نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2012.htm

 

 

به نقل از
مجله نامه شماره 44 ـ آذرماه 1384  
http://www.nashrieh-nameh.com/

 

 

عمل دموكراتيك به حكم شرايط / گفت‌وگو با خسرو پارسا از فعالان كنفدراسيون در آمريكا
هژير پلاسچي / شايا شهوق

اشاره: ‌
سازمان دانشجويان ايراني در آمريكا، هنگامي اهميت ويژه پيدا مي‌كند كه بدانيم اين سازمان در جريان كنفدراسيون، نقش عمده‌اي داشت و شايد بتوان گفت كه تفاوت‌هاي جغرافيايي و فرهنگي بين اروپا و آمريكا، تفاوت‌هايي را هرچند در مواردي بسيار اندك، بين رفتار سازمان‌هاي دانشجويي آمريكا و فدراسيون‌هاي اروپايي ايجاد مي‌كرد. به همين جهت پرداختن به كنفدراسيون از منظر دانشجويان آمريكا، مي‌تواند زواياي متفاوتي با اروپا را پيش‌روي خوانندگان بگذارد. اين پيش فرض سبب شد تا در اين شماره به‌سراغ خسرو پارسا از فعالان سازمان دانشجويان ايراني در آمريكا برويم و پرسش‌هاي خود را در مورد تشكيلات و نحوه‌ي مراودات دموكراتيك كنفدراسيون، با وي مطرح كنيم.
خسرو پارسا پس از گرفتن مدرك دكترا در ايران در سال 1340 براي ادامه‌ي تحصيل و كسب تخصص عازم آمريكا شد. وي از همان ابتداي حضورش در آمريكا به‌دليل نزديكي به‌جبهه‌ي ملي و گرايش به سوسياليسم وارد فعاليت‌هاي سياسي و دانشجويي شد و به عضويت در هيأت اجرايي اوليه‌ي جبهه‌ي ملي ايران در آمريكا درآمد. وي بين سال‌هاي 1343 و 1349 مسؤوليت كميته‌ي دفاع سازمان دانشجويان را در آمريكا به‌عهده داشت. دكتر پارسا با گذشت 69 سال از عمرش، هنوز معتقد به فضاي فكري پيشين خود است. و امروز كه با ما از كنفدراسيون مي‌گويد، با اشتياق چگونگي فعاليت‌هاي دانشجويان را در آن زمان تحليل كرده و به‌تصوير مي‌كشد.

نامه: براي شروع از شكل گيري كنفدراسيون بگوييد.
در ابتدا سازمان‌هاي دانشجويي كه در اروپا و آمريكا وجود داشت، سازمان‌هايي بود كه سرپرستي‌هاي دانشجويان ايراني مقيم خارج از كشور ايجاد كرده بودند و اين‌ها طبعا گرايش‌هاي دولتي داشتند. به‌خصوص كه از نظر مالي هم از طريق دولت تامين مي‌شدند و خيلي از افرادي هم كه آن موقع به خارج از كشور آمده بودند، بورسيه بودند. اين سازمان‌ها براي اين افراد سرگرمي‌هايي ايجاد مي‌كردند. ولي اين امر، كوششِ دولت بود. از‌سوي ديگر دانشجويان گرچه به اين‌صورت جمع مي‌شدند ولي واقعيت اين است كه اين جمع شدن براي دانشجو به بركت روشن‌فكر بودن و متحرك بودنش كافي نبود. دانشجويان در اين جمع شدن‌ها همديگر را به‌تدريج شناختند.
در آن زمان دو نفر نقش عمده‌اي در مقابله با دانشجويان و تحكيم موضع رژيم داشتند يكي جهانگير تفضلي در اروپا بود و ديگري اردشير زاهدي در آمريكا. اين‌ها تمام كوشش خود را مي‌كردند كه نگذارند فعاليت‌هاي به اصطلاح غيرمجاز انجام بگيرد. ولي اتفاق‌هايي خارج از خواست دولت مي‌افتاد. تا اين‌كه در سال 1337 دانشجويان ضد رژيم در آمريكا كه اكثريت پيدا كرده بودند، يك دگرگوني ناگهاني انجام دادند و سازمان را از زير سيطره‌ي رژيم درآوردند و دولت ايران براي اولين‌بار پاسپورت دو نفر از دانشجويان را ضبط كرد. به‌هرحال اين افراد سازمان دانشجويان را در دست خود گرفتند. البته در ابتدا نگراني‌هايي وجود داشت. از جمله اين‌كه دانشجويان از نظر مالي در مضيقه بودند و خيلي‌ها هم بورسيه بودند و معلوم نبود به چه سرانجامي مي‌رسند. در آمريكا سازماني بود به نام
AFME (Amerian Friends of The Middle East) |كه از همان‌زمان معلوم بود كه يك سازمان جانبي IA |است و طبعاً كمك‌هايش را قطع كرد. حتي تهديد كردند كه بورس‌ها را قطع مي‌كنند. اما خوب دانشجويان را كه مي‌شناسيد! زماني كه به حركت مي‌افتند اين چيزها حاليشان نمي‌شود. البته يك مقداري امكانات كم‌تر شد ولي واقعاً همه همت كردند. البته تشجيعي كه دكتر علي شايگان مي‌كرد خيلي موثر بود. دانشجويان دكتر شايگان را به‌عنوان دلگرمي در كنار خود مي‌ديدند.
