شهريور، مثل همه
ماههاي ديگر سال، متبرك است به نام آزادگان و ظلمستيزاني كه
رشد و آبادي و آزادي را در مام ميهن، با تمام وجود پي گرفتند؛
و چه بسيار كه بيهياهو، گمنام جان باختند. از شهداي مظلوم و
به ياد ماندني 17 شهريور در ميدان ژاله تا "صمد" كه ميگفت:
"مرگ خيلي آسان ميتواند الان به سراغ من بيايد اما من تا
ميتوانم زندگي كنم، نبايد به پيشواز مرگ بروم؛ البته اگر يك
وقتي ناچار با مرگ روبهرو شدم- كه ميشوم- مهم نيست؛ مهم اين
است كه زندگي يا مرگ من چه اثري در زندگي ديگران داشته باشد."
صمد بهرنگي نهم شهريورماه، به تاريخ ايران پيوست... و نيز تا
مصطفي شعاعيان، نمادي از چپ مستقل و دموكرات اين مرز پرگهر و
تابلويي از يك "روشنفكر" كه به تعبير شريعتي مهمترين
شاخصهاش، داشتن "بينش انتقادي" است و بس. او هم از جمله
جانباختگان شهريور (در 16 شهريور 54) بود.
اما
شهريورماه درگذشت دو چهره برجسته چپ ديني در ايران نيز هست:
محمد نخشب در 18 شهريور 1355 و
سيدمحمود طالقاني در 19 شهريور 1358. نخشب و
طالقاني، نمادهاي برجستهاي از
مسلمانان نوانديش و نوگرا بودند كه همزمان با عدالت،
دغدغه آزادي داشتند. عدالت اجتماعي در
كنار حكومت مردم (دموكراسي) و اين هر دو در
سايه و كنار اخلاق و ارزشهاي توحيدي،
مضمون مشترك مجاهدتها و روشنگريهاي نخشب و
طالقاني بود.
ميان
تاكيدات طالقاني بر
"قسط"
و اين توجهات دقيق او كه:
"اگر ما به قسط اسلام معتقديم، اگر به
رهبري قرآن و اسلام معتقديم، در نظام
عادلانه بايد از پايين به بالا الهام
بشود و نظام اجتماعي را بايد توده مردم انتخاب
كند؛ اگر مردم همه حق راي و حق نظر
داشته باشند، اين هرم (نظام اجتماعي) قابل بقا
است وگرنه آسيبپذير است... و اين با
تنگنظري جور درنميآيد، اسلامي كه از متن
قرآن و سنت پيامبر سرچشمه گرفته است،
آزادي را محدود نميكند. هر جمعيتي كه بخواهد
آزادي مردم را در انتقاد و بحث محدود
بكند، اسلام را نشناخته است؛هر جمعيتي كه
نخواهد استثمار و استعمار و استبداد
ريشهكن بشود، اسلام را نشناخته است"؛ با
انديشهها و ديدگاههاي نخشب،
مشابهتها كم نيست. نخشب، ايدئولوگ نهضت خداپرستان
سوسياليست هم تاكيد ميكرد كه دموكراسي
بدون سوسياليسم و سوسياليسم بدون دموكراسي و
اين هر دو بدون ارزشهاي انساني و
اخلاقي، ناقص و ناتماماند. به عقيده نخشب لازمه
استقرار دموكراسي، وجود عدالت اجتماعي
است و بالعكس و اين دو براي تحقق، نيازمند
تكيه بر طرز فكر خداپرستي و فضايل
اخلاقي هستند.
دهههاست كه انديشمندان عدالتجو و آزاديخواهان وطندوست، در
انتقاد
از وضع اجتماعي و گستردگي فقر و اختلاف طبقاتي
و فقدان آزادي بيان و عقيده و
مطبوعات، ميكوشند و اين دغدغهها
همچنان بهجاست...
در
گزارش اخير سازمان مديريت و برنامهريزي، در مورد توزيع
فرصتهاي
شغلي در نواحي مختلف كشور، نرخ بيكاري 20
درصدي در برخي از استانهاي كشور، مورد
اشاره قرار گرفته است. سيستان و
بلوچستان، لرستان و كردستان، بدترين شاخصهاي كار
را به خود اختصاص دادهاند. آمار و
گزارشهاي مربوط به نرخ فقر و ميزان جمعيتي كه
زير خط فقر قرار دارند، نه فقط
تاسفبار كه براي كشوري با درآمد چند 10 ميليارد
دلاري نفت، شرمآور مينمايد. ترديد
نكنيم كه بدون حضور آزاد و امن و منتقدانه
كارشناسان و صاحبنظران و در فضاي تهديد
مطبوعات و ايجاد محدوديت و ناامني براي
دگرانديشان، خروج كشور از بحرانهاي
اقتصادي- اجتماعي موجود، بيش از پيش دشوار
خواهد شد.
آنهايي
كه خود را در مورد بيكاري و فقر و اختلاف طبقاتي، صاحب دغدغه
معرفي و تبليغ مينمايند، نميتوانند
به آزادي و لوازم آن بيتوجه باشند. و بهتر
است به ملاحظات و تاملهاي انديشمندان
چپ (عدالتخواه) در ايران، نيم نگاهي بيفكنند؛
نخشب و طالقاني تنها 2چهره از طيف
گسترده جريان سوسيالدموكرات دينمدار در ايران
محسوب ميشوند كه عدالت را با آزادي و
تنها با آزادي- ممكن ميدانستند. طالقاني
تصريح مينمود كه:
"دعوت اسلام، دعوت به رحمت و آزادي است."
استبدادستيزي و آزاديخواهي طالقاني و نخشب كه با عدالتجويي و
استثمارستيزي همراه ميشود و باور آنان
به اينكه رسالت انبيا، رهايي انسانها از
بردگي و جهل است، جوهر انديشه و عمل
اجتماعي چپ ديني دموكرات در ايران بوده است.
پس تا
آن هنگام كه در اين سرزمين، اختلاف طبقاتي و فقر و بيعدالتي
هست و تا آزادي بيان و عقيده تامين
نشده است و تا خرافات و سوءاستفاده از باورهاي
ديني وجود دارد و زير پوشش ارزشهاي
ديني، از قدرت و ثروت، كاميابي ميشود، چپ
دموكرات ديني در ايران، ضرورتي غيرقابل
اجتناب است. قصه عدالتجويان آزاديخواه
دينمدار در ايران، آن چنان كه آمار و
گزارشهاي ناگوار موجود از فقر و بيكاري و
اختلاف طبقاتي در ايران نشان ميدهد و
آنگونه كه آزادي و دموكراسي، نفي و طرد و
لعن ميشود و تهديد، در جامعه گره
خورده با دين و باورهاي مذهبي ادامه خواهد داشت؛
از اين منظر، چپ دموكراتيك دينمدار در
ايران، نقشي ويژه و متمايز، در تحولات سياسي
- اجتماعي آتي ايران، ايفا خواهد نمود؛
اين قصه هنوز ناتمام است