نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2441.htm

 نامه سرگشاده احمد رناسی به مسعود رجوی

آقای مسعود رجوی :
( اگر شکرالله پاک نژاد زنده می بود؟)
احمد رناسی

 بیست و هشتم فوریه  2006

(قلندری را پرسیدند، کجاست آن مس که زر کرده ای؟ خند ید وگفت که از آن بپرس که خر کرده ام، که کیمیا به حقیقت خر کردن است نه زر کردن )چندی پیش عزیزی را دیدم ، که ضمن گفتگو از اینجا وآنجا ، به شماره 15 «شورا »ماهنامه شورای مقاومت به تاریخ دی ماه 1364اشاره کرد ومقاله ایکه به یاد پاک نژاد شما آقای «مسعود رجوی »نوشته اید .خواندن این یادنامه انگیزه نوشتن این نوشته را بوجود آورد ،وبررسی درافشانی های آن حضرت را بعنوان یکی از مبارزین فعال دوران آریامهر با ضعف ها ونقاط قوتی که ، بعنوان یکی از کادر های بالای مجاهدین از آن دوران . مردم وبیشتر کسانی که در رابطه با مسا ئل سیاسی آشنا ، و دقیقتر آن کسانی که از نزدیک به جهت هم زنجیری با شما بسر برده اند وبه این نقاط ضعف وقوت شما آشنا ترند .آقای رجوی که پس از قیام پر شکوه 21 و22بهمن تا هنگامیکه رهبر نظامی آن موسی خیابانی بخون نشست ، رهبر «سیاسی » بود وپس از این ماجرای خونین رهبری نهاد های «نظامی _سیاسی »را عملا به عهده داشته و«نایب »از ناحیه خود در ایران منصوب می کرد تا اینکه « انقلاب نوین اید ئولوژی » صورت ومقام رهبری بین ایشان وهم ردیف ازدواجی تقسیم گردید .اینکه چرا هم ردیف مریم شد ـ اینکه انقلا ب نوین ایدئولوژیک چه صیغه ایست ـ اینکه انقلاب ...به ازدواج چه کار دارد !؟مورد بحث این نوشته نیست ،که بسیاری در اینمورد نوشتند ولطیفه ها ساختند وخند ید ند ونقل ویدئوهای این ماجرا ...نقل مجالس انقلاب ...ودشمنان انقلاب ...مزبور گردید . هریک بنا بر دیدگاه خودش از این ماجرا ...یاد کرد وحالت درون خویش را نمایان ساخت !چنانچه ذکر شد ،هدف از نگارش این نوشته خواندن یاد نامه شما بود وخواندن آن مرا به ضرب المثل آورده شده در بالا جلب کرد که این آقای قلندر از حقیقت کیمیائی هایش برای چه کسانی می گوید ومی نویسد ؟آیا بایسته است که از کسانی ،مس زر شده ، توسط این کیمیاگررا پرسید ، که در بدر در کوچه وخیابانها وبر سر گذر گاه مردم در خارج از کشور سبز می شوند وتنها وتنها حاصل چهل هزار کشته وصد وبیست هزار زندانی سیاسی وابسته به این ایشان را با توجه به نوشته وگفتار خودشان دراین انقلاب اید ئولوژیک خلاصه می کنند وفقط وفقط کار خلاق انقلابی شان این شده باشد ،که از دفاتر تلفن آدرس وشماره تلفن ایرانیان را بیرون کشند وبه این خانه وآن خانه تلفن زنند و سر کشند ودعوت به تماشای ویدئوی این انقلاب ایدئولوژیک نمایند یا ویدئوی مزبور را با دستگاه پخش آن بدست ،به این خانه وآن خانه دوند وحماسه این انقلاب را به این وآن نشان دهند تا شاید بنده ای دیگر به خط مسعود کشند وبهم سرنوشتی خودشان بیفزایند ؟یا سراغ مس های زر شده توسط این کیمیا گر را از نویسنده گان ـ شاعران ـ مترجمان ـ حقوقدانان وتاریخ شناسان درجه یک ودوئی گرفت که غرورشان بر گدائی نوکیسه ای نشسته که خود زبان بی حیا ترین گدایان تاریخ این سر زمین را تداعی می کند . حال ووصف او ، افشینی را در پیش چشم آدمی تجسم می بخشد ،که نه فقط افشین دوران معتصم را تبرئه می سازد ، که افشینی را در این حال وروز تبرئه ساخته که او نیز بند روزی اش به خان پر کرم صدام گره خورد وکرامات این بند روزی هزاران سفره نشینانی را به دور خان خویش گرد آورد ،تا عصای دستش شوند وبرایش بنویسند وبسرایند وحقوقدانش از حقوق دولت مستاصلش دفاع کند .وتاریخ نویسانش آنگونه نویسند که نورمن ها می خواستند ، غافل از اینکه تاریخ نورمن ها را نوشت و(روم )به آتش کشیده شده دوباره بنا شد وهمواره زنده است.( در بد ترین دقایق این شام مرگ زایچند ین هزار چشمه خورشیددر دلم می جوشد از یقین )آقای مسعود رجوی ودیگر افشین های زمانه ونیز گدایان قلم زن ، چه در کسوت نویسندگی وشاعری ـ وچه در مقام تاریخ نویسی وحقوقدانی ، بدانید که تاریخ همه را می نویسد ، نه شما مفلوکان تاریخ را. اگر چنین نبود وچنین چشمه ای از امید در من نمی جوشید به تحقق پذ یری این باور ، هرگز 27 سال پیش با دلی آکنده از مهر به رهائی میهنم ،به زندگی روی نمی آوردم که حداقل آن این آوارگی موجود باشد .