هم‌زمان با جريان‌هايي كه در آمريكا اتفاق افتاد، در اروپا هم در گوشه و كنار فعاليت‌هايي شده‌بود و از اتحاد چند فدراسيون (در اروپا فدراسيون بود) كنفدراسيون اروپايي تشكيل شد. اتفاقي كه در آمريكا افتاد باعث تقويت وضع در اروپا شد، بنابراين مسأله‌ي اتحاد اين دو سازمان مطرح شد كه به‌شكل‌گيري كنفدراسيون منتهي شد.
نامه: يعني فدراسيون اروپايي نيز در آن زمان از وابستگي در آمده بود؟
بله! بعضي از فدراسيون‌ها را دولت تشكيل داده بود و بعد مترقي‌ها اكثريت پيدا كرده بودند و در جاهايي نيز دانشجويان خودشان، خارج از روابط پيشين، فدراسيون تشكيل داده بودند.
به هرحال دو سازمان (كنفدراسيون اروپايي و سازمان دانشجويان آمريكا) با هم يكي شدند و كنفدراسيون جهاني را تشكيل دادند و چون مبتكر جهاني شدن در ابتدا سازمان دانشجويان آمريكا بود، تمام هيات دبيران اولين كنفدراسيون از آمريكا بودند.
نامه: گسترش بدنه‌ي سازمان از چه طريق انجام مي‌گرفت؟
در شهر‌هاي مختلف آمريكا به‌تدريج تعداد دانشجويان ايراني زيادتر مي‌شد. يعني در آمريكا امكاناتي ايجاد شده بود كه ايراني‌ها بيش‌تر آمدند. اين‌طور نبود كه فقط بورسيه‌ها باشند و افراد متمّول. وضع اقتصادي آمريكا در آن‌زمان طوري بود كه هر كسي مي‌توانست بليط تهيه بكند و وارد اين كشور شود، بالاخره كاري پيدا مي‌كرد. دانشجويان مي‌توانستند امور خود را با كارهاي پاره‌وقت بگذرانند. اين بود كه موج دانشجويان زياد شد و اين دانشجويان كه مي‌آمدند، بيش‌تر دانشجويان طبقا‌ت متوسط بودند و بنابراين خيلي زود جذب كارهاي اجتماعي و سياسي مي‌شدند.
طريقه‌ي جذب دانشجويان هم به دو صورت بود؛ بعضي ها خودشان، تمايلاتي داشتند، وقتي مي‌ديدند كه فعاليت‌هايي وجود دارد، ارتباط پيدا مي‌كردند. بعضي‌ها هم از طريق كارهاي صنفي و عام المنفعه وارد مي‌شدند. به‌اين صورت كه هر فرد كنفدراسيوني وظيفه‌ي خودش مي‌دانست كساني را كه از ايران مي‌آيند، جا و پناه بدهد. حالا در ميان اين افراد بعضي‌ها جذب كارهاي دانشجويي و بعد از آن سياسي مي‌شدند و بعضي‌ها هم نمي‌شدند. ولي طريق برخورد با اين قضيه يكي از قشنگ‌ترين چيزهايي بود كه در خارج اتفاق مي‌افتاد. كسي كه خودش را به آمريكا مي‌رساند، ديگر غصه‌ي اين‌كه جا ندارم يا پول ندارم را نمي‌خورد. بچه‌ها برايش جا مي‌گرفتند و كار مي‌گرفتند. او هم بلافاصله تا كار و جا مي‌گرفت، به نوبه‌ي خود چنين رابطه‌اي را با ديگران برقرار مي‌كرد.
