نشريه اينترنتي جنبش سوسياليستي
نشريه سازمان سوسياليست هاي ايران ـ سوسياليست هاي طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

 

محمد اقتداري  -  واشنگتن 

سخنراني در سمينار اقوام، دانشگاه نورث ريج، لس آنجلس، 30 سپتامبر 2006

اصول فدراليسم و تجربيات جهاني

به نقل از سايت مرکز اينترنتی سازمانهای جبهه ملی ايران در آمريکا

   

    بخش اول

تعريف فدراليسم

 فدراليسم به اصلي اتلاق ميشود كه بعضي از اختيارات در يد دولت ملي و بعضي از اختيارات در يد دول ايالتي قرار مي گيرد. فدراليسم تئوري و يا تبليغ نظام سياسي فدرال است كه اختيارات نهائي بين بخشهاي مختلف واحدها و مركز بر طبق قرارهاي قانوني تقسيم شده است. بر خلاف نظام مركزي، حاكميت از طريق قانون اساسي، بين لااقل دو سطح منطقه اي منقسم شده است به طريقي كه واحدهاي هر سطح اختيارات نهائي را دارا بوده و ميتواند بطور مستقل از سايرين در بعضي از مسائل عمل نمايد. بنابراين شهروندان هر واحد فرهنگي به دو نهاد سياسي وابستگي پيدا مينمايند. تناسب تقسيم اختيارات بين اجزاء متفاوت است ولي معمولا قدرت مركزي و يا دولت فدرال، داراي قدرت تصميم گيري در مورد نظام دفاعي مملكت، سياست خارجي، پول و بانك مركزي، سواد آموزي و يك سري از قوانين سرتاسري منجمله تصميمات كلان اقتصادي و فرهنگي را دارا است.

فدراليسم، يك فلسفه سياسي است كه يك گروه و يا جمعي از اعضاء با يكديگر وابستگي ايجاد مينمايند. طرفداران نظام فدرال را فدراليست ها خطاب مينمايند. جالب آنكه مفهوم سياسي فدراليست ها در آمريكا با گذشت زمان معكوس شده است. در گذشته كساني كه خواهان دولت قوي فدرال و ضعيفتر بودن ايالات بودند را فدراليست ميناميدند در حاليكه در حال حاضرآنها كه طرفداردول قويتر ايالتي ميباشند را فدراليست ها خطاب مينمايند.

انواع فدراليسم:

1-   فدراسيون، داراي جنبه سرزميني است به اين معني كه ايالت، استان و يا منطقه جغرافيائي تعريف شده اي ميباشد.  تقسيم جغرافيائي و اختيارات مربوطه بر حسب قانون اساسي بوجود ميآيد. طرفين مربوطه يعني دولت فدرال مركزي و دولت فدرال ايالتي، داراي حق يك جانبه در تغيير مواد قانون اساسي نيستند. در حاليكه در شرايط دولت متمركزغير فدرال، مجلس قانون گزاري مركز، ميتواند آن قوانين را بطور يك طرفه تغيير دهد. مثل مجلس شوراي نمايندگان و تصميمات در باره استانهاي ايران.  فدراليسم فدراسيوني ميتواند به دو شكل عمل نمايد.  به شكل كواپراتيوو به شكل درهم آميخته، Interlocking or Cooperative Federalism) ) كه نمايندگان واحد محلي ميتوانند دراركانهاي دولت مركزي مثل كابينه حضور يابند.

2-   كنفدراسيون، داراي دولت مركزي فدرال ضعيف تري از نوع فدراسيون است. هر يك از دول عضو داراي حق انشعاب ميباشند. دول عضو داراي حق قانون گزاري هستند. دولت مركزي فقط درارتباط با اختياراتي كه توسط  واحدهاي كنفدراسيون بدان واگذار شده ميتواند قوانيني وضع نمايد. تصميمات دولت مركزي، فقط ميتواند دول عضو را نسبت به آن قوانين متعهد گرداند و نه شهروندان آنها را. دولت مركزي داراي حق مستقل مالي و انتخاباتي نيست. واحدها بطور دائمي اختيارات قانوني خود را به مركز تفويض نمي نمايند. كارها ووظايف اداري مركز نيز در خيلي از اوقات توسط واحدهاي محلي انجام مي پذيرد. نمونه اين نوع نظام فدرالي را ميتوان در "ايالات آمريكاي شمالي" سالهاي 1787-1776 و در سوئيس سالهاي 1848-1291 و اتحاديه اروپا ي كنوني مشاهده نمود.