واگر هر لحظه در این دوران سیاهی که بر همگان گذشته ،چه در دوران آریامهر وچه حال که امام جای او نشسته وخورشید دلم ، خونین ،هنوز در بند بسر می برد ،پندار هایم را باد می شمردم وبه مردابی روی می آوردم تا چون شما حقیران ، آن زندگی به اصطلاح سیاسی را که یافته اید ، منهم در یوزگی کنم ،حال به درگاه هر خلیفه ـ شاه ـ امام وخانی .ولی همواره آنچه مرا در درون خود می شکند ،تصور روزی است که به در نان دهی به گدائی نشینم ورهائی جامعه ام را به سودای این گدائی سپارم .که مباد این چنین روزگار سیاهی !شما بر درخوان پر فتوت قدرت نشستگان بدانید که زمانه را گونه ایست که گردونه قدرت نشستگان در حال افول است ونمونه مشابهش در جامعه خودمان (آریامهر وامام ) می بایست برای همه کوران وکران چشم شود وکران را گوش !ولی تعجب است که شما هنوز بر بادمی کوبید ! زمانه ایکه جامعه ایران به دنبال آزمونهای بزرگ تاریخی ، نه در محدوده میهن ، که در پهنای جهانی ، فیلیپین وهائیتی را نیز تجربه می کند وبه یقین دانسته است که کیمیای شمارا ومدتهاست که طشت رسوائی شما از بام افتاده است !خوب دانی کیست پیش خوب وبد ،در روزگار آنکه میماند ،زکار خوب او،آثار اورشته تسبیح سالوسی ، بد آمد، در نظر زین سپس دست من ، زلف تو ،وزنار خوبکار طوفان ،خوب گفتن نیست ،هر بیکاره را کار میخواهد ،زاهل کار ، آنهم کار خوبآقای رجوی فرخی سراینده اشعار بالا ،هنگامی که این سروده های عبرت انگیز را سرود ، نه فقط مردم ایران شمارا تجربه نکرده بود ،که حاصل کار طوفانی شما با توجه به نوشتار خود تان چهل هزار کشته ویکصد وبیست هزار زندانی ، حال بر در خوان صدام نشینید وشکست خمینی را ازاو گدائی کنید ویا برای رسیدن به قدرت به پابوس کسانی چون ملک حسین بشتابید که تا دیروز نوکر امپریالیسم اورا می خواندید ویا د ست حمایت به سوی آن قدرت های جهانی دراز کنید که در چپاول تمام ملتهای زیر ستم واستثمار مردم خویش بطور آشکار شرکت فعال دارند ،تا شاید آنها شما را بر جای امام نشانند !وتنها آلتر ناتیو دموکراتیک بشناسند !وحتما شما نیز رهائی میهن وعدالت اجتماعی را برای مردم زحمتکش ایران به ارمغان می آورید وصد البته آزادی و د موکراسی را هم .؟شما می دانید فرخی زمانی آن سروده را سرود ، که فرزندانش پس از غمی که با کشته شد ن او به دل گرفتند وهر روزه غمان تازه به تازه ای بر آنها فزوده گشت چه در دوران پهلوی ها وچه در زمان نماینده تمام نمای فکر واندیشه شما امام خمینی!آیا مردم می بایست راه دوران کهنه را که عناصر فاسد طی کردند تجربه کنند واجازه دهند یکبار دیگر شمارا همچون آریامهر ویا امام خمینی ویا مشابهات جهانی تان در چهره نیمچه هیتلر ویا استالین تجربه کنند !؟وعملکرد وگفته های شمارا بسنده ندانند وبه مس زر کردن شما کیمیا گران باور آورند ؟همچون کسانی که باور کرده اند که کرامات انقلاب اید ئولوژی ....بیماری وامراض مختلفی را شفابخش شده است ؟ آیا شما در دل به حقیقت خر کردن این خوش باوران نمی خندید ؟ باور کنید مردم ایران ، به این درد ودرمان می گریند .( اینان از خون قهرمانان سور چرانی می کنند )این نقل قول از نیچه را عزیزی به مناسبتی یاد آور شد ، که بدرستی زبان حال شما می باشد ، هم آنگونه که حزب توده ودر راس آن کسانی چون کامبخش و کیانوری از خون بسیاری سور چرانی کردند . آیا اینگونه نیست ؟آیا کامبخش در راس سازمانی قرار نگرفت واز خون ارانی سو استفاده نکرد ؟از خون ارانی ها که خودشان چه مستقیم وچه غیر مستقیم در قتل آنهادست داشتند ؟آیا اینگونه نیست وضع وحال شما وعصای دست شما شدگان از یک سو در کسوت ها ی تاریخی مشابه با حزب توده وکامبخش واز دیگر سوی ارانی و پاک نژ اد که با پیوستن جبهه دموکراتیک ملی به شورا ، فردایش اورا امام به رگبار بست وحال از خون او سور چرانی می شود ؟ البته وبا توجه به اختلاف علمی وشخصیتی که می توان بالطبع بین این دو مبارز قائل شد . در اینجا فقط بیان وذکر سو استفاده ایست که بنا بر وجود تاریخ شهید پرستی وتفکرات توده ایستی ومذهبی است که بوفور وعریان در بین شما ویاران ( شورائی تان )ملاحظه می شود . همانگونه که در بین انواع واقسام نظر ها ی مذهبی دیگر وجود دارد . هر گز پاس داشتن واحترام به ایثار گری مورد بحث نیست ، که انتقاد بر سر تفکر شهید پرستی است ، که گروههائی در پی آنند تا برای پیش بردن مقاصد سازمانی شان از آن سو استفاده کنند و دست وپا کردن حقانیت کاذب که مشابه تاریخی شمارا می توان در چهره جمهوری اسلامی نیز جستجو کرد ، واگر حزب توده ویا جمهوری اسلامی ودیگر مشابهات دارنده این تفکر ، با این شگرد سیاسی برنده شدند ، شما نیز برنده خواهید بود !