به‌اضافه‌ي ‌اين‌كه در ايران هم، جو اختناق سياسي در حال شكستن بود؛ همان داستان تشكيل مجدد جبهه‌ي ملي و بازتر شدن فضاي فعاليت سياسي. اين امر نيز قطعا عاملي مهمي بود براي زيادتر شدن اقبال دانشجويان به كارهاي سياسي. بنابراين در ظرف چند سال سازمان‌هاي محلي متعددي تشكيل شد. اين سازمان‌ها عمدتا سازمان‌هاي محلي سازمان دانشجويي بود. |
نامه:در ابتداي تشكيل كنفدراسيون تعاملات صنفي نقش پررنگ‌تري داشت يا مسايل سياسي؟
ببينيد، آن سازمان‌هايي كه قبل از كنفدراسيون بودند و طرفدار رژيم شاه بودند، صنفي بودند اما سازمان‌هاي جديدي كه ايجاد شد، با انگيزه‌ي سياسي و به‌عنوان مخالفت با رژيم ايجاد شد. ولي جنبه‌صنفي‌اش به‌كلي از دست نرفت. پيش از اين عامل سياسي نبود. اگر هم بود در تاييد رژيم شاه بود. البته عوامل صنفي به‌جاي خود مانده بود. كارهاي صنفي انجام مي‌شد؛ از كارهاي بشر دوستانه گرفته تا درون دانشگاه‌ها؛ اگر كسي در دانشگاه اشكال داشت ديگران مي‌رفتند و كمك مي‌كردند.
نامه: مشخصاً مي‌خواستم بدانم وزن كدام طرف در جذب نيرو بيش‌تر بود؛ صنفي يا سياسي؟
در ابتدا تعداد كساني كه مسأله‌شان صنفي بود بيش‌تر بود ولي اين افراد به‌سرعت و سهولت زير بار پولاريزه شدن شرايط در ايران و دنيا، سياسي مي‌شدند. به طوري‌كه اواخر كم‌تر مي‌ديديم كه كسي فقط مساله‌اش صنفي باشد. نه‌تنها سياسي شده بود، حتي سياسي شدنش هم داراي جهت‌گيري بود. يعني يك فرد، همين‌طوري سياسي نبود. بعد از مدتي يا گرايش ناسيوناليستي يا گرايش سوسياليستي پيدا مي‌كرد يا گرايش‌هاي ديگر. ضمن اين‌كه همواره اين آگاهي وجود داشت كه كارهاي صنفي نبايد فراموش شود.
البته اين مسأله عمومي نبود. بودند كساني، گروه‌هايي، سازمان‌هايي كه مي‌خواستند جنبه‌ي سياسي كنفدراسيون را زيادتر كنند، شعارهاي سياسي تند مطرح كنند. يك عده هم آگاهانه جلوي اين قضيه را مي‌گرفتند و مي‌گفتند كه اين سازمان مي‌شود يك سازمان سياسي و خاصيت دانشجويي‌اش از دست مي‌رود. جاهايي هم زياده‌روي شد؛ واقعاً گاه كنفدراسيون شعارهايي داد كه در حد يك سازمان دانشجويي نبود. ولي خوب اين روحيه‌ي دانشجويي است: هر چه راديكال تر، بهتر!
در آن زمان دو مسأله در سطح ايران و جهان اتفاق مي‌افتاد كه در صف‌آرايي نيروهاي كنفدراسيون تأثير داشت. در ايران مسأله‌ي اختلاف‌هايي كه بر سر جبهه‌ي ملي دوم و سوم ايجاد شد كه سر نحوه‌ي تشكيلات بود و به‌خارج هم منتقل مي‌شد. دوم مساله‌اي بود كه در بخش چپ اتفاق مي‌افتاد. يعني مسأله‌ي نُضج ناگهاني گرايش‌هاي مائوييستي و اختلاف با هواداران شوروي كه مسايل چپ را از حالت يكپارچگي سابق در مي‌آورد و همين نيز اغتشاش وسيعي ايجاد كرد.
همزمان در اروپا نيز همين جريان اتفاق افتاد و اختلاف‌ها زياد شد. دانشجويان از اروپا متوسل شدند به دكتر شايگان كه اين قضيه را حل كند. شايگان هم به‌خاطر ويزاي كاري كه گرفته بود و اقامت دايم نداشت، نمي‌توانست از آمريكا خارج شود. مضاف بر اين‌كه دانشجويان فكر مي‌كردند با حضور دكتر شايگان در اروپا قضايا حل مي‌شود، اما در خود آمريكا هم كه ايشان حضور داشت، اختلافات پايه‌هاي عميق‌تر از آن داشت كه با پا درمياني ايشان حل شود.
نامه: اشاره كرديد به برخي اختلاف‌ها. اختلاف بين جبهه‌ي ملي دوم و سوم و حزب توده و اين انشعاب‌هايي كه در اردوگاه به‌وجود آمد. كنفدراسيون به‌هرحال يك سازمان جمعي دانشجويي بود. اعضاي كنفدراسيون مستقل از احزاب سياسي‌خود، وارد كنفدراسيون مي‌شدند. اين اختلاف‌ها چه‌قدر روي فضاي كنفدراسيون تاثيرگذاري منفي يا مثبت داشت؟
افراد به‌عنوان عضو اين يا آن حزب قبول نمي‌شدند، اگر انتخابات هيات دبيران برگزار مي‌شد به‌عنوان عضو فلان حزب و گروه نبودند، بااين‌همه گرايش افراد مسلم بود بنابراين افرادي كه راي مي‌دادند، مي‌دانستند كه به چه كسي راي مي‌دادند. ولي در ابتدا تفاهمي كه وجود داشت، اين بود كه افراد سعي مي‌كردند به‌نوعي انتخابات انجام شود كه از همه‌ي گرايش‌ها باشند. شما اگر همه‌ي گروه‌هاي سياسي را مي‌خواهيد، بايد همه‌ي گروه‌ها در هيات دبيران نمايندگي داشته باشند.
