نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.tvpn.de/sa/sa-337.htm

 

«...چه حق داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؛ بنابر اين سلطنت محمد رضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معين كنند هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، می توانند سرنوشت يك ملتی را كه بعدها وجود پيدا كنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي‌گويد كه ما نمی ‌خواهيم اين سلطان را. وقتی كه اينها رای دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتی را نمی ‌خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است....»  ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن سخنراني آيت الله خميني

 در ١٢ بهمن ١٣٥٧ در بهشت زهرا

 

بسم الله الرحمن الرحيم


ما در اين مدت مصيبت‌ها ديده‌ايم، مصيبت‌های بسيار بزرگ و بعضی پيروزيها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبت‌های زن‌های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل‌های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده‌اند می ‌افتد، سنگينی در دوشم پيدا مي‌شود كه نميتوانم تاب بياورم. من نمی ‌توانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمی توانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك  و تعالی  بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسليت عرض ميكنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسليت عرض ميكنم. من به جوان هايی كه پدرانشان را در اين مدت از دست داده‌اند تسليت عرض ميكنم. خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت‌ها برای چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه می گفت و چه می‌گويد كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد. ملت ما چه ميگفتند كه مستحق اين عقوبات شدند ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوی از اول كه پايه گذاری شد برخلاف قوانين بود. آنهايی كه در سن من هستند، می‌دانند و ديده‌اند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلی بود، بلكه اصل رژيم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض ميكنيم كه يك ملتی تمامشان رای داند كه يك نفری سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها براي آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه يك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقی ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين می ‌كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمی تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقا محمد خان قجر و آن سلاطينی كه بعدها ميیآيند. در زمانی كه ما بوديم  و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقا محمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاريه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يك ملتی بوده، يك سرنوشتی داشته است و اختياری داشته ولي او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنيم كه اين سلطنت پهلوی، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين می شود كه - بر فرض اينكه اين امر باطل، صحيح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتی كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده‌اند، چه حق داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؛ بنابر اين سلطنت محمد رضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معين كنند هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، می توانند سرنوشت يك ملتی را كه بعدها وجود پيدا كنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي‌گويد كه ما نمی ‌خواهيم اين سلطان را. وقتی كه اينها رای دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتی را نمی ‌خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از برای اينكه سلطنت او باطل است.

حالا می ‌آييم سراغ دولت هايی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هايی كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضی از زمان‌ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتی هستيد كه در تهران سكنی داريد، من از شما مردم تهران سوال مي‌كنم كه آيا اين وكلايی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد اكثر اين مردم می ‌شناسند اين افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانونی است. بنابر اين اينهايي كه در مجلس نشسته‌اند و مال ملت را گرفته‌اند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلی اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهايی هم كه در مجلس سنا هستند، آن‌ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از يك شاهی كه خودش و پدرش غير قانونی است، خودش علاوه بر اوغيرقانونی است، وكلايی كه تعيين كرده است غيرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، اين دولت غيرقانونی است. اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمد رضاخان می ‌گفتند كه اين سلطنت را ما نمی ‌خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می ‌گويند كه ما اين وكلا را غيرقانونی می ‌دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانونی می ‌دانيم، اين دولت را غيرقانونی می ‌دانيم. آيا كسی كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانونی هستند، می ‌شود كه قانونی باشد ما می گوييم كه شما غير قانونی هستيد بايد برويد. ما اعلام می كنيم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتی كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانونی است، حالا چه شده است كه می ‌گويد من قانونی هستم اين مجلس غيرقانونی است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را می ‌دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه اش، در حوزه انتخابيه اش از مردم سوال می ‌كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد حتما بدانيد كه جواب آنها نفی است. بنابر اين آيا يك ملتی كه فرياد می ‌كند كه ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما اين است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد برای ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهای ديگر

من بايد عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، اين خائن خبيث براي ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان‌های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال‌های طولانی با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را می ‌تواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را می ‌توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی ‌توانند اين به هم ريختگی اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما می ‌خواهيم زراعت را، دهقان‌ها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما می خواهيم حالا دهقانشان كنيم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از اين مدت طولانی به اينجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بين رفت، بكلی زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج؛ يعنی محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسراييل كه دست نشانده آمريكاست بياوريم.

بنابراين كارهايی كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضی يك لطمه‌ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طوری كه جوان‌های ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتی در اينجا يك نيمه تحصيلی كردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سی و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان‌ها و نيروی انسانی ما را از بين برده است اين آدم.
اين آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند براي اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بيشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد ديگر الی ماشائالله است. برای چه سينمای ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم  ما با آن چيزي كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروی انسانی ماست، با آن مخالف هستيم. ما كی مخالفت كرديم  با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصا در ايران، مركز چيزی كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكی از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مي‌دانيد كه جوان‌های ما را اينها به تباهی كشيده‌اند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كرده‌اند به مملكت ما.