3-   كنفدراسيون بي قرينه  Asymmetric (con) Federations)) به واحدهاي محلي داراي بسته اي از حقوقها و اختيارات متفاوت،اطلاق ميشود. بعضي از گروه هاي فرهنگي داراي اختيارات ويژه در ارتباط با زبان و فرهنگ ويژه خود ميباشند.

4-   فدراليسم مجزا Separate (Split or Compact)Federalism)  ) به نوعي از فدراليسم اطلاق ميشود كه تصميمات مركز به هيچ وجه رابطه اي با مسائل واحدها نداشته باشد.

  پروسه فدرال شدن

 در مقطع ايجاد كشور مثل آمريكا كه از بطن مبارزات استقلال طلبانه بر ضد استعمار انگليس بوجود آمد. هند، بلژيك، كانادا و اسپانيا نمونه هاي ديگري هستند.

در مقطع بازسازي كشورها بعد از انقلابات اجتماعي، مثل فدراسيون روسيه و يا درخواست هاي جدي اجتماعي مثل نروژ.

ولي در علوم سياسي، محققين به دو پروسه براي ايجاد فدراليسم اشاره مينمايند:

اول، از طريق به هم گرويدن، بدين معني كه ايالات مستقل به يكديگر نزديك شده و حقوق حاكميتي خود را در موارد مشخص به دولت فدرال واگذار مينمايند، تا بتوانند به نتايجي برسند كه در غير آن صورت امكان پذير نبود. مثل امنيت و پيشرفت هاي اقتصادي.

دوم، از طريق حفظ خود و يا با هم بودن. اين نوع بر اساس دول متمركز موجود تبلور مييابند و به منظور جلوگيري از هم پاشيدگي ملي و خطر تجزيه توسط يكي از واحدهاي محلي بوجود مي آيد. نوعي كه در مورد ايران ذكر ميشود.

 گروه هاي غير سرزميني مثل ارامنه، زردشتيان و يهوديان در ايران، داراي حقوق ويژه اي هستند، اينها نيز بخشي از نظام فدراسيوني فدرال محسوب ميشوند.

 

 فدراليسم اگر بر اساس يك مجلس قانون گزاري عمل نمايد آنرا "كامراليسم" مينامند. اين نظام بطور معمول در جوامع كوچك وهمگون (هوموژينوس) و با دولت مركزي بوجود مي آيد.

 فدراليسم اگر داراي دو مجلس باشد آنرا نظام "باي كامراليسم" مينامند.  مجلس نمايندگان بر پايه راي مستقيم ساكنين و بر حسب تعداد مشخص واجدين راي انتخاب ميشود. مجلس ملي و يا سنا  بر اساس تعداد ايالات و بر حسب هر ايالت چند نماينده كه با راي مستقيم مردم انتخاب ميشوند  بوجود مي آيد. (مجلس سنا در آمريكا بر اساس دو سناتور از هر ايالت تشكيل شده است). سناي آمريكا به منظور ايجاد تساوي حقوق بين ايالات بزرگ و كوچك، در نظر گرفته شده است.

 دولت فدرال به دو صورت انتخاب ميشود:

  1-  در نظام "پارلمنتاريسم"، رئيس جمهور و يا نخست وزير، از طرف نمايندگان منفرد و يا حزب داراي اكثريت، انتخاب ميشود. در اين نظام رابطه مجلس و دولت تقريبا مخدوش است چون كه مجلس بر دولت اعمال كنترل مينمايد. نخست وزير، رياست جمهور و يا صدر اعظم با راي عدم اعتماد مجلس، ميتواند ساقط شود. ولي از آنجا كه نظام "پارلمنتاريسم"  تحت تاثير مستقيم مردم قرار دارد، در نتيجه به مسائل مردم توجه بيشتري مينمايد. اما نقطه ضعف اساسي آن در عدم ثبات دولت است، مثل ايتاليا. در اين نظام با انتخاب نمايندگان مجلسر، رئيس جمهور نيز توسط  نمايندگان معين ميشود، مثل تركيه.