خيلي مواقع بود كه اكثريت مطلق با جبهه‌اي‌ها بود ولي همان‌موقع چپي‌ها هم انتخاب مي‌شدند؛ يعني يك ليست داده مي‌شد يا از بين ليست‌هاي مختلف توافق مي‌كردند و يك ليست انتخاب مي‌شد؛ يعني با تفاهم اين‌كار انجام مي‌گرفت. يا برعكس زماني كه مائوييست‌ها در اكثريت بودند، آن موقع هم مائوييست‌ها اين تفاهم را داشتند.
نامه: اين كه فرموديد زماني‌كه جبهه‌ها يا مائوييست‌ها اكثريت داشتند، سعي مي‌كردند كه نمايندگان جريان‌هاي ديگر هم حضور داشته‌باشند، اين تفاهم براي من جاي شگفتي دارد. اين تفاهم در كنفدراسيون وجود دارد اما هيچ جاي ديگر به‌جز كنفدراسيون وجود ندارد. يعني همان آدم‌هايي كه در كنفدراسيون اين عملكرد دموكراتيك را دارند، بيرون از كنفدراسيون اين عملكرد را ندارند.
به‌نظر من اساسي‌ترين سوال همين است. اين تفاهم هم صرفاً بر حسب خيرخواهي نبود؛ ضرورت عمل هم اين‌چنين حكم مي‌كرد. شما مي‌توانستيد خيلي انحصارطلب باشيد ولي تعدادي از سازمان‌هاي محلي را از دست مي‌داديد. چون وقتي شما فرض كنيد در كنگره تعداد افرادي كه آمده‌اند در اكثريت هستند، به‌معني اين نيست كه در تمام سازمان‌هاي محلي اكثريت دارند. بنابراين عملكرد غيردموكراتيك موجب مي‌شد كه تعدادي از سازمان‌هاي محلي را از دست بدهيد و حسن‌نيت تنها كافي نيست؛ حسن‌نيتي است كه موكول به واقع‌بيني است. واقعيت حكم مي‌كند كه اگر شما مي‌خواهيد همه‌ي اين سازمان‌ها را داشته باشيد، بايد از همه‌ي اين‌ها نمايندگي داشته باشيد.
نامه: باز هم سؤوال بعدي پيش مي‌آيد؛ عملا ما بارها در تاريخ فعاليت‌هاي سياسي ايران ضرورت تشكيل جبهه را داشتيم. وقدم‌هايي هم برداشته شده است ولي هيچ‌وقت اين عملكرد، اين‌قدر دموكراتيك نبوده كه در كنفدراسيون بود. همان كساني كه شعار فعاليت جبهه‌اي مي‌دادند، هيچ وقت اين‌قدر دموكراتيك فعاليت نكردند. يعني اين ضرورت عمل چرا فقط در كنفدراسيون اتفاق افتاد و در جاي ديگري اتفاق نيفتاد؟
در خارج بسياري از جريانات سياسي، در بطن كنفدراسيون شكل گرفت. غالب اين سازمان‌ها و فعالان سياسي آن‌ها، كساني بودند كه از ايران ابتدا به‌صورت دانشجوي ساده آمده بودند و فعاليت سياسي خود را از فعاليت دانشجويي شروع كرده بودند. بعدا اين گروه‌بندي‌ها انجام شد. نود درصد اين‌طوري بود؛ ممكن بود ده درصد يا حتي كم‌تر كساني باشند كه در كنفدراسيون نبودند و فقط دنبال كارهاي سياسي بودند. كنفدراسيون ديگ جوشاني بود از فعالان سياسي دانشجو كه در داخل خودش اين گروه‌بندي‌ها انجام گرفت و بنابراين دانشجويان تا مدت زمان طولاني متحد باقي ماندند. فرض كنيد من وشما در يك سازمان فعاليت مي‌كنيم، شما چپي مي‌شويد، من فلان عقيده را پيدا مي‌كنم. ما فعاليت مشترك مي‌كنيم و كارهايمان را مي‌كنيم و مي‌دانم شما چقدر طرفدار داريد و من چقدر. اگر بخواهيم اين محل را مثلاً به‌عنوان خانه ايران نگه داريم، مثلا شنبه شب‌ها جمع بشويم و سخنراني و بحث كنيم، بايد هم شما باشيد،هم من. واقعيت اين‌طور حكم مي‌كند.مواردي غير از اين هم شد ولي تجربه نشان داد كه نمي‌تواند به‌صورت مجزا ادامه يابد. پس عامل اصلي صرف ايده‌ي دموكراتيك نبود. با اين‌كه ايده‌ي دموكراتيك يك عنصر مهم بود ولي واقعيت نيز چنين حكم مي‌كرد. اگر چنين نمي‌كرديد از هم پاشيده بوديد. و تجارب سازمان محلي اين را نشان مي‌داد كه بايد هواي همديگر را داشت، بايد همه به‌نوعي نمايندگي داشته‌باشند.
