نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

   www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو   

  توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

 

مصدق الگواست نه اسطوره(متن کامل)           ــ

نويسنده : مهندس غروی
ـ 07 ـ مرداد 1386 

 

متن کامل سخنرانی مهندس[سید علی اصغر]* غروی در مراسم بزرگداشت 30 تیر در جمع اعضای نهضت آزادی ایران و نیروهای ملی مذهبی:

 

«ای آزادی چه زندان ها برایت کشیده ام و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد، اما خود را به استبداد نخواهم فروخت. من پرورده آزادی ام. استادم علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید».

از دو جهت این جمله را برگزیدم: یکی بدلیل مضمونش که همان طور كه شرح خواهم داد، مرتبط با مناسبت 30 تیر است و دیگری بدلیل اینکه دفاعی کرده باشم از شریعتی مظلوم که این روزها به ضدیتی از نوع لنینیستی با دموکراسی متهم شده است!

اما برای بزرگداشت 30 تیر نخست باید تکلیف خودمان را با دو قضیه روشن کنیم. نخست اینکه بزرگ داشتن یک اتفاق تاریخی یعنی چه؟ و دوم اینکه چرا باید چنین بزرگداشتی از سوی نهضت برگزار شود. یافتن پاسخ این سوالات بخش عمده سخن من را به خود اختصاص خواهد داد. از این بابت معذرت می خواهم که حرفهایم مستقیما با مناسبت 30 تیر مرتبط نیست. اما این دو، سوالاتی کلیدی هستند که یافتن پاسخ آنها، بصیرت ما را نسبت به خودمان افزایش خواهد داد و از این منظر خود را مجاز دانستم که وقت شما تصدیع کنم. در نهایت من به این سوال بازخواهم گشت که در 30 تیر چه درسهایی برای ما نهفته است.

پاسخ نظري به سوال اول (یعنی بزرگداشتن یک اتفاق تاریخی یعنی چه؟) به موضوعات پیچیده فلسفه تاریخ پیوند می خورد که منظور نظر ما نیست. آنچه برای ما اهمیت دارد این است که به عنوان نهضتی بدانیم در چارچوب کدام فلسفه تاریخ، می خواهیم یک واقعه تاریخی را بزرگ بداریم. من بحث خودم را از چند گام پیش از این سوال آغاز می کنم.

روشنفکران دینی بر اساس یک مبنای قرآنی، فلسفه تاریخ شگفت و خاصی را بنیان نهادند که نهضت نیز به همین سنت، وابستگي و تعلق خاطر دارد. در چنین فلسفه تاریخی، اساسا تاریخ یعنی آنچه که انسان رها از اسارت استبداد و استثمار، آزادانه می آفریند. هر فعالیت دیگری که این انسان انجام می دهد، اصلا تاریخ نیست و آن انسان اساسا حیات ندارد که تاریخ داشته باشد. انسان مجبور، انسان مرده است و مردمان بدون آزادی مردمانی فاقد تاریخند.

به همین جهت خداوند می گوید : «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم /  ای مومنان ندای خداوند و رسول خدا را اجابت کنید آنگاه که شما را به حیات می خوانند». و در ادامه آیه می گوید‌: «واتقوا فتنه لا تصیبن الذین منکم خاصه و اعلموا ان الله شدید العقاب» بپرهیزید از فتنه یی که تنها دامن ستمکارانتان را نخواهد گرفت و آگاه باشید که خدا سخت کیفر است. انفال 24 و 25.

مگر این فتنه چیست؟ فتنه مرگ. چون جامعه فاقد آزادی،‌جامعه مرده است و این فتنه همه را فرا می گیرد.

اکنون کمی روشن می شود که چرا در قرآن داستان رهایی بنی اسرائیل از بند فرعونیان بیش از ده بار نقل می شود اما از بسیاری قسمت های دیگر تاریخ می گذرد.

