيم تاسف بخوريم که دولت جمهوري اسلامي حتي پس از امضاي پيمان يونسکو، به مفاد آن عمل نکرده و به راحتي وعده هاي خود را فراموش کرده است. طبق اين پيمان، ايران تعهد کرده بود که امکان تحصيلات عاليه را براي همه کس با شرايط يکسان و کاملا مساوي بدون هيچ گونه تبعيضي، حتي ازنظر ديني، به وجود آورد.

در گزارش سال 2003 فدراسيون بين المللي حقوق بشر درخصوص تبعيضات ديني در ايران آمده بود که پس از ظهور انقلاب اسلامي در سال 1979، تعداد 300،000 نفر بهايي ايراني به عنوان "کافرين بي حمايت" درنظر گرفته شده اند که نه حقي دارند و نه از حمايتي برخوردارند. آنها در ايران هيچيک از اين حق ها را ندارند: بازنشستگي، کارمند دولت بودن، نوشتن نام برروي سنگ قبر، ارث و ميراث و تجمع براي پرداختن به مذهب خود. مکان هاي مقدس و قبرستان هاي آنها خراب شده و دارايي بيشترشان مصادره شده است. جواز چندين تاجر و بازرگان بهايي لغو شده و فشارهاي زيادي بر کارفرمايان وارد مي آيد تا کارمندان بهايي خود را اخراج کنند.

چرا؟ اعتقاد و ايمان آنها که در قرن 19 در ايران آغاز شده، پس از اسلام بوده و به اين دليل توسط حکومت به عنوان يک مذهب واقعي محسوب نمي شود. البته توجه داشته باشيم که وضعيت ديگر اديان نيز خيلي مطلوب نيست. فدراسيون حقوق بشر خاطرنشان مي سازد که زرتشتي ها، يهودي ها و مسيحي ها و گروهي از سني ها جزو "شهروندان درجه دو" محسوب مي شوند. آنها نيز به طور عمده قرباني تبعيضات در محيط کار و يافتن شغل هستند، ولي با اين حال حق پرداختن به دين خود را دارند و مي توانند به دانشگاه نيز وارد شوند و تا آنجا که ما مي دانيم تحت فشار خاصي از سوي حکومت نيستند تا از عقايد خود روي گردانند.

در سال هاي پس از انقلاب، سرکوب بهاييان بسيار بي رحمانه بوده است. در اوايل سال 1980، بيشتر از 200 نفر از طرفداران مذهب بهاييت که جزو اعضاي فعال آن بوده اند، به دليل نگرويدن به دين اسلام اعدام شده اند. درست است که نارضايتي جامعه بين الملل از شدت اين سرکوب ها کاسته، ولي هرگز موفق نشده تا آن را به صورت کامل ازبين ببرد. از آن پس، مبارزات برضد بهاييان پنهاني و درخفا انجام مي گيرد.

در سال 1991، اوراقي داخلي به امضاء مسئولين رسيده که برخي سفارشات را دربر مي گيرد تا به چيزي که مقامات آن را "مساله بهاييت" مي نامند، فيصله دهد. "مساله بهاييت" مي گويد: "دولت با بهايي ها به گونه اي رفتار خواهد کرد که پيشرفت و ترقي آنها متوقف شود. بايد آنها را از دانشگاه ها اخراج کرد، چه در مراحل پذيرش از دانشگاه باشند و چه درحال تحصيل. براي اشتغال، اگر مشخص شود که شخص بهايي است، از استخدام يا به کار گماردن وي جلوگيري خواهد شد."

فرانسه از نظر پذيرش دانشجوي بورسيه ايراني در رتبه ششم قرار دارد و بين تمام آنها، حتي يک بهايي نيز ديده نمي شود. همکاري ها و تبادلاتي که بين دو کشور وجود دارد، شامل مشارکت هاي بين دانشگاهي نيز مي شود، مانند برنامه جندي شاپور که زمينه ساز همکاري علمي و فني در سطح بالا بين گروه هاي محقق هر دو کشور است. در بين کساني که از اين پروژه سود مي برند، ازطرف ايراني ها حتي يک بهايي نيز به چشم نمي خورد.