شما می دانید که کادر های نظامی ـ سیاسی حزب توده ، در زندانهای شاه پس از 28مرداد چگونه خشم ونفرت خودرا بگونه حماسی ، با ناخن ها یشان بر سینه سخت زندان فریاد می زدند ؟ونقل این حماسه ها دست مایه اشعار ونوشتجات ونمایشات مبارزه جویانه وسیاسی آن دوران بود وگرمابخش زندانیان ؟آیا می دانید حتی زندان بانان شاه اجبار به احترام داشتند نسبت به کسانی همچون روزبه ویا وکیلی هارا چگونه می ستودند وآثار فریادشان را بر دیوار زندان اینجا وآنجا نقل می کردند ، که چسان در آن شرایط ولحظات مرگ سرخی که انتظار آنرا داشتند ، شاه همه روسپیان را مخاطب قرار میدادند وعلیرغم پاره شدن دفتر شعرشان وبه شلاق سکوت وذوب مذاب ساختن خود وهمسران زیبایشان ، باز انتظار صبح امید را نوا میداند وبه این امید دل بسته که فردای رهائی باز پسرش به هوشیاری حزب پدرش درود خواهد فرستاد . اگر چه این عزیزان از همان روزهای فرارسیدن اعدام ها ، دانه های شک در دلشان نسبت به رهبری حزب جوانه زده بود واین جوانه های شک را در نامه هایشان برای همسرانشان می یابیم .ولی یکبار از خودتان پرسیده اید که چگونه بود که حزب توده با این نیروی نظامی ـ سیاسی وکادرهای علمی وادبی وساز مانهای کار گری و.....با فرارسیدن قیام شکوهمند بهمن نتوانست از آن حماسه ها وقهرمانی های اعضا ساز مانی اش ونیز توانمندی های سازمانی خود حسن استفاده برد وزمینه اجتماعی برایش فراهم گردد؟ سازمان حزب توده که در تمامی عرصه های علمی ـ ادبی ـ تجربی و...که داشت ، هرگز قابل مقایسه با شما وشورای ملی مقاومت تان نبود . ولی چه شد که علیرغم این همه امکان سازمانی پس از قیام با مهری قابل در خور از سوی مردم ایران روبرو نگردید !؟ در حالیکه شما علیرغم کمبود های کادر در زمینه های مختلف اجتماعی وسازمانی نسبت به آنها با اقبالی آنچنانی روبرو گشتید ؟چرا این سازمان با آن همه قربانی وحماسه پس از 28 مرداد با امکانات مختلف ، می بایست به آنجا وضع وحالش کشیده شود که پس از دستگیری وافتضاحات تلویزیونی و...مردم جان به لب رسیده ایران از دستگیری وآن وضع رقت باری که متوجه آنها شد اظهار شادی وخرسندی کنند ؟هر چند به دست خمینی این سرنوشت درد ناک متوجه آنها شده باشد ؟ به خاطر اینکه این سازمان همچون شما ودیگر نظرگاههای مذهبی شعار سراپا افتضاح ورسوا کننده ( هدف وسیله را توجیه می کند ) را بکار می بست وحاصل این شعار اینکه بهر جهت و خیانتی روی آوردن برای رسیدن به هدف جایز است .با تکیه بر این شعار است که پذیرش وابستگی به کشوری بیگانه را آسان پذیر می سازد وعلیرغم اینکه حامی جهانی شان در شرایط جنگ با ایران نبود واین زمینه توجیه خاص خودش را داشت که روابط با شوروی ناشی از وجود نظر گاهی است فکری در سطح جهانی برای بر قراری نظم سوسیالیسم و....در حالیکه شما برای رسیدن به قدرت همچون آنها این شعار رسوا که هدف وسیله را توجیه می کند را بکار گرفته اید وبا تکیه بر این شعار پناهگاه خارجی را بر گزیده اید که در حال جنگ است با ایران ومردم علاوه بر اینکه در دوران اشغال قسمتهائی از ایران اعمالش را بیاد دارند که چگونه بغارت وتجاوز به مردم روی آورد وتمام گمرکات ایران را بیغما برد و.... حال نیز روشهائی را در جنگ بکار گرفته که حتی مدافعین غارتگران جهانی اش نیز اورا محکوم کرده اند که از جمله است :بکار گیری مواد شیمیائی . وشما در رابطه با این جنایات از سوی این رژیم حد اقل در حد خمینی چه کرده اید ؟جز بهره بر داریهای مالی و.... که در ازای آن به نفع او برعلیه مردم همکاریهای وسیع نظامی کنید .با توجه کامل به آنچه در این زمینه در ارگان خودتان آورده اید حال شما با وصف آنچه گذشت توقع دارید مردم آریامهر زده ـ خمینی زده ـ صدام زده ـ حزب توده زده ومشابهاتش زده ـ مجاهد زده شدن را نیز تجربه کنند وشمارا تنها آلتر ناتیو دموکراتیک بشناسند ؟ که چه ( باد درو کردنی؟ مفت خودتان باد .)(من ندارم سر یاسبا امیدی که مرا حوصله داد)آزمونهای تاریخی که از جمله است پدیده حزب توده وموقعیت های اجتماعی وساز ماندهی های سازمانی اش چه در دوران مصدق وچه قبل وبعد از این دوران ونیز علیرغم حماسه هائی که اعضا وفعالان آن در دادگاههای نظامی وغیر نظامی در دوران مختلف از خودشان نشان دادند ودیگر فاکتهای سیاسی ـ اجتماعی که در این زندگی 27ساله سیاسی دیده ام وقبل از آن را شنیده وخوانده ام ، به من آموخته است که این سازمان آنجا شرایط مادی شکست را برای خودش فراهم ساخت که در مسیر مردم قرار نگرفت وبازیر پا گذاشتن معیار های ملی واجتماعی جامعه اش وتن به وابستگی دادن و....حاصل حتمی شکستی شد که در پیش روی می بینیم واین آزمونها به من حوصله بخشیده که با امید چنین سر نوشتی شاید هم شوم تر متوجه شما گرددکه حاصل اعمال زیان رسانی است که به دست خودتان میکانیسم های آن ساخته شده است وبهر حال خود کرده را تد بیر نیست . آقای رجوی :
