|
||
نگاهي به زندگي عمران صلاحي و حكايت حزب خران ايران در گفتوگو با عمران صلاحي به نقل از
آن موقعها كه بچهتر بوديم و سر داغ و دل پرشوري داشتيم يك نشريه طنز درميآورديم در دانشگاه تهران. اسمش «درنا» بود! البته درنا هنوز هم منتشر ميشود ولي كمي يك خط در ميان با وارثان نيمهخلفي چون عاطفه حدادي و حسين منوري و البته هنوز سردبيري افتخاري عباسحسيننژاد!
در ارديبهشت سال 79 مصاحبهاي كردهبوديم با عمران صلاحي در كوي دانشگاه تهران، مصاحبهاي كه به نظر من هنوز خواندني است. در فضاي وب، جايي منتشرش نكرده بودم و امروز كه دومين روز پريدن به سوي رهايي اين بزرگمرد است آن را در اين وبلاگ مي آورم:
عكس: خبرگزاري ميراث فرهنگي
عمران صلاحی از طنزپردازن بزرگ کشور است که حدود 36 سال است به طور جدی طنز مینویسد و این روزها نیز در مجلات گلآقا، بخارا، دنیای سخن(تا یکی دو سال پیش) با اسامی مختلف قلم میزند. پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت ساعت 3 بعدازظهر توفیقی حاصل شد که همراه با چند تن از بچههای تحریریه و غيرتحريريه(سيد آيت حسيني، هادي خورشاهيان، رضا فريدزاده و من) در كوي دانشگاه تهران در خدمت ایشان باشیم. مردی بسیار صمیمی که آدم از همصحبتی با او احساس راحتی میکرد. بیشتر حرفها از طرف ما را هادي خورشاهیان زد البته بقیه ساکت نبودند و خیلی وقتها با صدای بلند میخندیدند!
[ در ابتدا مقدار متنابعهی تعارفات و احوالپرسیجات بین طرفین رد و بدل میشود]
*آقای صلاحی ظاهراً شما فعالیتهای جدی خود را از «مجله توفیق» آغاز کردهاید از آن روزها بگویید.
بله، من نوزده ساله بودم که وارد نشریه توفیق شدم یعنی حدود سال 1344، آن روزها هنوز دانشآموز دبیرستان بودم! شاید تعجب کنید چون معمولاً در 18 سالگی دبیرستان تمام میشود ولی بنده سه سال رفوزه شده بودم. بعدازظهرها از مدرسه میرفتم دفتر مجله توفیق، یک دوچرخه قراضه داشتم که وسیله رفت و آمد من بود و کار من در توفیق ادامه داشت تا سال 1350 که رفتم خدمت سربازی و در همان روزها بود که توفیق توقیف شد و من چون سرباز بودم از چند و چون توقیف توفیق [ اینجا تشابه حروف و کلمات کار دست آقای صلاحی داد و ایشان قاطی نمودند] بیاطلاعم.
آن روزها که در توفیق کار میکردم واقعاً روزهای پرباری برای من بود؛ در توفیق بود که من با روح طنز و زبان مردم آشنا شدم، همینطور با درست نوشتن و درست گفتن. واقعا توفیق مکتب خاصی داشت و یک مجله منحصر به فرد بود که 50 سال هم منتشر شد.
شاید یکی از ویژگیهای این مجله این بود که توفیق صرفاً طنز مکتوب نداشت بلکه طنزهای علمی هم داشت. مثال خیلی واضحش تاسیس ارگانی بود به نام «حزب خران ایران»! [در ابتدا تعجب و سپس خنده حضار] هر مشخصهای که احزاب واقعی دارند ما در حزب خران به طنز و شوخی داشتیم، این حزب در هر شماره دو صفحه از توفیق را به خودش اختصاص میداد. مرامنامه خاصی هم داشت و فلسفهاش هم این بود که هر کسی که دروغ بگوید خلاف میکند و به قول معروف پدرسوخته و قالتاق است «آدم» است و افرادی که کارهای خوب میکنند و دل پاک دارند «خر»اند. این واقعاً اوضاع جامعهی آن روز ایران را به خوبی توصیف میکند.