اصلا انتخاب نام ابراهيم كه در زبان عبري به معناي پدر امت هاست، خود گوياي همين فلسفه تاريخ است. حيات بشر با ابراهيم آغاز مي گردد كه نخستين قيام كننده عليه خودكامگي است. مقایسه کنید با این بیان مرحوم داریوش فروهر که مصدق را سردار بت شكن تاريخ مي‌خواند.

در حقیقت قرآن هیچ داستانی جز داستان رهایی انسان را به تصویر نکشیده، رهایی از استبداد و خودکامگی مسندنشینان یا رهایی از زندان نفس و جهل. در راستای همین فلسفه تاریخ است كه خاتمی می گوید : «تاریخ انسان، تاریخ آزادی است و تنها فهم تاریخ به مثابه میدان تجلی آزادی است که می تواند گذشته را بر ما مفتوح و ما را از آن بهره مند سازد» .

اولین اصل ، هم در قانون اساسى و هم ازنظر منطقى آزادی است ؛ یعنى اندیشه را اگرکسانى خیال بکنند که مى توانند جلویش رابگیرند اشتباه مى کنند؛ چه حسن نیت داشته باشند و چه سوء نیت داشته باشند و خودخواه باشند. اندیشه یک خلجان ذهنى است . یعنى انسان وقتى پرسش برایش مطرح شد، نمى تواندآرام بگیرد و نمى توانیم به او بگوییم پرسش رامطرح نکن . عین گرسنگى است ؛ گرسنگى معنوی است . یک نفر که گرسنه شد مى توانیم نگهش داریم که از گرسنگى بمیرد، اما نمى توانیم بگوییم سیر بشود. سیر اگر بخواهد بشود باید غذابخورد .

پس از این مقدمه کوتاه و البته بسیار پر اهمیت، روشن می شود که چرا از میان اینها همه اتفاق در تاریخ ایران، 30 تیر را گرامی می داریم. این روز، روز تکاپو برای آزادی است، یکی از معدود جاهایی در تاریخ ماست که حیات داشته ایم! اصلا بوده ایم و چون بوده ایم تاریخ داشته ایم.

 برای اینکه منظورم روشن تر شود به این پیام مصدق در نخستین سالگرد واقعه سی تیر خطاب به مردم گوش کنید که در شامگاه 29 تیر 1332 از رادیو قرائت شده : «ما نباید زندگی را به هر صورت و کیفیت که به ما عرضه می شود، دوست بداریم و بدان قانع و خرسند باشیم. اگر زندگانی توام با آزادی و استقلال نباشد، به قدر پشیزی ارزش نخواهد داشت. برای رسیدن به این هدف عالی تاریخ زندگی ملل بزرگ عالم، شاهد مبارزات و مجاهدات و گذشت ها و فداکاری هاست».

چرا در قرآن بیاید چرا در نظام جهان ثبت بشود.

علاوه بر این به همین جهت است که مصدق وصیت می کند که در کنار شهداء 30 تیر دفن شود. نه به خاطر خودنمایی یا تجلیل از کسانی که قدرت را به او بخشیدند بلکه وی می دانست که 30 تیر یعنی نماد همت یک ملت در دستیابی به آزادی. به همین جهت 30 تیر بطن تاریخ است.

پس ما در حقیقت نه یک واقعه تاریخی مثل 30 تیر را گرامی می داریم و نه یک شخص تاریخی بنام مصدق را. ما بودن خود را گرامی می داریم که طبق تعریفی که از تاریخ کردیم، در چندین صفحه قابل خلاصه کردن است. به همان سان که قرآن تاریخ بشر را در یک جلد خلاصه کرده است. در این چند صفحه تاریخ ما، پربسامدترین اسم ، مصدق است زیرا استوار ترین فرد در طریق آزادی است یا به قول مرحوم فروهر «سردار بت شکن تاریخ است» یا به قول مرحوم شریعتی «پیشوایم مصدق، مرد آزاد ، مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید» 

این فلسفه تاریخ، اساسا نسبتی با گذشته ندارد. قرآن می گوید که وقتی آیات کتاب را بر آنها می خوانی می گویند : اساطیر اولین است یعنی همان داستان های پیشینیان. اما پیامبر به آنان بگو که اینها اساطیر گذشتگان نیست ، الگوهای آینده است.