شما همچون حزب توده ودر راس سازمانی اش کامبخش در گذشته دور و کیانوری گذشته بسیار نزدیک ، آنچنان از من سازمانی تان حرکت می کنید وهمه را به چوب می بندید ، چنانچه از معیار های شما حرکت نکند که شاید حزب توده ورهبریش اینگونه عمل نکرده باشد . شما از کسانی تا زمانی که ضرورت سازمانی تان ایجاب کند بهره وری می کنید وپس از آن با دهانتان کثیف ترین واژه هارا به صورت آنها پرتاب می کنید که مشابه این اعمال اخیرا با شریعتی ودوستان راهش وچندی پیش با بنی صدر ـ حاج سید جوادی ـ لاهیجی و...که شروع وادامه دارد ودر واقع خواندن مقاله به یاد پاک نژاد واستنباط از آن انگیزه نگارش این نوشته گردید که به دفعات این شیوه ناپسند را دنبال کرده اید ، حال موذیانه تر با تکیه برروی به نگارش یاد نامه ای برای شکراله پاک نژاد .این شیوه یادنامه نویسی وسو استفاده کردن از این قبیل کارهای توده ایستی است که دیگران نیز آموخته اند وبکار می گیرند ومشابهش را در دفتر های آزادی به یاد شکرالله پاک نژادمی یابیم ،البته نه با این مهارت که شما بکار گرفته اید ، چون بهر حال استعدادرهبری خودتان را در مورد مسائل مختلف از جمله دراین زمینه نسبت به آنها نشان داده اید . وبه یقین اگر هم پاک نژاد زنده می بود وبا او در گیری پیدا می کردید واز خواسته های شما حرکت نمی کرد سر نوشتی بهتر از دیگران از سوی شما متوجه او نمی گردید . چنین نیست ؟ البته بدانید که این شیوه کار طنابی را ماند که شما بگردن خودتان می آویزید وهر لحظه خفت آنرا بدست خودتان محکم تر می کنید تا سر نوشت مختوم خودتان را بدست خودتان فراهم سازید ، همچنانکه آریامهر ـ حزب توده وامام خمینی تان با خود چنین کردندبا تفاوتهائی نسبی که مربوط می شود به موقعیتها ونظر گاهها ی اجتماعی نسبی شما نسبت بدیگر .( زنگار هاست دردل آلودگان دهر . هرپاک جامه را نتوان گفت پارساست)آقای رجوی :
بیاد پاک نژادکه قلم زده اید همچون دیگر نوشته ها وموضع گیریهایتان . نه فقط آنچه از زبان وقلم وتصمیم گیریهای شخص شما بیرون آمده است که آنچه را که خواهران وبرادران مجاهد وشورای ملی مقاومت شما نیز بیرون داده اند ، از آلودگی هائی برخوردار است که بهر حال زنگار های درون دل شما آلودگان را می توان در چهره نا پارسایانی همچون توده ایست ها وآخوند های فعلا حاکم بر سرنوشت ملت ایران جستجو کرد ونیز انواع واقسام کتانه سلطانی ها ، چه هم جنس های ایران وجهانی صوراسرافیلی وچه دیگر سلطنت طلبان که اینجا وآنجا پخش شده اند وحال که خمینی اینگونه جنایت می بارد ،امکان یافته اند تا در پناه این بارش تند از جنایت ترک های خودرا بپوشانند وچنان نمایند که گوئی در گذشته قبل از قیام گوسفندی توسط این گرگان دریده نشده وجنایتی صورت نگرفته وهستی ملتی را بتاراج این مزدوران ، گرفته نشده است واین سیل اندوخته های مالی را از کدا مین عرق جبین شان بدست آورده اند که اینجا وآنجا سر مایه گذاری می کنند ؟ ونیز هر وقت از گذشته صحبت می شود از هر تر دستی ، تردست تر در پی آن بر می آیند تا با تر دستی نظر جامعه را منحرف سازند وگذشته ننگین خویش را ودرستی وصداقت گفتار وعمل دیگران در راه مردم را ، با جملاتی از جمله ( گذشته ها گذشت ) چرا هنوز مسئله مصدق را طرح می کنید ؟و( بله مصدق هم جز تاریخ است )و...به انحراف کشند تاجامعه در نیابد که همان گذشته های این آبروباختگان بود که حاصل آن خمینی گردید ویا دیگر چهره های این جماعت که زمانی بغلط آمده در نهضت ملی وبا پذیرش نخست وزیری از شاهی که سالها کشت وغارت کرد وتیز ترین جهت شعار های خیزش های مردم درروزهای قبل از قیام 21و22بهمن متوجه خواست سر نگونی نهاد سلطنت بود و این خواست تاریخی در این روزهای مورد بحث طرح وشکل عمل بخود گرفت وبا عمل پذیرش پست نخست وزیری برای تسکین من خویشتن خویش ، سرعت بخشید به اینکه روحانیت ودر راس آن خمینی بتواند زمینه جانشینی قدرتی شود که درحال واژگونی انجام می گرفت .