حزب خران از میان داوطلبان عضوگیری میکرد ولی به این صورت نبود که هر خری را هم راه بدهند [خنده حضار] ، شرایط عضو شدن خیلی مشکل بود، داوطلبان باید سند و مدرکی دال بر خریت خود ارائه میدادند بعد «کمیته خربگیری» به شور مینشست و درباره پذیرفتن و یا نپذیرفتن فرد تصمیم میگرفت. سندها خیلی متفاوت بود مثلاً یک آقایی رساندن پولی را که پیدا کردهبود به صاحبش، به عنوان سند خریت ارائه داده بود.
به اعضای حزب کارت عضویتی داده میشد که سبز رنگ و به رنگ یونجه بود که ممهور به مهر حزب و به شکل سم خر بود! و جالب این که سیاستمداران حق عضویت در حزب خران را نداشته و ممنوعالورود بودند؛ چون طبق مرامنامه همه آنها «آدم» بودند و جالبتر اینکه آن روزها رژیم شاه دو حزب در کشور به راه انداخته بود که جو سیاسی تک حزبی نباشد. آن دو حزب، حزبهای «مردم» و «ایران نوین» بودند و تعداد اعضای حزب خران از این دو حزب بیشتر بود.
من هم از بنیانگذاران حزب بودم و خر شماره 14، حزب خران سردبیر هم داشت که به آن «خردبیر» میگفتند. خردبیر حزب در ابتدا مرحوم لقایی بود ولی بعد من خردبیر شدم و به جای سرمقاله «خرمقاله» مینوشتیم. با خیلیها در آن دوران همطویله بودیم که بعضیشان الان آدم شدهاند و حتی جزو سیاستمداران هستند! حزب خران دو روز از سال را جشن میگرفت؛ یکی روز سیزده بدر، که معروف بود به «روز جهانی خر» و دیگری سالروز تاسیس حزب.
یادم هست که روزی که سالروز تاسیس حزب بود ما یک کارناوال خرکی در شهر راه انداختیم به این ترتیب که یک خر واقعی را جلو انداخته بودیم و همه ما به دنبالش میرفتیم. خود دکتر توفیق هم بود. دکتر توفیق استاد دانشگاه است که کلی عزت و احترام بین دانشجویان دارد جلوی همه ما در میان تعجب شاگردان خود به راه افتادهبودند.
حزب در سال يک مسابقه هم برگزار میکرد و به کسی بهترین سند خریت را ارائه داده بود لقب «بهترین خر سال» را اعطا میکرد و جایزهاش هم این بود که با استفاده از ترازوی بزرگی که به درخت تنومندی بستهشدهبود هموزنش جو میدادند. البته این کار سمبولیک بود و معادل قیمت آن مقدار جو را به برنده میدادند.
و این ادامه داشت تا سال 1350 که مجله را بستند، ولی توفیق نشریهای بود که فراموش نخواهد شد. البته من یک توضیحی را اینجا لازم میدانم و آن اینکه در مصاحبه اخیرم با روزنامه حیات نو یک اشتباهی کردم و گفتم توفیق را به همراه بقیه روزنامهها در سال 50 و مجموعاً 60 روزنامه و مجله را به طور فلهای در سال 1353 تعطیل کردند.
بسیاری از طنزنویسان قدیمی کار خود را از توفیق شروع کردند مثلاً آقای کیومرث صابری فومنی(گلآقا) آن روزها در گیلان درس میداد و برای مجله مطالب طنز میفرستاد بعداً توفیقیها دعوتش کردند، آمد تهران و شد معاون آقای توفیق.