نامه: ايده‌ي دموكراتيك كنفدراسيون از كجا شكل مي‌گرفت؟
اين ايده‌ي دموكراتيك را شايد بخواهم اعتبارش را بدهم به جبهه‌ي ملي. به هر حال در جبهه‌ي ملي اين سنت دموكراسي وجود داشت و اين روحيه‌هم قوي بود. من مكرر در سال‌هاي طولاني ديده بودم كه آن‌چه مي‌گويند "مصلحت حكم مي‌كند" غالب نبود. البته هزار جور كار ناصحيح هم مي‌شد ولي تعليم عمومي بر مبناي رعايت يك‌نوع اخلاق دموكراتيك بود. در اين جريان‌ها البته مكي و بقايي ناموجه هم پيدا مي‌شدند ولي آن چيزي كه به‌عنوان يك سنت منتقل شده بود، يك نوع اخلاق‌گرايي بود.اين اخلاق گرايي تا زمان معيني كاربرد دارد، به‌خصوص اگر شرايط هم حكم بكند. من اگر تعليم اخلاق‌گرايانه داشته باشم، شرايط را هم ببينم كه هر وقت از اين تخطي مي‌كنم خيلي پيشبرد ندارد. بنابراين تشجيع مي‌شوم كه همين رويه را ادامه دهم.
نامه: اما سران گرايش اسلام گرا در آمريكا مثل آقاي يزدي، آقاي قطب‌زاده و آقاي چمران از كنفدراسيون جدا مي‌شوند يا اخراج مي‌شوند كه اين جريان هم از دل جبهه‌ي ملي بيرون آمده...
نه! ببينيد، قطب‌زاده به‌دليل ديگري اخراج شد، اصلا به‌عنوان جبهه‌اي اخراج نشد. منظور من هم اين نيست كه هركسي كه در جبهه بود اخلاق گرا بود، منظور من اين‌است كه گرايش غالب اين بود. اين‌طور نبود كه به‌خاطر پيشبرد منافع هركاري انجام شود. در مورد آقاي يزدي و چمران هم اين طور نبود كه اخراج شده باشند. اين‌ افراد طرفدار يك گرايش مذهبي شده‌بودند و حتي مذهبي‌تر از سابق خودشان هم شده بودند و به موازات اتفاق‌هايي كه در ايران مي‌افتاد، خودشان را يك مقداري كنار كشيدند. يعني تعدادشان به تدريج كم‌تر و كم‌تر شد. كار غيراخلاقي نكردند. كنار كشيدند و شروع كردند به ارتباط با مسايل داخل ايران و ارتباط با مصر و... (كه در آن مورد هم چون خودشان را كسي نمي‌شناخت براي ارتباط متوسل به دكتر شايگان شدند.) از طرفي جبهه‌ي ملي در تبعيد هم كه مي‌خواست در الجزيره دفتر باز كند، باز هم با حمايت دكتر شايگان بود. يعني حتي اين دو جريان مخالف كه از هم جدا شده بودند و شايد آدم‌هاي برجسته‌اي هم در هر دو گرايش بود ولي چون كسي در آن كشورها اين دانشجويان را نمي‌شناخت، به هرحال به دكتر شايگان متوسل مي‌شدند. دكتر شايگان هم واقعاً دموكرات بود. با وجود آ‌ن‌كه اعتقادات قوي خودش را داشت اما هرجا كه مي‌توانست كمك مي‌كرد.
به‌نظرم اين سوالي كه مي‌پرسيد، اساسي و عميق هست و براي همه هم مطرح است، كه آيا صرف تعليم دموكراتيك كافي است؟ به‌نظر من لازم است اما كافي نيست. شرايط هم حكم مي‌كرد كه دموكرات باشيم و نمي‌توانستيم دموكرات نباشيم. تا سال‌ها اين مسأله كنفدراسيون را نگاه داشت ولي نهايتاً آن‌چه كه مي‌دانيم اتفاق افتاد.