این به غلط آمده نا آشنا به جهت حرکت های مردم وبی توجه به خواست تاریخی ایران ،هنوز هم همراه با فوجی قلم بمزد ، شیوه عمل خودرا مشابه تاریخی پذ یرش نخست وزیری مصدق میشمرد واینگونه در پی آنست که به عمل خود حقانیت دهد وزشتی عمل خویش را در پشت چهره ملی ومردمی مصدق پنهان سازد .غافل از اینکه مردم ایران می تواند بین این دو اتفاق تاریخی وشرایط مشخص اجتماعی وزمانی این دو تصمیم گیری فاصله گذارد وقضاوت روشن کند که: 1ـ مصدق زمانی نخست وزیر ی را پذ یرفت که شاه دستش به قتل وخیانت وغارتگری آلوده نبود وبگونه ای نسبی از محبوبیتی برخوردار .2ـ مجلس به مصدق پیشنهاد نمود واین پیشنهاد مجلس ناشی از خیزش مردم وتحمیل این خواست از سوی مردم به مجلس ومجلس به شاه بود 3ـ شرایط اجتماعی گونه ای بود بر سر مسئله نفت ، که هم د شمن ودر راس آن شاه در پی آن بود که مصدق رهبر جنبش مردم را در تنگنا قرار دهد واینگونه در نزد مردم بی اعتبار سازد وهم هوشیاری مصدق از آنچه می گذشت واینکه آگاه وبه عیان نیز دیده میشد اقبال جامعه را بطور یکپارچه در جهت شعار ملی شدن نفت که او ویارانش طرح کرده بودند . در چنین جی از اجتماع وموقعیت خاص تاریخی ، پیشنهاد مجلس را در مورد پذیرش نخست وزیری اوپذیرفت . این پیشنهاد هم از طرف موافقین وهم از طرف مخالفین صورت می گرفت وحالت مساعد داشت با دو دید گاه کاملا متضاد که مخالفین همچون شاه در پی آن بودند که مصدق نخست وزیری را بپذیرد ونتواند قضیه نفت را حل نماید و لذا اونیز در بین جامعه ، که بعنوان رهبر نهضت ملی پذیرفته شده بود ، بی اعتبار گردد واز دیگر سوی موافقین که تمایل داشتند با پذیرش نخست وزیری او ،شعار طرح ملی شد ه نفت را مورد اجرا درآورند و.... گفتنی است وقتی خبر پذیرش نخست وزیری از طرف مصدق وشروط طرح شده از ناحیه او که اولی رسید گی به شعار ملی شدن نفت ،توسط رئیس مجلس شورای ملی به گوس شاه رسید ، شاه تاکید می کند که تا داغ است بچسبانید وبه خیال باطل که مصدق را به دامی کشانده که او و دیگردشمنان نهضت ملی پهن کرده بودند ولی این مرد زیرک ودقیقا آشنا به خواست وجهت حرکتهای اجتماعی ونیز موقع شناسی اوضاع بین المللی ، توانست با پذیرش بموقع این پست ، آن دست آوردهائی را ببار آورد که نقل زبان همگان است . در حالیکه این بغلط آمده با پذیرش نخست وزیری از کسی که سالها کشت وغارت کرد وحاصل این غارت وکشتار آن خیزش های مردم است که می رفت بساط نهادی را واژگون کند که سمبل وابستگی واستبداد بود وفقر جامعه واستثمار زحمتکشان به وجود آن نهاد بستگی کامل داشت. مسلم است که پذیرش نخست وزیری از این عنصر ، در این شرایط حساس تاریخی حداقل خودکشی سیاسی است به نفع نیروئی دیگر که در صحنه است واز موقعیت خاص اجتماعی نیز ، به خاطر همین مبارزهاش با این سمبل فسادوابستگی واستبدادبرخوردارودر این عرصه اجتماعی ، هم از نظر کیفی یعنی قاطعیت مخالفت با این نهاد در حال واژگونی ودیگر مسائل که در این کوتاه نوشته نمی آید وهم به جهت کمیت وچنین خود کشی نه فقط سرنوشت مختوم کنونی او شد ، که دامن گیر کسانی شد که موقعیت اجتماعی آنها ، بخاطر مبارزه وخصوصیات شخصیتی فردی شان از او بمراتب قوی تر بود . در واقع خمینی هوشیارانه توانست خطای این عنصر جاه طلب را مورد استفاده قرار دهد وبا این (چماق ) بر سر تمام نیروهای دموکرات وملی بزند وآنهارا در تنگنای انزوا قرار دهد .این نوشته در واقع بحث بر سر آلودگی هائی است که در به یاد پاک نژاد شما بچشم می خورد ، اگر چه برای ادامه بررسی موضوع ، اینجا وآنجا به نوشته دیگر عملکرد های شما ویا دیگران نیز اشاره بشود . بی گفت وگو ست که وجود این زنگار ها ناشی از نظرگاه اجتماعی است که بر شما احاطه دارد وخودرا همه جا واز جمله در این نوشته نشان میدهید وآن وجود تفکر انحصار طلبانه ایست که فقط دست مطلق خویش را سزاوار می دانید وبه آلودگی در هر کاری هر چقدر نامیمون وزشت ،وکسانی که چه در مقام فردی ویا در محدوده سازمانی همچون شما ، دل بر این تفکر بسته اند . ادامه منطقی این نظر گاه به آنجا می کشد که چنانچه فردی ویاسازمانی دیگر از خواست اجتماعی این تفکر حرکت کرد ،مورد حمایت وتجلیل اوقرار می گیرد وچنانکه نکرد ، بنا بر شرایطی که زمان و اوضاع اجتماعی برای اوتعین می کند در جهت پیشبرد آن