نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

نامه پيمان پيران به علی افشاری

به نقل از سايت روشنگري

آقاى افشارى ـ چند روزى بيشتر نيست كه از زندان آزاد شدهام و در اين مدت اخبار و حوادث دو سالى كه از آنها دور بودم را مرور ميكردم در بين تمامى اين اخبار خصوصاً وقايع دانشجويي، مسئله رفتن تو به خارج از ايران و كنگرة آمريكا كه نصفه و نيمه خبرش به داخل زندان هم رسيده بود، جلب توجه ميكرد. همينطور گفتههايى در هم و برهم در مورد وضعيت منطقه و چنگ اندازيهاى آمريكا به خاورميانه نمود بيشترى داشت. در اين چند روز نوشتههاى زيادى هم در اين باره به دستم رسيد. اما وفور پرداختن به مسائلى اين چنين خصوصاً در رابطه با عملكرد تو به عنوان يكى از فعالين سابق دانشجويى را نميتوان به عذر ,بى اهميت, بودن از نظر دور داشت به همين خاطر من نيز به نوبة خود دست به قلم بردم و اين چند سطر را برايت نوشتم، واقعيت اين است: سال هشتاد آن زمانى كه در برابر دوربينهاى تلوزيون ظاهر شدى و به شكلى باور نكردنى مطالبى دربارة حمايت نيروهاى خارجى از برخى حركتهاى دانشجويى! ايران به زبان آوردي، من كه شنوندة آن حرفها بودم از نفرت به كسانى كه يك زندانى سياسى را وادار به اعترافات دروغين و تخريب حركتهاى اصيل دانشجويى ميكنند، لبريز بودم. اما اكنون پس از گذشت چند سال، عملكرد خود تو، مرا و بسيارى ديگر را واداشته است كه به عقب برگرديم و آن گفتهها را از نو، با تأملى بيشتر مرور كنيم و به حرفهايى كه آنروز به زبان ميآوردى جدى تر فكر كنيم، زيرا از قديم گفتهاند آدمها با حرف خود ممكن است دروغ بگويند ولى با عمل خود نميتوانند دروغ بگويند و من با آن كه هنوز اميدوارم گفتههاى آن روز صحت نداشته باشد، اما همچنان اعتقاد دارم اين عملكرد آدمهاست كه بهتر از حرفهايشان نشان ميدهد ماهيت واقعيشان چيست. البته من تو را آدمى نميدانم كه در راه خلاف مصالح مردم خود قدم بردارد، بنابراين رفتن تو به كنگرة آمريكا و صحبت بر سر مسائل داخلى ايران را ناشى از غفلت و ناآگاهى ميدانم. اما بديهى است بسيارى از آنها كه طى اين روزها سعى كردهاند اين رويكرد را توجيه كنند ، قبح آن را بزدايند و آن را در نظر افكار عمومى جا بياندازند، به اندازه تو پاك و ناآگاه نيستند و كارنامة پرماية آنها در نظر مردم آشكار است.
سى و اندى سال پيش در همين جامعهاى كه امروز، مشتى قدرت طلب مذهبى آنرا به آستانة سقوط كشانيدهاند و هر روز آن را با خطر و بحران تازهاى روبرو ميسازند، اتومبيل حامل نيكسون رئيس جمهور آمريكا و شاه و كاروان امنيتى آنها در اتوبان پارك وى در مجاورت كوى دانشگاه تهران مورد حمله دانشجويان دانشگاه تهران قرار ميگرفت و متوقف ميشد و اين ماجرا مانند بمبى در دنياى آن روز صدا ميكرد و الهام بخش ديگر حركتهاى دموكراتيك جهان بود. اما امروز توهم و انفعال ، كار را به جايى رسانيده كه نمايندگان سابق دانشجويان ايرانى! آشكارا به پابوسى نمايندگان سياسى سرمايهدارى در كنگرة آمريكا ميروند. ضرورتاً بايد بگويم از مقايسه نمايندگان دانشجويى سه دهة پيش با