در تفاوت اسطوره و الگو دقت کنید. در جهان بینی تاریخی ما، مصدق اسطوره و قهرمان نهضتی ها نیست، مصدق الگوی ماست چون فلسفه تاریخمان رو به آینده است. الگو یعنی آنچه که انسان در جلوی خود قرار می دهد تا به سوی آینده حرکت کند نه آن کسی که انسان وی را پشت سر قرار می دهد و او را تجليل و تمجيد مي كند.

اما ويژگي هاي الگو چيست؟ قرآن اصلی ترین ویژگی های الگو را در یک آیه به زیبایی بر می شمارد : «اجری از شما طلب نمی کنند و خود هدایت یافته اند» (یس، 21). «اتبعوا المرسلین. اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون».

مصدق دقيقا واجد اين دو ويژگي است. نه اجری طلب می کند و به آنچه می گوید، عامل است. این یعنی الگو. وقتی ما می گوییم مصدقی هستیم و تباع الگوی رفتاری او هستیم، یعنی وقتی فعالیت سیاسی می کنیم، این تصور را نمی کنیم که تافته جدا بافته ای هستیم که داریم به مردم خدمت می کنیم. اجری طلب نمی کنیم، نه اجر مادی ، نه اجر معنوی (باری بر دوش مردم نمی نهد، منت نمی گذارد،‌ يعني گمان نمي كند كه خيلي دارد كار مهمي براي مردم انجام مي دهد). مصدق پس از راي دادگاه مي گويد از ميان اين همه احكام، هيچ كدام به اندازه حذف لفظ جناب، خوشحالم نكرد كه اگر كاري كرديم، وظيفه بوده.

ويژگي دوم هويت مصدقي، اين است كه به آنچه می گوید، عامل است. این بسیار دارای اهمیت است. چنین شخصیت هایی تاریخ بشر را تغییر می دهند. به قول شریعتی : «500 تا بوعلی سینا تاثیری بر جامعه ندارد جز عده ای که برای آموختن گردش حلقه می زنند و هزاران حلاج که جمع گردند، دارالمجانینی بوجود خواهد آمد. ولی یک ابوذر برای هر قرنی کافی است که آن را دگرگون سازد»  و در جای دیگری توضیح می دهد که ویژگی این ابوذر چیست: «کار ابوذر این نیست که حقایق را برای عده ای از خواص و اهل تحقیق مطرح کند، ابوذر کسی است که استخوان پای شتری را از کوچه برمی دارد و یکراست سراغ خلیفه رسول خدا می رود و بر سر امیرالمومین فریاد می زند که «ای عثمان، فقرا را تو فقیر و اغنیا را تو غنی کردی» .

ابوذر الگوست چون نظریه پرداز صرف نیست، به هر آنچه معتقد است عمل می کند، فریاد می زند و آنگونه زیست می کند که معتقد است ، این ویژگی تمام اسوه های تاریخ است ، از پیامبران گرفته تا مصدق تا بازرگان و تا نهضت.

راديو فرانسه در تفسير بعدازظهر  14 اسفند 1345  :...مصدق براي مردم ايران در حكم يك پيامبر بود ...دفاع هميشگي از حق محرومان در مقابل زورمندان حضرت پولس مقدس را بياد انسان مي‌آورد .