خواست مطلق گرائی این فرد ویا آن سازمان نا فرمان را ، مورد حمله قرار می دهد . در ضمن این حمایت ویا حمله به این فرمانبر یا نا فرمان می تواند بگونه های مختلف صورت گیرد ، چه مستقیم وبدون اتکا وپشت این وآن مخفی شدن ، چه غیر مستقیم وبا اتکا وپشت این وآن پنهان گرفتن واز این یا آن انسانی که دارای بعضی صفات نیکوست سواستفاده کردن ویا حتی این صفات را بر جسته تر از آن چه که هست نمودن ونیز نقاط ضعف فردی را که دارای صفات نیکوست پوشاندن ، تا بتوان در پناه این گونگی روشها ویاد آوری وتجلیل از این انسانها ، سو استفاده فردی ویا ساز مانی شود برای پیشبرد مقا صد ی که درپیش دارد ، که از جمله است روش اینگونگی که شما به دفعات ودر همه جا ، همچون مشابهات تاریخی تان ، چه در کسوت فردی وچه در مقام سازمانی بکار گرفته اید واین است بن خط توده ایستی که آخوند ها وسلطنت طلبان نیز ، هر یک با توجه به شگردهای خودشان بکارمی گیرند که آدمی متوجه می شود ، حتی آن کسانی که با این گونه نوشتار وآدم ها کمتر سر وکار داشته اند و شرایط اجتماعی زندگی شان گونه ایست ویا گونه ای بوده که کمتر از این گذر گاه ها ، گذر کرده اند .( بگو آنچه دانی که حق گفته به نه رشوت ستا نی نه رشوه دهطمع بند ودفتر زحکمت بشوی طوع بگسل وهرچه دانی بگو )باتوجه به میکانیزم نوشته ها وگفته ها و...عناصر وسازمانها که ذکر آن رفت ؛ آنگونه می نویسند وصحبت می کنند تا بتوانند استفاده مطلوب را در جهت من سازمانی ویا فردی خویش بنمایند . حال وبا توجه به استفاده از چهره ای وبزرگتر کردن صفات آن چهره وپوشاندن نقاط ضعف احتمالی صاحب صفات خوب، وخواندن یاد پا کنژاد ، آدمی به چند مسئله اساسی بر خورد مینماید :۱ـ بیان چهره شکرالله پاک نژاد ، که زندگی مبارزات سیاسی پر بار ی را چه در دوران آریامهر وچه پس از قیام داشته وبحق یکی از چهره های برجسته در این دوران می باشد . وجود این واقعیت عریان ونیز حال که کشته شده ورقیبی در جلوی چشمتان نیست که دست وپا گیر شما شود واینکه می توانید از وجود بعضی حقایق منجمله هم زنجیر بودنتان در زندانهای آریامهر با او یاد کنید و.... استفاده می برید .۲ـ نقل بعضی از مسائل اتفاق افتاده در زندان آن دوره را به میان می کشید ، همراه با جلوه گر سازی آنگونه ای که بتوانید در پناه آن استفاده تبلیغاتی نمائید از وجود آن اتفا قات وموضع گیریها ی قاطع پاکنژاد که در لابلای طرحهای اینگونگی مسائل وآنچنان چاشنی دهید وصحنه آرائی کنید که فقط (مجاهد ) در زندان مقاوم ومورد حمله دیده می شود ودر راس آ ن رجوی وعناصر جسور وقاطع نظیر پاک نژاد که جای بحث آن نیست ، فقط از این جریان سازمانی صحبت می کردند ونقش مقاومت را فقط در چهره سازمانی( مجاهد ین ) ورهبری آن( رجوی )می یافتند و.... تا بتوانید بعضی از ضعفهای احتمالی بوجود آمده ازسوی خودتان را نیز با بزرگ جلوه گر ساختن مقا ومت ونقش رهبری اش به عهده شما از زبان پاک نژاد به حق مقاوم که در این مورد ، مورد تائید همگان است بی رنگ سازید .۳ـ با عنایت به جنبه های این دو مورد ذکر شده ، به این چهره ویا آن چهره مبارز بتازید وبه خیال باطل خودتان با این روش از ترور ، نقش وموقعیت آنها را ضعیف وناچیز جلوه گر سازید ودر نهایت آنچه را داشته اند وآن اقبال مردم که متوجه آنها بوده است را ناشی از این بنمایانید که دست مشکل گشای اجتماعی شمابه پشت آنها بوده است که با عث گردیده آنها در جامعه گل کنند ومهر اجتماعی بسویشان از سوی مردم ، ناشی از معرفی آنها توسط شما صورت گرفته است .۴ـ وسر انجام مجاهدین ودر راس آنها خودتان را در مقامی قرار می دهید که برای این وآن اقبال اجتماعی آورده اید وای کاش این کار را برای کسانی همچون پاک نژاد می کردید که نمک شناسد ونمکدان نشکند و....آقای رجوی :