برخى از آنها در جامعة امروز هر كسى ناخواسته از خود ميپرسد ما را چه شده است؟! دورهاى كه فضاى غالب در دانشگاهها فضاى عدالت طلبى و آرمان خواهى و اتكاء به نيروى خود و خوش بينى نسبت به آيندة مبارزه بود، دورهاى كه گروهها و احزاب دموكراتيك ، تشكيلات خود را كاملاً از بدنة دانشجويى كشور جذب ميكردند و تكيه و تأكيدشان بر الگوهاى مبارزات مردمى و حركت از پائين، آن چنانكه در آمريكاى لاتين ، آفريقا و آسياى جنوب شرقى جريان داشت، و دورهاى كه همان دانشجويان دسته ـ دسته با شعار نفى نظام طبقاتى و مبارزه با فواصل خونين فقر و ثروت در دادگاههاى نظامى و انقلاب در دهة 60 به جوخههاى اعدام سپرده ميشدند و به بقيه مردم درس مبارزه و مقاومت در برابر ظلم را ميدادند، حالا به جاى همه آنان كسانى پا به ميدان گذاردهاند كه تحت تأثير تبليغات بچگانه امپرياليسم فرهنگى دو دهة گذشته، چشم اعتماد به كياست قدرتهاى امپرياليستى دوختهاند و قوياً هم انتظار دارند بيگانه پا پيــش گذارده و مسـائل اين مملكت را آن هم با قرصهاى خوراكى نفى خشونت (!) و كلاسهاى مضحك آموزش دموكراسى! و كيك 75 ميليون دلارى حل كنند. حقيقتاً با اينكه دو سال از زندگيام رادرون زندان گذرانده و در بين مردم نبودهام و با اتفاقاتى كه در چند وقت گذشته افتاده به نظرم ميرسد حتى مردم عادى از جريانهاى عقيم به ظاهر روشنفكرى ـ دانشجويى جلوترند و همانطور كه حناى اصلاح طلبان داخلى در برابر آنها رنگى ندارد و به حكم تجربة گذشته و خرد جمعياشان، به خير هيچ بيگانهاى هم اميد ندارند، راه رشد و تكاملشان را نه در همراهى با تندروان مذهبى جستجو ميكنند و نه با ليبرالهاى ورشكستهاى كه آشكارا در پى دفاع از منافع يكى از دو طرف قدرت هستند. صحبت من با تو و ديگرانى كه اين راه را برگزيدهاند ، اين است كه بيائيد و نتيجة حركات اخير خود را در ميان تودة عادى مردم پى جوئى كنيد و در اين روزگارى كه بلا از زمين و زمان بر سر اين مملكت ميبارد و عملاً با انحطاط تدريجى كليت جامعه هم مواجه شدهايم همراه با همه نيروهاى مردمى ديگر عليه جنگ و بحران و بى عدالتى بايستيم. واضح است كه مردم ناگزيرند براى حفظ هر آنچه كه ميتوان از نو ساخت، در برابر توطئههاى مختلفى كه هر روز عليه آنها ميشود عكس العمل نشان دهند و روشن است كه به تفكرى نو برخواسته از مبارزات خودجوش و دموكراتيك و بيدارى و مقاومت نياز دارند. اين مقاومت و آگاهى اجتماعى هر روز تحت تأثير شرايط عيني، بيشتر و بيشتر رشد ميكند. و اگر در چنين جامعهاى قرار بر دگرگونى وضع موجود باشد، اين دگرگونى و تحول اجتماعى تنها از پائين و از بين همين مردم امكانپذير است. ضرورت و تجربه تاريخى به وضوح گوياى اين مسئله است كه هر تفكرى مبنى بر تغيير در سياستهاى حاكم و جنبههاى حيات اجتماعى بدون حضور و مشاركت مردم و يا قرار گرفتن در صف يكى از دو طرف قدرت داخلى و خارجى به معناى پشت كردن به منافع جمعى همين مردم زجر ديده است. جاى تو در ميان همين مردم است و نه در صف پر زرق و برق دو سوى قدرت.

پيـمان پيـران
2/1/1385


1 اردیبهشت 1385    18:44