عمران صلاحي به روايت اردشير محصص در سال 1348(استاد احترامي گفتند اين اثر ماندگاري است و تأكيد كرده بودند كه اين كاريكاتور را در اينترنت بگذارم و اندازهي بزرگش را در اينجا ببينيد)
*جناب صلاحی اسامی مستعاری که در مجلات مختلف داشتید کدامها را به خاطر دارید؟
ابوالحمار، میخطویله، بچه جوادیه، ابوطیاره، زنبور، زرشک، ابوقراضه، پیت حلبی، آب حوضی، مداد، بلاتکلیف، مشه بایرام، تمشک، کمال تعجب و ع.شکرچیان [همه اسامی در خاطر جناب صلاحی نبود و ما خودمان با تحقیق و تفحص! توانستیم این اسامی را از روی گلآقا ویژه نوروز و مجله بخارا و ... پیدا کنیم.]
[در این لحظه آقای صلاحی مطالب و لطائف بامزهای در مورد مشکلات کهنسالی و پیری و سن كه رسيد به پنجاه / فشار مياد به چند جا تعریف كردند!!]
*آقای صلاحی به عقیده شما چرا با وجود این همه طنزنویس در روزگار ما نام شما برجستهتر و با یادماندنیتر از دیگر نامهاست؟
[پس از مختصری شکسته نفسی و تکه پاره کردن تعارف]: طنزپردازان قدیم بيشتر نگاهی سنتی به قضایا داشتند و من سعی کردهام خودم را همپایه جریانهاي روز کنم و با همه اتفاقات دوران همگام شوم، با این حال افراد دیگری هم هستند که قلم شیوایی دارند و نامشان از یادها نخواهد رفت مثل آقای صابری فومنی(گلآقا) و آقای سید ابراهیم نبوی که مخصوصاً آقای نبوی جایشان این روزها در روزنامههای ما واقعا خالیست.
*همانطور که میدانید امروزه بيشتر هنرمندانی که به کار طنز میپردازند کار طنز سیاسی میکنند و این باعث میشود نوشتههایشان تاریخ مصرف داشته و با مرور زمان دیگر آن جذابیت سابق را نداشته باشد. شما این مسئله را چطور میبینید؟
خوب اگر آدم صرفاً برود توی کارهای سیاسی، مطالبش مدتدار میشود ولی به نظر من هنر یعنی اجرا، حالا در هر زمینهای که میخواهد باشد.
در زمینه طنز سیاسی اگر اجرا قوی و هنرمندانه باشد طنز ماندگاری میشود؛ مثل چرند و پرند مرحوم دهخدا که هرگز کهنه نمیشود در حالی که مسائلی سیاسی روز را دنبال میکند. به عقیده من هنر این است!
امضاي عمران صلاحي در كتاب «گريه در آب» كه كتاب را هديه كرده بودند به يك استاد! و من آن را از كتابفروشي دست دوم خريدم! اندازه ی بزرگ در اینجا!
*جناب صلاحی عدهای اعتقاد دارند که ادبیات ما بعد از انقلاب دچار یک عقبگرد شده نظر شما چیست؟ آیا در این دوره ما پسرفت داشتهایم یا پیشرفت؟
در زمینه رمان که خیلی خوب کار شده و آثار ارزندهای به وجود آمدهاند، در مورد شعر هم کارهای تازهای شده که نمونههای با ارزش زیادی میتوان بین آنها پیدا کرد.
اما در زمینه طنز؛ من طنز بعد از انقلاب را به سه دوره نقسیم میکنم. دوره اول با مجله «آهنگر» آغاز میشود که منوچهر محجوبی منتشر میکند، بعد نشریه «رفتگر» در میآید که اقای لقایی عهدهدار آن بود. ولی عمر هر دو نشریه خیلی کوتاه بود بهويژه رفتگر که در شماره هفتمش تعطیل شد. بعد هم که جنگ شروع شد که اصلاً مجال پرداختن به طنز نیست چون همه چیز جدی شده و همه نگاهها معطوف جنگ است. این دوره دوم طنز معاصر است، در این دوره آقای صابری فومنی در روزنامه اطلاعات «دو کلمه حرف حساب» را مینویسد که خیلی تأثیرگذار بود و تا حدی یخها را آب کرد. سال 67 با اتمام جنگ در «دنیای سخن» حکایتخانه دایر میشود که ما هم به اصرار دوستان برایشان مطالبی مینوشتیم. دوره سوم هم بعد از دوم خرداد است که شاخصترین چهره این دوره بیگمان سیدابراهیم نبوی است که یک تنه بار طنز کشور را به دوش میکشید. زمانی بود که همزمان در سه روزنامه مطلب مینوشت.