2- در نظام "پريزيد نشال"، انتخابات مجلس با انتخابات رياست جمهور متفاوت بوده و تناسب تعداد نمايندگان فردي و يا حزبي مجلس، در انتخاب رياست جمهور تاثيري ندارد، مثل آمريكا و ايران.

                                  ...................................

    سابقه فدراليسم

قديمي ترين نظام فدرالي از آن سوئيس است كه در اولين بار در سال 1291 ميلادي بر اساس اتحاد سه "كانتون" بوجود آمد. اين نظام چندين بار از بين رفت و دوباره مستقر شد. نظام كاملتر فدرال سوئيس در سال1848 بوجود آمد كه  آنرا از نوع "كواپراتيو"، محسوب ميدارند. از آنجا كه عده اي در پي طرح دولت فدرال اروپا ميباشند، "اتحاديه اروپا"  در باره نوع "فدراليسم كواپراتيو" سويسي در حال بررسي است تا از آن مدل براي كل اروپا،  طرحي تهيه نمايد .

هر ساله در سطح جهاني كنفرانس هاي زيادي در ارتباط با موضوع فدراليسم برگزار ميشود. تا كنون چندين كنفرانس جهاني در باره شناخت از فدراليسم و تبادل تجربيات كشورهاي فدرال، منعقد شده است منجمله در كانادا (اكتبر 1999)، سوئيس (آگوست 2002)، نروژ (مه 2004). در كنفرانس سوئيس كه يكي از مهمترين كنفرانسها بود، تعداد 500 هيات نمايندگي از 50 كشور جهان شركت نموده بودند.

مسئله اصلي كنفرانس سوئيس، بحث پيرامون چگونگي حل اختلافات در جوامع چند فرهنگي بود. نكته حائز اهميت آنكه در اين كنفرانس ها از كلمه "چند فرهنگي" بجاي "چند قومي" و يا "چند مليتي" استفاده مينمودند. واژه هاي قوم، قبيله و تيره، در مورد مناسبات فاميلي و نژادي، مفاهيمي از نظر فرهنگي ابتدائي، محدود و سنتي ميباشند.  مضافا آنكه بر اساس تحقيقات علمي مردم شناسي جديد، در بين افراد بشر تفاوت نژادي موجود نيست. از 350000 "DNA " انسان تنها 10 "DNA" مربوط به پوست و رنگ است. 99.99% "DNA" تمام انسان هاي روي كره زمين، شبيه يكديگر هستند. واژه "ملت" نيز در ارتباط با مردمان ساكن در يك محدوده جغرافياي سياسي و رسمي در سطح بين الملل، به كار برده ميشود. مثل ملت آمريكا.  ايرانيان و يا ملت ايران، شامل همه ساكنين كشور ايران ميشود. ملت ايران شامل همه خانواده ها، فاميل ها، تيره ها، قبيله ها و اقوام با زبان ها، سنت ها ومذاهب ويژه هر يك، ميباشد. بنابراين تفاوت هاي موجود بين جماعات مختلف هر كشور، بر اساس تفاوت هاي فرهنگي است. اقوام ايراني مثل كردها، پارس ها، ترك ها، بلوچ ها، عرب ها، تركمن ها و سايرين به اضافه ارامنه، آسوريان، يهوديان و زردشتيان و ديگران همه به سهم خود بخشي از فرهنگ 2700 ساله و يا بيشتر سرزمين ايران هستند. آنچه آرزوي هر ايراني است آنست كه همه مردمان اين سرزمين، بر اساس برابري و احترام متقابل از رنگين كمان زيبا و تاريخي همزيستي مسالمت آميز بهره برند.

در اغلب كشورها شرايط براي احقاق حقوق افراد و حفاظت از منافع گروه هاي فرهنگي وسايراقليت ها، بدون شركت نمايندگان آنان در پروسه سياسي، چندان امكان پذير نيست.