نامه: اين كه كنفدراسيون در خارج از مرزهاي جغرافيايي ايران تشكيل شد، تأثيرگذاري فضاي دموكراتيك‌تر اروپا و آمريكا در شكل‌گيري ايده‌ي دموكراتيك كنفدراسيون چه‌قدر بود؟
به‌نظر من بي‌تأثير نبود ولي نكته‌ي جالبي را به شما بگويم. كنفدراسيون از بسياري از سازمان‌هاي مترقي اروپايي و آمريكايي هم دموكرات‌تر بود. فرض كنيد ب
اSDS (Student for Demorati Soiety) |تماس داشتيم. عجيب بود، آن‌ها گاه تحت تأثير قرار مي‌گرفتند. جو عمومي آزادي قطعاً روي ما تأثير داشت ولي مي‌خواهم بگويم اين چيزي كه در كنفدراسيون به‌وجود آمده بود اين‌قدر بود كه براي آن‌ها هم جذاب بود. واقعاً باورشان نمي‌شد كه ما اين‌قدر دموكراتيك رفتار مي‌كنيم. شايد در جريانات ايران آن‌قدر توسري خورده بوديم كودتا ديده بوديم و غيره، همه‌ي اين‌ها بر ناخودآگاه آدم تاثير مي‌گذاشت و انسان دلش مي‌خواست آن چيزي كه به‌وجود مي‌آيد به سهولت از بين نرود. فضاي غرب قطعاً تأثير داشته ولي مشخصاً روابط دموكراتيك خود كنفدراسيون، براي غربي‌ها هم جذاب بود.
اين عمل دموكراتيك كه رمز پايداري بود، به‌نظر من آموزشي براي همه بود كه اين امر چه‌قدر پتانسيل آزاد مي‌كند. فرض كنيد من صرفاً به‌عنوان يك حرفه بخواهم كاري بكنم، خوب كارم را در آن حد انجام مي‌دهم اما وقتي خودم هستم و مي‌دانم كه هركاري انجام مي‌دهم به حساب مي‌آيد، ماجرا بسيار تفاوت مي‌كند. بچه‌ها از خودشان خيلي مايه مي‌گذاشتند. باور كنيد بارها اتفاق مي‌افتاد كه در كنگره 36 ساعت كسي نمي‌خوابيد. يعني طوري كار مي‌كردند كه وقتي مي‌‌گويند يك بشر شكوفا مي‌شود آن‌جا مصداق پيدا مي‌كرد. مي‌دانستيم كاري كه مي‌كنيم تاثيرگذار است، امر و نهي نيست و خواست خودمان است. هر روز مي‌ديديد كه يك سازمان كوچك يك نشريه راه مي‌انداخت. مي‌ديديد كه با چه تلاشي كار اجرايي انجام مي‌شد. شاه سرپرست‌هاي دانشجويي را جمع كرده بود و مي‌گفت ما سالانه فلان قدر، براي دو نشريه خرج مي‌كنيم ولي اين دانشجوها پانصد تا نشريه دارند و بنابراين حتماًً بايستي با ‌جايي مرتبط باشند، شما چرا ارتباطشان را پيدا نمي‌كنيد؟!
به‌نظر من بسيار زيبا بود... من فعاليت بسيار كرده‌ام، تجربه‌اي را كم‌تر به اين‌صورت ديده‌ام و فكر هم مي‌كنم كم‌تر جايي باشد كه اين‌قدر قشنگ مسايل دموكراتيك و نتيجه‌ي عملي كه از مسايل دموكراتيك گرفته مي‌شد در پيشبرد كار مؤثر باشد. البته دموكراسي به‌خاطر پيشبرد كار نيست، خودش ارزش متعالي است. در عين حال دقيقاً عكس اين هست كه كسي خيال مي‌كند دموكراسي اغتشاش در مسايل به‌وجود مي‌آورد. برآيند نيروهاي شكوفاي متعدد، راه نهايي خودش را به‌طرف پيشبرد كار باز مي‌كند. به ظاهر تشتت وجود دارد، يعني هركسي يك حرف را مي‌زند ولي نهايتاً مي‌بينيد پيش‌برد كار بسيار سريع مي‌شود. |
نامه: من مي‌‌خواهم نقبي به امروز بزنم؛ اكنون حداقل در خارج از كشور شرايط تقريبا همان شرايط دوران كنفدراسيون است. يعني شرايط اتحاد عمل وجود دارد. شرايطي كه شما مي‌فرماييد عمل دموكراتيك را به كنفدراسيون تحميل مي‌كرد، وجود دارد. ضمن اين‌كه زندگي در يك محيط دموكراتيك هم وجود دارد. حالا آن‌زمان هم يك سري محدوديت‌ها مثلا براي گروه‌هاي چپ در كشورهاي غربي با وجود بلوك به اصطلاح سوسياليستي وجود داشت ولي امروز حتي آن هم وجود ندارد. چرا امروز اين اتحاد پيش نمي‌آيد؟