مصدق خودش هم می داند که الگوست. برای همین خطاب به شاه فریاد می زند : «نسلی تربیت کرده ام که روزی با گریه از کشور بیرونت خواهند راند» (دادگاه نظامی) دقت کنید نمی گوید، کاری کرده ام در دوران نخست وزیری ام، نمی گوید کشوری ساخته ام، نمي گويد  شرایط را به جایی رساندم، می گوید : «نسلی تربیت کرده ام» . کار الگو همین است. تربیت می کند. به همین جهت نهضت برای خود رسالت تربیتی قائل است ، چون الگوست.

دوستان عزيز من، غرض ما از اينكه رسالت نهضت فرهنگي است، جزاين نيست. يعني بايد نيروهايي با يك شخصيت سياسي خاص «تربيت كند». فعالیت سیاسی نهضت تنها بیانیه و تاثیر کوتاه مدت بر شرایط نیست. نهضت رسالت تربیتی دارد، همان گونه که مصدق برای خود رسالت تربیتی قائل است. دلیل تاثیر گذاری نهضت فقط صحت و درستی مواضعش نیست، نهضت تاثیر گذار است چون خصلت های الگوبودن را داراست و باید اين خصائص را حفظ کند . نهضت را نمی توان به یک حزب سیاسی فروکاست همان گونه که مصدق را نمی توان به یک شخصیت سیاسی تاریخی فروکاست. این مباحث اهمیت زیادی دارد، اما من مجبورم به دليل كمي وقت از كنار آن بگذرم. فقط خواهش مي كنم تا اسم كار فرهنگي نهضت به ميان مي آيد، فوري اين مغالطه را پيش نكشيم كه نهضت يك حزب سياسي است. مگر مصدق شخصیت سیاسی نبود پس چرا یک نسل تربیت کرده ؟ آیا ما نباید تربیت کنیم؟

اما چرا می گوییم مصدقی هستیم اما نمی گوییم امیرکبیری هستیم! زيرا مصدق خصلتهاي يك الگو را دارد و به همين جهت هویت ساز است. براي همين است كه می گوییم مصدق راهت ادامه دارد اما نمی گوییم « امیرکبیر راهت ادامه دارد».

 

در اثنای پاسخ به سوال اول من تقریبا به سوال دوم هم پرداختم. پرسش دوم این بود که چرا نهضت چنین بزرگداشتی را برگزار می نماید و پاسخ این سوال با توجه به توضیحات فوق بسیار روشن است. همان طور مرحوم مهندس بازرگان در مراسم تاسیس نهضت آزادی ایران در اردیبهشت ماه 1340 می گوید: «ما مسلمان، ایرانی و مصدقی هستیم». وی در ادامه تک تک اضلاع این مثلث سه گانه هویت نهضت را توضیح می دهد و مرادش را بیان می دارد.

اما ما هرروز نياز به بازبيني در معناي اين جمله داريم. هر روز بايد ببينيم مراد از مسلمان بودن، ايراني بودن و مصدقي بودن چيست. با تعریفاتی که در فوق از تاریخ نمودیم، می توان چنين استدلال نمود كه هویت نهضت بسان تاریخ خاصش، هویتی رو به گذشته نیست. یعنی معنای جملات فوق نیست که ما از تاریخ اسلام (یعنی هر آنچه در اسلام رخ داده) و از تاریخ ایران (هر آنچه ایرانیان کرده اند) و نیز تاریخ مصدق (یعنی هر آنچه مصدق کرده) دفاع می کنیم. این اضلاع سه گانه هویت نهضت، اصلا گویای چنین مفاهیمی نیستند. همان طور كه گفتيم مصدق الگوی نهضت است نه قهرمان و اسطوره نهضت. پس نهضت نه یک واقعه تاریخی در گذشته را بلکه بخشی از شخصیت خود را گرامی می دارد، شخصیتی که سخت با آزادی پیوند خورده و در چارچوب فلسفه تاریخی که گفتیم،  اما نکته مهم این است که «ما انسانها در هيچ زمان و هيچ شرايطي بي‌نياز از بازيابي ارزشها و بازنگري عملکردمان نیستیم» . پس باید ارزیابی کنیم و ببینیم امروز چه معنایی بر این واژه ها بار است. معنای مسلمان و ایرانی و مصدقی بودن را بسنجیم.