و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از آمريكا دادند، آنی كه به آمريكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه براي پايگاه درست كردن براي آقای آمريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براي آنها درست كرديم. آمريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پايگاه درست كرد يعني اسلحه آورده اينجا كه ارتش ما نمي‌تواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهای آنها باشند، بايد كارشناس‌هاي آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خدای نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتی پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلی ساقط شده بود و بايد عملگی كند براي اغيار. ما كه فرياد می كنيم از دست اين، براي اين است. خون‌های جوان‌های ما برای اين جهات ريخته شده، برای اينكه آزادی می ‌خواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم، نه مطبوعات داشتيم، نه راديوی صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می ‌توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می ‌توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقی است، نيمه حشاشه اين اختناقی هم باقی است. ما می ‌گوييم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانونی است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می ‌كنيم.

من دولت تعيين مي‌كنم، من تو دهن اين دولت مي‌زنم، من دولت تعيين می ‌كنم، من به پشتيبانی اين ملت دولت تعيين می ‌كنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيبانی بكنيد، انگليس هم از اين پشتيبانی كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانی بكنيد. يك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مي‌آورند توی خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم می ‌كنند، از اين حرف‌ها هم می ‌زنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). می ‌گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمی ‌شود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانونی بايد برود، تو غيرقانونی هستی، دولتی كه ما می ‌گوييم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كنی يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر آمريكا و اينها وادار كند يك دسته‌ای از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.

ما تا هستيم نمی ‌گذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمی ‌گذاريم دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلم‌های سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اينها می خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد.‌ای مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند می ‌كشند، ستاد درست كرده مرديكه در آن جايی كه هست، روابط دارند درست می‌كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می ‌كنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تا آنوقتي كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراي مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش يك حرف مزخرفی است، هميشه بوده.) تعيين بكنيم.

و من بايد يك نصحيت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكي از اركان ارتش، يك قشرهايي از ارتش. اما آن نصحيتی كه می ‌كنم اين است كه ما می ‌خواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت می كشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، می ‌خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی ‌خواهيد شما نمی ‌خواهيد مستقل باشيد
آقای سرلشكر! شما نمی ‌خواهيد مستقل باشيد، شما می ‌خواهيد نوكر باشيد من به شما نصحيت می كنم كه بياييد در آغوش ملت، همان كه ملت می ‌گويد بگوييد، ما بايد مستقل باشيم، ملت می گويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهای آمريكا و اجنبي باشد، شما هم بياييد، ما برای خاطر شما اين حرف را می ‌زنيم، شما هم بياييد برای خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوييد (ما می ‌خواهيم مستقل باشيم، ما نمی ‌خواهيم اين مستشارها باشند.) ما كه اين حرف را می زنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزای ما اين است كه بريزيد توی خيابان خون جوان‌های ما را بريزيد كه چرا می ‌گوييد من بايد مستقل باشم ما می ‌خواهيم تو آقا باشی.

و اما تشكر می ‌كنم از اين قشرهايی كه متصل شدند به ملت، اينها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اينها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهای نيروی هوايی، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهايی كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می ‌كنيم و به اينهايی كه متصل نشدند می ‌گوييم كه متصل بشويد به اينها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت براي شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می ‌گوييم اين مطلب را، شما هم برای خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر رها كرديد ما می ‌آييم شما را به دار می ‌زنيم. اين چيزهايی است كه شماها يا كسان ديگر درست كرده‌اند والا اين همافرها و اين درجه دارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می ‌كنيم و ما می خواهيم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می ‌خواهيم كه مملكت دارای يك نظام قدرتمند باشد، ما نمی ‌خواهيم نظام را به هم بزنيم، ما می خواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه ديگران سرپرستی اش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.

والسلام عليكم ورحمت الله وبركاته

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

درهمين رابطه:

 

ــ   چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟  ــ مصطفی رحیمی

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2926.htm

ــ مارکسيست ها در ابراز عقيده آزادند، به نقل از بيانات آيت الله خمينی

هيئت تحريريه نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی، نشريه سازمان سوسياليست های ايران بهمن ماه ١٣٨٧

http://www.ois-iran.com/ois-iran-4172-marksistha_dar_ebraze_aghidah_azadand.htm

ــ متن کامل سخنرانی شاپور بختیار در مجلس شورای ملی

 دولت من نتیجه انقلاب است ـ (دیماه ١٣۵۷)

http://www.ois-iran.com/2012/esfand-1390/ois-iran-5853-matne_sokhanraniye_dr_bakhtiar_dar_majlese_shoraye_melli.htm

 سرنگونی رژيم محمد رضاشاه پهلوی و پيروزی انقلاب بهمن ١٣٥٧
http://www.ois-iran.com/ois-iran-WIZAHNAMAH-22_bahmane_1357-dar_sie_sale_gabl.htm