راقم این سطور شکرالله پاک نژاد را ، نزدیک به 26 سال است که می شناسد وچه قبل از ترک ایران به قصد اروپا وچه پس از آزادی او از زندان روابطش نسبتا نزدیک با او داشته واتفاق می افتاد که هر چندی ، چند لحظه ای در کنار او باشد وبا شامه ای در حد یک فرد معمولی بتواند نگارنده به نقاط ضعف وقوت او دست یابد وبه قضاوت در مورد او بنشیند . ونه فقط نگارنده که دوستان نیز بسیار بوده اند که با او گذرانده باشند و وصف حال وشرح خصوصیات اورا چه در زمینه های مثبت وچه در زمینه های منفی ، آزاد تر بیان کنند و مصالح دست وپا گیر قضاوت آنها نگردد . نه همچون بیوگرافی نویسانی که چهره هائی را پس از مردن ویا کشته شدن آنگونه چون شما وبعضی از عناصر دیگر که از پاکنژاد ویا ساعدی آنگونه که اینجا وآنجا گفته ونوشته اند ، تصویر زنند که فقط محسنات را نویسند وآنهم پر جلوه تر وبگونه ای که خود حقیرشان را در پناه آن چهره ، جلوه گر سازند وسور چرانی کنند . اینکه پاک نژاد عنصر مبارزی بود ـ پر تهور وشجاع ونیز مقاوم ، جای هیچگونه شک وشبهه ای نیست وبحق یکی از چهره های پس از 28 مرداد بحساب آمده است . اینکه از هوشیاریهای سیاسی برخوردار بود ونیز تحرک وپشت کار و.....در زمینه های مبارزات سیاسی از خود نشان می داد جای شکی نیست ، ولی این تمام قضیه نیست واینهم همه آن چیزی که شما نوشته اید وخواسته اید بیان دارید نیست ، بلکه نیمی از آن است که در بعضی موارد آگاهانه غلو کرده اید ونیمی از حقیقت گفته شده است .پس از 28مردادچهره های مقاوم با پایگاهها ونظر گاههای متفاوت اجتماعی بسیار داشته ایم ، چه رسد در زمانی معاصر که شما از او اینگونه مبارز بزرگ ورجل سیاسی نامدار معاصر میهنمان ..... یاد کرده اید . در این دوران معاصر اگر چهره های مبارز ونامدار را مورد توجه قرار دهیم بسیارند که شکرالله یکی از آنهاست واگر در این زمینه وبا توجه بهمان مسائلی که شما وسیعا نقل کرده اید در رابطه با زندان قصر وبند ۶ سر گرد زمانی و شکرالله پاک نژاد وچهره هائی همچون وجیه الله قاسمی واگر از شما قوی تر با دشمن روبرو نشده باشند ، به یقین می دانید که ضعیفتر بر خورد نکرده اند واین را بسیارند کسانی که در آن دوران زندانی بوده اند وداستانها می دانند . واما رجل سیاسی نامدار بودن اونیز اگر منظور شما هوش سیاسی است ، بله در این زمینه هم از شما با هوش تر بود وعلت نیز طولانی تر بودن زندگی سیاسی اش بود وهم کمتر از شما به دروغ متوسل می شد ولی هرگز واژه نامدار بودن برایش جایز نیست که بکار گرفته شود . اگر هم در مبارزه سیاسی همان بند بازی ها ودروغ پراکنی هائی است که نمونه های آ نرا در همین نوشته تان می یابیم . بهر حال شکرالله پاک نژاد یا هرگز نامدار در این زمینه از سیاسی بودن نبود ویا اگر هم بود ، بسیار بسیار کمتر از شما بود که بحق شما در این زمینه استادید اینطور نیست ؟؟؟با توجه به نوشته هایتان وبخصوص این نوشته وداستان زندان وطرح سر گرد زمانی وشنیدن بعضی روایات از دوستان بسیار مقاوم زندانی آندوران ، می توان خود را قانع کرد که بحق شما ( سیاست باز ) هستید وتعجب نکرد چرا نگارنده این سطور علیرغم اینکه از همان زمانها که خمینی در عراق بود ، وبی اعتمادی به اورا داشت ودر اینمورد هستند دوستان بسیار نزدیک شما در (شورا ) چه بعضی از آنها که بودند وحال بیرون آمده اند وچه کسانی که هنوز در شورا باقی مانده اند اطلاع دارند و... ولی زمانی اگر که کوتاه ، در چهره شما صداقت یک عنصر انقلابی سیاسی را یافته بودم واین فریب متوجه نگارنده گردیده بود البته این باور زود گذر بود وبا اولین تماس شما با طارق عزیز رنگ باخت وماهیت واقعی شما روشن گردید ونیز وجود خمینی ود یگر تجربه های تاریخی نیز در این زمینه مرا یاری بخش گردید . گفتنی است که در مورد شناخت نگارنده از خمینی وناباوری نسبت به اورا مدیون نوشته های زنده یاد مصطفی شعاعیان ونیز تجربیات تاریخی بود که از مشروطه وبالاخص نهضت ملی ورفتار سید کاشی با مصدق . آقای رجوی :
جامعه فلاکت واستعمارزده ایران بخاطر شرایط خاص اجتماعی ، متاسفانه کمتر رجل سیاسی نامدار داشته که بتوان به آنها اشاره کرد ولی می توان گفت جز مصدق در محدوده ملی وبا پایگاه وسیع مردمی ، چند نفری انگشت شمار ، وانهم با تفاوت فاصله ای نسبت به مصدق در دوران معاصر نداشته ایم واز جمله این چند نفر شکرالله پاک نژاد را نمی توان بحساب آورد . ولی رجل سیاسی که وابسته باشد وسیاست را در حد زد وبند بداند وبی پروا برای رسید ن به قدرت دست بهر کارخطرناک ضد ملی مردمی زند وباک نداشته باشد از قربانی انسانها وداشته ایم وشاید یکی از ناکام ترین آنها شما باشید ؟ از این نظر می گویم ناکام ترین که در راس سازمانی قرار گرفتید که بحق یکی از بزرگترین گروههای سازمان یافته ای بود که با شروع لحظات قیام ، مردم به سویش اقبال کردند واین اقبال هرروزه شتاب می گرفت ولی دریغ ودرد که رهبری که شما باشید ، همواره تصور داشته ودارید وفکر کرده ومی کنید که هوشیاری سیاسی یعنی قربانی دادن وانسانهارا به مسلخ فرستادن . که رهبر آگاه وکاردان کسی است که از حد اقل قربانی دادن ، حد اکثر پیروزی ممکن را بد ست آورد . ولی پرسیدنی است که با این سیل کشته وزندانی که خودتان می نویسید وطرح می کنید ، آن پیروزی که بدست آوردید کجااست ؟ آیا شرافتمندانه بجای دست یابی به پایگاه اجتماعی بیشتر ، در حال انزوا در نیامده اید ؟ وآیا در این حرکت منزوی شدن روز بروز شتاب بیشتر نمی گیرید وهمواره از همان نقطه ای بخود وسرنوشت خودتان ضربه نمی زنید که در گذشته تکرار کرده اید ؟ واما اگر پاک نژاد بعنوان یک چهره سیاسی درراس سازمانی ، همچون سازمان شما قرار داشت به یقین وبا توجه بشناختی که از او هست ،به این بی پروائی هائی که شما روی آوردید ، روی نمی آورد که در دامن لطف صدام قرار گیرد و نیز اینگونه بدیگران که بهر حال از حیثیت واعتبار ملی ومردمی برخوردارند ، چنگال نمی زد وبا دور ساختن آنها از خودش اینگونه موقعیت اجتماعی خودش را محدود نمی ساخت البته دانسته است تفاوت بین شما وپاک نژاد برخاسته است ، از نظر گاه اجتماعی او و شما که مسیر گاه اجتماعی وبستر مبارزاتی متفاوت داشته اید . اینکه پاک نژاد مبارز بزرگی بود جای شکی نیست وعلیرغم آنچه از زندان شما شرح داده اید در نوشته تان ، این نگارنده نیز از این وآن همینگونه مسائل را از جمله در رابطه با کسانی چون شما ویا پاک نژاد با تفاوتهائی نسبی ومتفاوت شنیده ام . وشما را نیز بهر جهت مبارز بزرگی دانسته ونمی دانم اگر در شرایط زندانی شدن ، جای شمارا می گرفتم ، آیا می توانستم در حد شما مقاوم باشم یا نه ؟ ولی اینرا با توجه به تجربه چه بطور عینی وچه بطور ذهنی توسط شنیدن وخواند ن دریافته ام که ایثار ومقاومت در زندان هرچه قدر بزرگ ، می تواند احترام بر انگیز باشد ولی هرگز بیان حقانیت سیاسی بهیچ فرد وسازمانی نمی بخشد ، که بر تکیه آن بخواهد سر نوشت ملی را بدست گیرد وآنچنان حقانیت اجتماعی با تکیه بر آن ایثار ها ومقاومت های سازمانی از سوی مردم کسب کند وخودرا آلتر ناتیو ویا بی خردانه تر تنها آ لتر نا تیو بشناسد وآنهم دمو کراتیک !؟ در حالیکه هنوز بر سر قدرت ننشسته به ایثارها و مقاومتها تکیه کند و حیثیت دیگران را مورد حمله قرار دهد ویا بنمایندگی از ملت ؟دل به سودای بیگانه ببندد وخواسته های اورا کار سازی کند و ننگ آنرا پذیرا شود . نیز این را می دانم ، که هم اکنون بسیار کسانی در جمهوری اسلامی وجود دارند که اگر طول زندانی بودنشان در دوران آریامهر ومقاومتشان از شما بارز تر وچشم گیر تر نبوده باشد ، به یقین کم جلوه تر نیز نبوده است وکمتر کشته نداده اند ولی حاصل کارشان چگونه است ؟ آقای رجوی:
این را همگان متوجه شده اند ونظاره می کنند که حتی خان علیرغم اینکه در تحریک صدام در امر حمله به ایران شرکت جست ، به خیال باطل که می تواند خوزستان را پایگاه وجولانگاه خویش قرار دهد ونیز مد یون کمکهای مادی صدام است ، برای بر گرداندن آبروی ریخته اش چنین می نماید که فقط یک رادیو در عراق دارد واینجا وآنجا هر دو را محکوم می کند ویا با فرصتی که شما برایش فراهم کردید ملک حسین را محکوم کند که چرا شمارا به پابوسی پذ یرفته ویا به آمریکا ود یگرمراکز جهانی بودار هشدار دهد که مجاهد ین ورجوی قبلا در مورد شما یعنی آمریکا ومراکز جهانی اش را محکوم می کرده است که البته ارگانهای شما همواره پر است از این واقعیت که زمانی تند ترین شعار های ممکن را به آمریکا ومراکز جهانی وابسته به امپریالیسم وسر مایه داری جهان غرب ، مخصوصا در دوران اشغال سفارت آمریکا می داده اید ودر پی آنست که نه فقط تکه ای که در گلویتان گیر کردوآن پایگاه اجتماعی در بین مردم بود وحال که به خاطر آبستن عراق شد ن به نفع خودش بیرون کشد ، که شانس این در وآن در زدن رانیز در سطح جهانی به ضررشما وبه نفع خودش ببنددوآسان پذیر سازد . ولی شما هنوز که هنوز است در رابطه با عراق وتماس وعکس وامضا گرفتن ها از این نماینده وآن نماینده را دنبال می کنید ونه اینکه فراموش کرده اید مواضع وشعار های تند وبه اصطلاح رادیکال خودتان را در گذشته ، هم نسبت به عراق از شروع تجاوز او به ایران وهم به آمریکا ومحافل وابسته به سر مایه داری جهان غرب ، که به سقوط خود شتاب می بخشید وروی بر گردانده اید از آن مواضع گذشته ، که این هم ارزانی خودتان باد . ( هر چه کنی کشت ، همان بدروی کاین بد ونیک ، چو کوه وصداستراستی آموز ، بسی جو فروش هست در این کوی ، که گندم نماست)