 بزرگداشت 30 تیر در حقیقت بازیابی ارزشهاست، برای خود ما. تا فراموش نکنیم که بودیم و از کدام مسیر آمدیم تا از آنهایی که بودیم به اینهایی که هستیم، مبدل گشتیم. 

 

و بالاخره سوال سوم؛ و آن اینکه درسهایی که در 30 تیر برای ما نهفته است،‌ کدامند؟ البته یک لیست بلندبالا از آموزه های 30 تیر و نقدهای وارد بر عملکرد مصدق می توان ترتیب دارد. که البته در بسیاری کتابها جمع آوری شده و نیازی به ذکر دوباره آنها نیست.

من همان طور که در بخش های قبل سعی کردم واقعه 30 تیر را برای طرح شدن در شرایط امروز جامعه ما و در داخل نهضت بومی کنم، پاسخ این سوال را نیز منحصر می کنم به همین حیطه. یعنی از واقعه 30 تیر چه درسی می توان برای یک حزب سیاسی گرفت.

داستان مصدق چنین است: مصدق یک حکومت ملی تشکیل داد که به قول مرحوم بازرگان : «محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بود». در ضمن وقایعی چون 30 تیر نشان می دهد که نیروی اجتماعی مردم نیز او را حمایت می نمود. اما این کافی نیست. دموکراسی امروز تنها در اینکه رئیس دولت «محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم باشد» خلاصه نمی شود. دموکراسی امروز، دموکراسی نهادهاست، نهادهای اجتماعی. به همین جهت مصدق شدیدا بر درگیرشدن مردم در نهادهای اجتماعی تاکید می کند : «اگر از طریق دموکراسی نتوانیم کاری بکنیم، از طریق اختناق و زور و قلدری نمی توانیم کاری انجام دهیم. ما باید قانون انتخابات و مطبوعات و حکومت نظامی را که مخل آزادی و ترقی مملکت است، اصلاح کنیم... حکومت زور و قلدری ممکن است یک شب یا اینکه چند سال به مردم نانی بدهد ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند، هیچ وقت صاحب نان نمی شوند». (مجلس شانزدهم)

این تاکید مصدق بر مفهوم «دخالت در امور اجتماعی» بسیار حائز اهمیت است و از فحوای کلام به روشنی بر می آید که مراد مصدق، مداخله مستمر مردم در امور اجتماعی است که جز از طریق نهادهای مدنی و سیاسی امکان پذیر نیست. مصدق هرگز حادثه 30 تیر را مصداق دخالت مردم در امور اجتماعی نمی داند، زیرا دخالتی سامان مند نیست. برای این حرف خودم به نزدیکی شواهدی ارائه خواهم داد.  

اما نقش نهادهای مدنی چیست که اینهمه در تحقق دموکراسی اهمیت دارد؟‌ نهاد مدنی نقش شناسنامه دار کردن و جهت دادن به جریانات اجتماعی را به عهده دارد. این شناسنامه دار بودن،  باعث می شود که نهاد مدنی نقش واسطه میان حکومت و مردم را بازی کند. این واسطه مثل دمپرهای مکانیکی در برابر سرعت گرفتن و شدت یافتن برخورد میان حاکمیت و مردم عمل می نماید.

یعنی در جامعه ای که نهادهای مدنی قدرتمند وجود دارد، نه حاکمیت می تواند اعمال قدرت شدید و ناگهانی نسبت به مردم نماید و نه مردم می توانند نظر خود را با شدت عمل به حاکمیت تحمیل نمایند.