به گفته پروفسور"شريل ساندرز" از دانشگاه ملبورن، استراليا "اگر كشوري داراي دو و يا تعداد بيشتري از گروه هاي فرهنگي باشد، نيروهاي سياسي و اجتماعي آن كشور، ميبايستي به صورت خلاق در پي يافتن راه هائي باشند كه گروه هاي فرهنگي آن كشور، نسبت به دولتشان احساس مالكيت بنمايند. بطور مثال اگر به كشورهاي قبرس و اسري-لانكا  نگاه نمائيم ، آنها در نهايت براي حل مشكلات داخليشان، بايد به نوعي از فدراليسم، بيانديشند".

آقاي "وولف لندر" يكي از سخنوران علوم سياسي،  نكته جالبي را مطرح نمود. "مهم آنست كه هسته اوليه در ميان تمام طرفين ذينفع در يك كشور، موجوديت منافع مشترك بين آنها باشد. گروه هاي فرهنكي متفاوت جامعه، نيازمند منافع و پروژه هاي مشترك هستند.  درغير اين صورت امكان آنكه نظام سياسي فدرال موفق شود، موجود نيست". اهميت اين نكته در آن است كه درخواست نظام فدرال از طرف يك گروه فرهنگي، اگر از روي حسن نيت انجام پذيرد و براساس ارتباط  نزديكتر و منافع مشترك استوار باشد ودر نهايت به رشد شرايط دموكراتيك در جامعه كمك نمايد، ميتواند قانونمندانه در جامعه مطرح گردد. از ملزومات طرح درست موضوع فدراليسم در جامعه، اول آنست كه گروه فرهنگي درخواست دهنده مطالعات جامعي در باره موضوع، انواع  و متدهاي اجرائي پروژه فدراليسم در ايران انجام داده و نتايج حاصله را به صورت حرفه اي، درمعرض افكار عمومي جامعه ايران قرار دهد.  دوم آنكه ساير گروه هاي فرهنكي جامعه در امر پذيرش و يا مخالفت با طرح ارائه شده، ميبايستي بدون تعصب و بر اساس مطالعات تحقيقي در پي تاييد و يا رد طرح پروژه فدراليسم بر آيند. نظرياتي كه بعضا  ازبين گروه هاي فرهنگي ايران مطرح ميشود و منادي نظريه "يا فدراليسم قومي و يا تجزيه" هستند و كساني كه براي حل مسائل گروه فرهنگي خود، چشم طمع و كمك به دول خارجي بسته اند، بايد بدانند كه ميراث فرهنگي كشور ايران آنچنان قوي، گروه هاي فرهنگي ايران آنچنان درهم پيچيده اند و مسئله تماميت ارضي ايران درداخل كشور و در صحنه جهاني آن گونه حايزاهميت است، كه جائي براي اين گونه نظريات باقي نمي گذارد.

ايران همانند يوگوسلاوي نيست. يوگوسلاوي كشورمتحد قديمي نبود و نظام فدرالي آن قادر نشد كه تضادهاي عميق گروه هاي فرهنگي آنرا حل نمايد.

پروژه فدراليسم درعراق، توسط كردهاي عراق مطرح شد و مورد پشتيباني دول خارجي بويژه آمريكا، قرار گرفته است. گرچه به عنوان دولت فدرال از آن ياد مي شود، ولي درعمل به نظر ميرسد كه دولت فدرال از نوع  كنفدراسيون آن است. در حال حاضر دولت محلي كردستان داراي وزير امور خارجه و قشون نظامي مستقل ميباشد. مضافا آنكه در كردستان عراق نه تنها نظام فدرالي آن بر اساس قوميت كرد استوار است بلكه در درون آن اختيارات دولت محلي بين دو طايفه "طالباني" و "بارزاني" تقسيم شده است. در اين ميان تكليف اقوام تركمن و ساير اعراب ساكن آن سرزمين، ناروشن و بحث بر انگيز بوده و موفقيت كردستان در گرو روند مسائل داخلي عراق و پايان يافتن حمايت هاي اقتصادي و نظامي دول اشغالگر ميباشد.