بله! يك چيزي هم هست كه عده‌اي با توجه به تفاوت شرايط، صحبت از كنفدراسيون جديد مي‌كنند. خيال مي‌كنند تنها اسم، تعيين كننده‌است. ببينيد يكي از فرق‌هاي آن زمان با حالا، در اين بود كه آن‌زمان نوعي آرمان‌گرايي خاص دانشجويي وجود داشت. همه در سن دانشجويي بودند. هيچ‌كس به مخيّله‌اش هم خطور نمي‌كرد كه رژيم شاه به اين زودي‌ها برود. بنابراين چيزي كه باعث فعاليت افراد مي‌شد، آرمان و آرزوي عدالت‌خواهانه و آزادي‌خواهانه براي هر فرد بود و امكانش هم بود. يك عده دانشجوي حدوداً هم‌سن و سال، تحت شرايطي دور هم جمع مي‌شدند. اين را هم در نظر بگيريد كه غالب فعاليت‌ها و نوشته‌ها بدون ذكر نام بود. به دو دليل؛ يكي اين‌كه نام دادن به اين‌ها خيلي خطرناك بود. اگر كسي مي‌خواست به ايران بيايد، نمي‌توانست به اسم خودش مقاله بنويسد. دوم - كه البته اين قسمت بيش‌تر تحت آموزش مائوييستي بود - مهم‌تر بودن جمع در مقابل فرد بود. حال اگر اعتبار ايده‌ي دموكراتيك را به جبهه‌ي ملي داديم، به مائوييست‌ها هم اين اعتبار را بدهيم. به‌هرحال در آموزش‌هاي مائوييستي، هميشه جمع تصميم گيرنده بود، نه فرد. (كه البته گاه به افراط‌هاي عجيب هم مي‌كشيد.)
و چون مائوييست‌ها هم قوي شده بودند، به هر حال اين قضيه را تقويت كردند و بنابراين طوري شده بود كه بدون اين‌كه فرد خودش را مطرح كند و نيز با توجه به عدم اميد به‌سقوط سريع رژيم شاه و بهره‌برداري شخصي از آن، حاكميت باآرمان‌گرايي بود. اين يك مزيت مهم آن دوران بود. |
اما حالا ماجرا فرق كرده است؛ افرادي كه عمدتاً جوان نيستند و غالباً دانشجو نيستند و افتراق‌هاي بسيار با يكديگر دارند، برنامه‌هايي سياسي دارند و نه آرمان‌گرايانه. يعني عناصر اوليه‌ي آن زمان وجود ندارد؛ شرايط متفاوت و افراد متفاوت‌اند. بنابراين ساختن يك كنفدراسيون جديد غير‌واقع‌بينانه است اين نفي هيچ حركتي نيست اما تأكيد بر تفاوت‌هاست.
نامه: براي هر اتحادي عامل اشتراكي لازم است. با وجود تمام تفاو‌ت‌هاي درون كنفدراسيون به‌هرحال عامل اشتراكي وجود داشته كه تا مدت‌ها اين اتحاد دوام آورد. اين عامل اشتراك چه بود؟
به نظر من انزجاري بود نسبت به رفتار سركوب‌گرايانه و نوكرمنشانه‌ي رژيم شاه. خيلي توهين‌آميز بود. وقتي شاه با ژست‌هاي فخر فروشانه‌اش جلوي جمعيت ظاهر مي‌شد و هم‌زمان چاكر غربي‌ها بود، به عِرق ملي و عِرق انساني دانشجويان برمي‌خورد. ضمن اين‌كه مساله‌ي سركوبي كه در ايران بود، در مقابل چاكر ما~بي‌هاي شاه، مردم را ملتهب مي‌كرد. اين حركات آدم‌هاي عادي را نيز تحريك مي‌كرد. البته طبيعي است كه اين امر شامل تمام قشر دانشجوي زمان خود نمي‌شد. خيلي‌ها هم بر مي‌گشتند. ولي آن‌هايي كه مي‌ماندند، كساني بودند كه نسبت به اين جريان‌ها حساسيت داشتند. اين فصل مشترك نيروهاي كنفدراسيون بود يعني ساده‌ترين طرز نگاه. طبيعي است كه اين نگاه از منظر ايدئولوژي‌هاي مختلف جايگاه متفاوت داشته باشد.