شاید بهترین واژه ای که می توان بکار برد این است که جلوی طغیان مردم و حاکمیت را می گیرد. برای فهم بهتر واژه «طغیان»، رودهای بی مسیری را در نظر بگیرید که هرگاه باران می بارد و انرژی آب جریان می یابد، با طغیان وویرانی روبرو هستیم. اما سیلابهایی که مسیر دارد، کمتر طغیان می کنند. جامعه فاقد بستر (نهاد های مدنی)‌ با ورود هر انرژی کوچکی گرفتار طغیان و ویرانی می گردند. این طغیان دو طرفه است هم مردم شورش می کنندو هم حاکمان طغیان می کنند.

نهاد مدنی وظیفه بسترسازی در جامعه را به عهده دارد و جلوی هر دو طغیان فوق را می گیرد. اگر در 30 تیر طغیان مردم،‌ آن فشار تشدید شده را بر حاکمیت وارد می کند که مصدق را به حاکمیت باز می گرداند باید زنگ خطر 28 مرداد را شنید. چون از همان مسیر 30 تیر حاکمیت هم می تواند فشار 28 مرداد را وارد نماید.

آقای خاتمی پس از انتخاب شدن به دومین دوره ریاست جمهوری، موضوع تمامی سخنرانی های نخستینش، احزاب و نهادهای سیاسی بود. حتما او نیز فهمیده بود که بیست میلیون رایش اگر نهادینه نشود، بزودی احمدی نژادی را روی کار خواهد آورد. همان گونه که شعارهای قیام کنندگان 30 تیر که فریاد می زدند « یا مرگ یا مصدق» بزودی و در نزدیک یک سال، به «مرگ بر مصدق» تبدیل شد.

این نوع دموکراسی ، همان دموکراسی است که شریعتی آن را نقد می کند. دموکراسی در یک جامعه بی شکل و بدون شناسنامه، نتیجه ای جز همین ندارد. نهضت می تواند به خود ببالد که نیم قرن پیش این نیاز را درک کرده و مرتب بر آن پای فشرده است که دموکراسی بدون احزاب سیاسی شناسنامه دار، دموکراسی نیست. دموکراسی فقط تعداد انتخابات نیست. مصدق نیز این نیاز را درک کرد. همان گونه که می گوید:

«در هر کشوری ، احزاب سیاسی و مشروطه لازم و ملزوم یکدیگرند. در ایران نیز هموطنان حس می کنند که مشروطه بدون مرکز اتکاء (احزاب سیاسی) سر نخواهد گرفت. برای همین هرچند نفری که با هم تماس و اشتراک منافع دارند، جمعیتی تشکیل دهند تا در موقع لزوم همه روی یک اصل متفق باشند و بتوانند از آزادی دفاع کنند» و از جوانی در احزاب سیاسی وقت عضو بود.

 اما مصدق قربانی عقب ماندگی جامعه شد که یا معنای حزب سیاسی را درک نمی کرد یا اینکه به قول خود مصدق : «عقیده ام این است که در ایران حزب بزرگ پا نمی گیرد چون همه می خواهند جزو کمیته و هیات عامله باشند. به خاطر دارم وقتی جمعیتی تشکیل داده بودیم و همه می خواستند عضو کمیته بشوند. وقتی رای گرفته شد ، عده قلیلی انتخاب شدند، عده زیادی از انتخاب نشده ها یکی یکی می گفتند دیگر ما مرخص می شویم. می گفتیم ، آقا برای چه؟ می گفت: دیگر ما کاری نداریم و مرخص می شویم».

این معضل را خاتمی نیز درک کرده بود.

توجه کنید به این سخنان وی :

در جامعه مدنى نهادهاي واسطه وجود دارند، يعنى احزاب ، يعنى سنديکاها، يعنى تشکلها که از يک سو نماينده خواستهاي بخشهاي مختلف جامعه اند، کسانى که نظرات خاصى دارند و منافع خاصى دارند در يک جا جمع مى شوند، حرفهايشان را مى زنند. از يک طرف به صورت متمرکزند. يعنى در بخشهاي مختلف اينها مدعى حکومتند، نظارت برحکومت مى کنند و واسطه بين حکومتند.