مطمئنا، ما از همين تبادلات پرثمر بين دو کشور خرسنديم، ولي کماکان با تبعيض روا شده در مورد دانشجويان بهايي مخالفيم. اين تبعيض زياد به طول انجاميده و در اثر آن زندگي روشنفکرانه و شغلي بهاييان در ايران به حال تعطيل درآمده است. بيشتر پزشکان، وکلا، حسابداران، معماران و مهندسين بهايي در ايران به بازنشستگي خود نزديک شده اند و فرزندان آنها نمي توانند هيچ آينده اي براي خود مجسم کنند. در حاليکه بر اساس تعاليم بهاييت، کسب علم براي پيروان اين مذهب يک وظيفه مقدس به حساب مي آيد و علم به ويژه درزمينه هنر و علوم طبيعي، مايه پيشرفت انسان است.

البته آنها از تعليم و تربيت فرزندان خود غافل نشده و از سال 1987، در حد خودشان کارهايي را به اجرا رسانده اند. دانشگاهي رايگان تاسيس کرده اند که در منازل با استفاده از کامپيوتر و کتابخانه هاي شخصي و امتحانات خاص خود توسط مدرسيني خيرخواه اداره مي شود. دولت بارها به اين دانشگاه مجازي حمله کرده و وسايل، ورقه هاي امتحاني و حتي حکم هاي مسوولين آن را نيز مصادره کرده است.

با وجود تمام اين مشکلات، ديپلم هايي که توسط دانشجويان اين دانشگاه مجازي در رشته هاي روانشناسي، کامپيوتر، حسابداري، ادبيات، زيست شناسي، داروسازي، حقوق و علوم دندانپزشکي اخذ شده است، توسط بعضي از کارفرمايان در ايران و بعضي از دانشگاه هاي خارجي به رسميت شناخته مي شوند. ولي باتوجه به هزاران جواني که هرساله بايد در آن تحصيل کنند، امکانات بسيار ضعيف است.

از هر ده نفر بهايي ديپلمه، امروز فقط يک نفر مي تواند از اين منابع بهره ببرد. تنها باهوش ترين و مستقل ترين آنها مي توانند در اين گونه دانشگاه ها به تحصيل بپردازند و 90 درصد باقيمانده به نسل قرباني شده ملحق خواهند شد.

البته، وضعيت دانشجويان بهايي در ايران به مثابه يک مصيبت شوم نيست، زيرا ايران بلند پروازي ها و قابليت هاي يک جامعه مدرن را دارد و سطح تحصيلات مردم آن بالاست، به طوري که در منطقه خاورميانه در جايگاه رفيعي قرار دارد. و همچنين وجود چندين فيلمساز برجسته با شهرت جهاني، نشان از سطح بالاي فکري در اين جامعه دارد. کيفيت نظام دانشگاهي آن در سطح جهان شناخته شده است. به علاوه در اين جامعه، در بسياري از موارد، جايگاه خاصي براي زنان درنظر گرفته مي شود و برخلاف تصور همگان، تعداد دانشجويان دختر از دانشجويان پسر بيشتر است.

هر انساني، از هر اصليتي که باشد، حق کسب علم و دانش را دارد. ما در اينجا همبستگي خود را با اين جواناني که تشنه دانش هستند، اعلام مي کنيم. از دولت ايران تقاضا داريم که در دانشگاه هاي خود از کليه جواناني که کنکور را با موفقيت پشت سر گذاشته اند، بدون درنظر گرفتن هيچ استثنايي ثبت نام به عمل آورد.

به اميد روزي که بالاخره پالايش و تصفيه فرهنگي متوقف شود.