وزير قوه قضائيه سوئيس، "روث متزلر" اظهار داشت كه فدراليسم سيستم سياسي آينده است چونكه تاريخ نشان داده كه خيلي از كشورهاي متمركز از بين رفته اند در حاليكه بسياري از كشورهاي جديد مدل نظام فدرالي را انتخاب مي نمايند. اكنون قريب 40% از جمعيت دنيا در تحت نظام فدرالي بسر ميبرند.

در اين كنفرانس تاكيد به عمل آمد كه هيچ كشوري نمي تواند به طور قالبي مدل فدرالي كشور ديگري را مورد اقتباس قرار دهد. ولي با توجه به شرايط ويژه، هر كشور ميتواند از بخشهائي از انواع مدل ها و تجربيات ساير كشورها، استفاده نمايد.  

آفريقاي جنوبي بر حسب شرايط ويژه خود نظام ديگري را انتخاب نمود گرچه در محتوا بسيار نزديك به نظام فدرالي است. در آنجا مسئله تصميم گيري اكثريت به لحاظ مسائل "آپارتايد" آنچنان قابل اهميت بود كه ساير مباحث را تحت الشعاع خود قرار داد

     صاحب نظران مكتب فدراليسم 

جان آلتوسيوس،(1630-1557) اغلب اوقات بنام پدر مكتب فدراليسم مدرن، ناميده ميشود. او در كتاب"روزنگار متد سياسي" در سال 1603 مقاله اي در باره خود مختاري شهرخود بنام "امدن" نگاشت. اين مقاله هم برعليه استاندار لوتران منطقه اش بود و هم بر عليه امپراطور كاتوليك. آلتوسيوس، تحت تاثير "هوگونتس" فرانسوي و "كالونيست"ها، بود. كالونيست ها در چندين ايالت به عنوان اقليت، دكترين  حق و وظيفه "رهبران طبيعي" در امر مقا ومت در برابر حاكمين مستبد را مطرح مينمودند. از طرف ديگر كالونيست هاي ارتدكس، مسئله استقلال در موضوعات اجتماعي را تنها تحت لواي "قوانين الهي" مي پذيرفتند.

بر طبق نظريه "جونيوس بروتوس" اقشار مردم در مناطق مختلف، داراي حق خدادادي مقاومت در برابر ظلم حاكمين هستند. اما "آلتوسيوس" با رد تئوكراسي توانست تئوري سياسي مبنا بر كنترات اجتماعي، كه هم غير مذهبي و هم غير گروه گرايانه بود را ارائه دهد. اين تئوري پايه و اساس سيستم فدراسيون شد.

لودولف هيوگو،(1704-1630) اولين شخصيتي بود كه تفاوت "كنفدراسيون"، متشكل از اتحاديه  دولت هاي مركزي، غير متمركز همانند امپراطوري روم و "فدراسيون" كه داراي مشخصات "دو دولتي" بوده و داراي قدرت بر اساس تقسيمات سرزميني است، در سال 1661 به رشته تحرير در آورد.

بارون د. مونتسكيو،(1755-1689) به اتفاق چارلز د. سكوندات، به نفع معاهدات "كنفدرال"، به لحاظ دارا بودن دولت ايده آل نه چندان بزرگ، كه احراز آزادي سياسي ميسرتر ميباشد، تبليغ مينمودند. براي اين دو "امنيت در برابر سوء استفاده از قدرت" نقطه مركزي نظرياتشان بود.

ديويد هيوم،(1776-1711) با مونتسكيو و تز "كنفدراسيون" مخالفت مي نمود. وسعت كمتر جغرافيائي را در امر فدراليسم نادرست ميدانست. او معتقد بود كه واحد كشوري بزرگتر براي رشد دموكراسي، بهتر است. هيوم معتقد بود كه سيستم بزرگ فدرال در برابر"توطئه ها، تعصبات و احساسات قوي" كه ممكن است در يك شهر و يا منطقه كوچك بوجود آيد، مقاومتر عمل نموده و در نتيجه به "منافع عمومي" توجه بيشتري داشته باشد.