 

در همه جا نهادهاي تعريف شده بشري براي اعمال اختيارات و انجام مسووليت هاوجود دارند، هيچ چيزي نيست که در اين کانال هاو مجاري تعريف شده قانونى وجود نداشته باشد وبالاخره فکر مى کنم در قانون اساسى ما هم همين را قبول داريم و يکى از مهم ترين محورهايش اين است که در جوامع مدنى ميان توده مردم و ميان حکومت ، يعنى آن قدرت متمرکز و آن قدرت رها، يک واسطه هاي قابل قبولى وجود دارند که که اين رابطه را تنظيم وبرقرار مى کنند. احزاب و تشکل ها هم همين جورهستند.

 

و بالاخره ده سال پس از دوم خرداد: خاتمی : انتخابات درست مستقیما به وجود احزاب قوی مرتبط است. در کشور ما بعضی ها به جای آنکه از احزاب حمایت کنند، آن را مزاحم تلقی می کنند. رئیس جمهور سابق ایران، ضمن دفاع قاطع از تحزب گفت؛ احزاب مستقل و تشکل های مدنی برای پا گرفتن حتماً باید از سوی حاکمیت، حمایت مادی و معنوی شوند.

 

در هر صورت، نزدیکی سی تیر 31 و 28 مرداد 32 ، نیز نزدیکی دو خرداد 76 و سه خرداد 84 نشان از ناکارآمدی دموکراسی اجتماعی دارد. این درس بزرگ را رهبران این دو جریان خاتمی و مصدق به صراحت برای ما گفته اند . ما به نهضت خود می بالیم که این درسهای تاریخ را بکاربسته ایم و نشان دادیم که چگونه یک حزب کم تعداد بسیار بیش از توده های ملیونی بر تاریخ یک کشور تاثیر مثبت می گذارد، این سنت تاریخ نیز هست. «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا ماتین و ان یکم منکم مائه یغلبوا الفا من الذین کفروا بانهم قوم لایفقهون» اگر بیست نفر از شما پایدار باشند، بر دویست نفر پیروز خواهند شد و اگر صد نفر از شما چنین باشند، بر هزارنفر از آنان زیرا آنها گروهی هستند که (سنت های جهان) را نمی فهمند». (انفال ، 65‌)

 

ارزشمندی دوم مدنی شدن وزن دار شدن رای هاست. یکی از معضلات دموکراسی همین وزن مساوی آراء است که ذهن بسیاری از فیلسوفان سیاسی را به خود مشغول داشته است. بدون اینکه بخواهیم وارد این نظریات تخصصی بشویم،‌ اینقدر می توان گفت که نهادهای مدنی، به دلیل ساختار خاص خود در تصمیم گیری ها به گونه ای به آراء افراد در جامعه وزن می دهند. چرا که افراد متخصص تر و وزین تر در تصمیم گیری های یک نهاد مدنی بیشتر موثرند تا افراد عادی. پس در تصمیم گیری های احزاب،‌ به طور طبیعی آراء‌ وزن پیدا می کنند.

این دو عامل دلیل تاکید امثال مصدق و بازرگان را به تشکیل نهادها، انجمنها و احزاب نشان می دهد.

خلاصه:

ما مطالب خود را در قالب سه سوال مطرح کردیم؟‌

1.     چرا سی تیر گرامی داشتنی است؟ و پاسخ دادیم که در چارچوب فلسفه  تاریخ ما، حیات یعنی آزادی و بدون آزادی تاریخی نداریم. سی تیر را گرامی می داریم چون تاریخ ماست، تاریخ یعنی میدان تجلی آزادی. و مصدق را بزرگ می داریم نه به عنوان یک شخص (که بخشی از تاریخ ماست)‌ بلکه به مثابه شخصیتی که (نشانه حیات ما،‌ نماد تمامی تاریخ ما و سمبل فلسفه تاریخ ماست).