به نظر من طنز افت نکرده و خیلی خوب هم پیش آمده ضمن اینکه قدیمیها هم فعالند. بيشتر توفیقیهای آن زمان جذب گلآقا شدهاند مثل منوچهر احترامی و آقای خسروشاهی که داستان مینویسد و حتی بعضی از داستانهایش با تیراژ بالای چهارصدهزار به زبان روسی ترجمه شده. چنین نویسندهای را نباید دست کم گرفت. یکی از خانمهایی که در توفیق فعالیت داشت خانم صفورا نیری بود که خوشبختانه دوباره در گلآقا ظاهر شده و اخیراً چند کتاب شعر هم منتشر کرده.
عدهای هم بعد از انقلاب آمدند که طنزنویسهای خوبی هستند مثل سیامک ظریفی یا ابوالفضل زرویی نصرآباد و همسرش خانم فرشادمهر؛ که اینها را مرحوم فرجیان (سردبیر فقید گلآقا) در مجله خورجین کشف و معرفی کرد. آقای ظریفیان متأسفانه طنز را ادامه نداد ولی آقای زرویی هنوز فعالیت دارند [آقای زرویی مسئول دفتر طنز حوزه هنری هستند] و خانم فرشادمهر هم دیگر فعالیت نمیکنند. اصلاً اکثر خانمهایی که در گلآقا فعالیت میکنند در بدو ورود بسیار خوب و با استعداد و فعال هستند ولی بعد از مدتی کار را رها میکنند و دنبال زندگیشان میروند. از دیگر خانمهای طنزپرداز برجسته گلآقا، رویا صدر [بیبیگل] است که کار طنز را خیلی جدی گرفتهاست.
[ در این لحظه حضار سکوت میکنند و مشغول خوردن شیرکاکائو و کلوچه میشوند. البته نمیدانیم چطور شد درب! قوطی شیرکاکائوی آاقای صلاحی باز نشد یعنی نتوانستند درب آن را باز کنند که هادي خورشاهیان در یک حرکت جوانمردانه شیرکاکائوی خودش را خدمت آقای صلاحی تقدیم کرده، سپس در یک تلاش دیدنی با دندان درب قوطی را باز کرد.]
*آقای صلاحی به عنوان آخرین سؤال شما در زمینه شعرهای جدی هم غزلهای بسیار دلنشینی دارید به خصوص آن غزل معروف با مطلع: خدا چه حوصلهای داشت رو خلقت تو / که هیچ نقص ندارد تراش قامت تو، تاکنون چه مجموعههای شعری از شما چاپ شدهاست؟
تا آنجا که به یاد دارم مجموعههای «گریه در آب»، «ایستگاه بین راه»، «قطار روی مه»، «پنجردن داش گلیر» [مجموعه ترکی]، «گزیده اشعار نیستان» کتاب «ناگاه یک نگاه» که مجموعه شعرهای دو کتاب گریه در آب و ایستگاه بین راه است مثل دو فیلم با یک بلیط.
از شما به خاطر پذیرفتن دعوت درنا تشکر میکنیم. [ البته خیلی از آقای صلاحی تشکر کردیم و ایشان هم هی خواهش کردند.] پاینوشت:
لال از دنيا نري بيا تو ( 23نفر لال از دنيا نميرن) link نجشنبه، 13 مهر، 1385 - عباسحسيننژاد http://sandali.persianblog.com/
|