ژان ژاك روسو،(1774-1712) از پيشنهاد "سنت پير" پشتيباني مي نمود. اين پيشنهاد مبتني بر ايجاد كنفدراسيون قوي تا حد دخالت مستقيم قدرتمندان كنفدراسيون براي به زير كنترل آوردن واحدهاي عضو و غير عضو، بود. او معتقد بود كه تمام قدرت هاي بزرگ ميبايست عضو كنفدراسيون باشند و قوانين مشترك براي آنها نيز قابل اجرا باشد. در عين حال قدرت دسته جمعي بايد بزرگتر از هر واحد عضو باشد. اصل تجزيه بايد غير قانوني باشد. در عين حال همه  موازين و معاهدات ميبايستي بر اساس تصميم  مشترك همگي استوار باشد.

امانوئل كانت،(1804-1724) در دفاع از كنفدراسيون،  مقاله اي تحت عنوان "در باره صلح جاودان" در سال 1796 به نگارش در آورد. در مقاله ديگري تحت عنوان "حقوق ملتها"، صحبت از گرد هم آمدن داوطلبانه كشورها در قالب فدراسيون مينمايد و نه از تجمع كشورها در زمان عقد قرار داد صلح. فدراسيون بايد از امنيت اعضا در برابر تجاوزات ساير اعضاي كنفدراسيون، دفاع نمايد. حفظ امنيت و آزادي هر كشور تعيين كننده است.

جيمز مديسون،(1836-1751) و الكساندر هاميلتن،(1804-1755) و جان جي،(1829-1745) هرسه از نويسندگان "نوشتجات فدراليست" بودند. آنها با تز "ديويد هيوم" موافقت داشتند كه بدنه بزرگتر براي جلوگيري از خطر استبداد مناسبتر است. در عين حال مسائل حقوق افراد در ارتباط با تجاوزات هر دو دولت ايالتي و فدرال مورد توجه هاميلتن قرار داشت.

مخالفين تز فدراليسم در آمريكا، از تمركز بيش از حد دولت فدرال وحشت داشتند. آنها معتقد بودند كه دولت فدرال به تدريج، اختيارات دول ايالتي را از آنها بگيرد.

مفاد كنفدراسيون 1781 آمريكا بين 13 ايالت عضو، كه بر اساس جنگ بر عليه انگليس بوجود آمده بود، حاكي از آنست كه دولت مركزي بسيار ضعيف بوده و حدود اختيارات آن در حد مسائل جنگ و امنيت منافع بازرگانان بود. آنچه بنام كنوانسيون قانون اساسي در جريان 25ماه مه الي 17 سپتامبر سال 1787 معروف شد، قرار بود در زمينه تجديد نظر قوانين موجود باشد ولي در عمل به مجلسي در باره مباحث مربوط به سود و زيان كنفدراسيون و فدراسيون تبديل شد. اين مباحث در نهايت به پذيرش قانون اساسي نظام فدرال آمريكا انجاميد.

قابل توجه آنكه دو خط مشي در برابر يكديگر قرار گرفته بود. آن هائيكه از منافع زميندارن و بره داران حمايت مينمودند و آنهائيكه از منافع اقشار ميانه و صنعت گران دفاع ميكردند. پذيرش فدراليسم در آمريكا توسط نمايندگان 13 ايالت،آنچنان براي نمايندگان ايجاد معذوريت مينمود كه قانوني وضع نمودند كه تا 50 سال اسامي راي دهندگان و چگونگي راي هر نماينده به صورت يك سر باقي بماند.

بخش دوم اين مقاله شامل تجربيات مشخص از عملكرد فدراليسم در كشورهاي مختلف جهان، خواهد بود.

 

    محمد اقتداري  -  واشنگتن                                                                   

سخنراني در سمينار اقوام، دانشگاه نورث ريج، لس آنجلس، 30 سپتامبر 2006

12729 Lee Jackson Mem. Hwy, Fairfax, VA 22033-2212       

Tel:703-968-7655 Fax:703-968-0835                               

                                            Eghtedarimklar@yahoo.com