2.     چرا نهضت آزادی ایران این روز را گرامی می دارد؟ چون نهضت هویت مصدقی دارد. «هویت مصدقی» را شرح دادیم. اکنون می دانیم که هویت امری در گذشته نیست بلکه الگویی است برای امروز و فردا. و نیز می دانیم که معنای مصدق چیست. مصدق یعنی فریاد براورنده که «زندگی بدون آزادی، پشیزی ارزش ندارد» و این ندای همیشگی پیامبران است.

3.      30 تیر چه درسهایی برای ما دارد‌؟‌ ضرورت نهادهای مدنی به دو دلیل؛ یکی اینکه بسترهای جامعه اند که جلوی طغیان های مخل حرکت اصلاح طلبی را می‌گیرند. و ثانیا اینکه آراء بدون وزن افراد را که منجر به معادل بودن تمام آراء می شود، به آرائی موزون تبدیل می نماید. در توضیح تاثیر اول نهاد های مدنی گفتیم که این نهادها به مثابه بسترهایی عمل می کنند که یا طغیان حاکمیت است بر علیه مردم یا شورش های تشدید شده مردم که باعث ضربات تند به حاکمیت می شود.که بازهم مخل حرکت اصلاح طلبی است.  به همین جهت است که احزابی مثل نهضت آزادی ایران معتقد است که حضورش برای حاکمیت نیز مفید است. به هر صورت در 30 تیر یک زنگ خطر نهفته است که آن را در 28 مرداد می شنویم. باید زنگ خطری را شنید که در 2 خرداد و 3 نیز همین طور.

جامعه بی شکل مرتب در  معرض سیلاب است و آنچه دموکراسی می خواهد بسازد نرم نرم باران است. مهندس بازرگان با مشاهده همین اوضاع است که می گوید «دعا کردیم باران ببارد، سیل بارید»‌. این اتفاقی است که در جامعه بدون نهادهای مدنی همواره می افتد.

این جمله تنها یک تمثیل ساده نیسشت. گویای فلسفه تاریخ و فلسفه سیاسی بازرگان و نیز ماست.

پایان سخن،‌ کلامی است که انگار همه حرفهای پراکنده مرا در جمله یی گنجانده ، و چه روشن است که کلام بشری نیست:‌

الرعد، 17 :

انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیه او متاع زبد مثله.  کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال.

خدا از آسمان بارانی فرستاد، آنگاه رودهایی به تناسب ظرفیتشان روان گردید و سیلاب ، روی خود کفی برآمده حمل می کرد؛ و از آنچه به منظور دستیابی به لوازم زندگی و زیور بر آتش می گدازند، نیز همان گونه کفی ظاهر می شود. خدا حق و باطل را این گونه به مثل می آرد؛‌آنگاه که کفها به کناری رفته و محو می شوند ، ولی آننچه برای مردم سودمند است، بر جای می ماند. خدا مثلها را این گونه بیان می کند.

راست گفت خدای بزرگ بلند مرتبه. پایان

 به نقل از سايت ميزان نيوز

--------------

 

تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق در روز یکشنبه ٧ مرداد١٣٨۶ / ٢٩ یولی ٢٠٠٧

 

ــ * ـ  توضیح هِئت تحریریه نشریه اینترنتی جنبش سوسیالیستی:[سید علی اصغر]ازسوی ما به نام مهندس غروی اضافه شده است.

 

درهمین رابطه:

مجموعه ای ازمقالات، بيانيه ها، اطلاعيه ها و اعلاميه ها درباره قيام سی تیر ١٣٣١

http://www.ois-iran.com/ois-iran-3567-majmooah-ie-az-maghalat-wa-elamiyaha-dar-barahe-ghiyame-30-tir-1331.htm

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