پس از آن شما كه وارد جرياني مي‌شويد، مكانيسم دروني اين جريان شما را هدايت مي‌كند. يعني شما به‌دلايلي آمديد و پيوستيد و بعد به سمت فعاليت سياسي سوق پيدا كرديد. خيلي‌ها اولين‌باري كه تماس مي‌گرفتند از طريق شركت در يك جشن عيد سازمان‌هاي دانشجويي بود. بعد از چند سال، همان افراد به صف مبارزان مي‌پيوستند. |
نامه: فكر مي‌كنم تا اين‌جا پرداختيم به اين‌كه چرا در سال‌هاي طولاني روابط دموكراتيك كنفدراسيون پابرجا ماند، اواخر حيات كنفدراسيون چه اتفاقي افتاد كه روابط دموكراتيك در هم‌شكست؟
‌يكي از دلايل، گسترش سازمان‌هاي سياسي و پولاريزه شدن مسايل ايدئولوژيك بود. آن زمان در سازمان‌هاي مائوييستي چندين انشعاب شده بود به وضع جبهه‌ي ملي هم اشاره كرده‌ام، گروه‌هاي هوادار مجاهدين هم به‌وجود آمده بودند. مساله‌ي جنبش چريكي هم پيش آمده بود كه از همه‌ي جريان‌ها پيش بود و مدافعان خاص خود را داشت. كنفدراسيون نيز با توجه به حدّت جريان‌هايي كه در ايران اتفاق افتاده بود، تحت تاثير قرار گرفت. انواع تعارض‌هاي ايدئولوژيك به‌وجود آمده، به كنفدراسيون منتقل شد. فكر مي‌كنم در اين مورد سازمان‌هاي سياسي نيز قصور كردند. يعني با انتقال من بايستي عاقلانه‌تر رفتار مي‌شد و اجازه داده نمي‌شد كه اين قضيه به بدنه‌ي كنفدراسيون منتقل شود ولي متأسفانه شد. كنفدراسيون بيش از ظرفيتش سياسي شد. البته قبلاً هم سياسي بود ولي بيش از ظرفيت سياسي شد. سازمان دانشجويي تحمل اين بار را ندارد.
دومين موضوع اين است كه عده‌اي، از جمله خود من، فكر مي‌كنيم كه قطعا توطئه‌هايي هم در كار بود. حالا اين قضايا را نمي‌شود اثبات كرد اما عقل سليم حكم مي‌كند كه بگوييم بعضي از روش‌هايي كه از طريق برخي افراد اعمال شد، رويه‌هاي سابق كنفدراسيون نبود؛ مثل دامن‌زدن به آشوب‌ها. |
قصدم بيان تئوري توطئه نيست چون به‌عنوان تئوري درست نيست ولي آدم خيلي بايد ساده پندار باشد كه نقش چنين جريان‌هايي را نبيند. كساني بودند كه آشوب ايجاد مي‌كردند، اعلام هم كرده بودند كه كنفدراسيون را از بين مي‌بريم. به‌ظاهر هم افراد مبارزي بودند. به هر حال اين مسأله را نمي‌شود دست‌كم گرفت كه اين پولاريزه و قطبي شدن جريانات در ايران به خارج كشيد شد، كنفدراسيون بيش از اندازه‌ي تحمل سياسي شد و عده‌اي هم آگاهانه به اختلاف‌ها دامن مي‌زدند.
با اولين انشعاب، به اصطلاح طلسم شكست و به سهولت نمي‌شد جلوي آن را گرفت. كنفدراسيون چندبار دچار انشعاب شد. كنفدراسيون‌هاي كوچك كه ديگر آن كنفدراسيون نبودند. سازمان‌هاي محلي بودند و تماس‌هاي محلي و بين‌المللي مي‌گرفتند. ولي ديگر اتفاقي كه آن زمان خارج از تمام روابط مرسوم جريان‌هاي سياسي ايران به نام كنفدراسيون افتاده بود، وجود نداشت.
نامه: با توجه به اين‌كه شما از فعالان آمريكا بوديد، بفرماييد كه نوع فعاليت‌هايي كه در آمريكا انجام مي‌شد به چه‌شكل بود. آن‌گونه كه مي‌دانم هر فدراسيون ابتكارات ويژه‌ي خود را داشت. اين ابتكارات در فدراسيون آمريكا به چه شكلي بود؟
تشكيلات آمريكا سازماني بود. يعني يك سازمان سراسري دانشجويان وجود داشت و سازمان‌هاي ايالتي كه در شهر‌هاي مختلف سازمان دانشجويي نام داشتند. مثلا نمي‌گفتند فدراسيون كاليفرنيا، مي‌گفتند سازمان كاليفرنيا. البته فرق چنداني ندارد ولي منظورم اين‌است كه يك سازمان آمريكا و سازمان‌هاي ايالتي و محلي داشتيم.
بيش‌تر كارهاي صنفي برعهده‌ي سازمان محلي بود. كارهاي فرهنگي را نيز تقريباً سازمان‌هاي ايالتي انجام مي‌دادند. از برگزاري جشن‌ها كه هم منبع مالي عظيم ما بود و هم كار فرهنگي بود و اشاعه‌ي فرهنگ ايران، خارجي‌ها هم خيلي استقبال مي‌كردند. يك سري كارها بود كه سازمان آمريكا به‌طور كلي انجام مي‌داد، مثلا انتشارات، رسيدگي به تشكيلات و يك كار موثر آن نيز مسايل دفاعي بود كه خود من چند سال مسؤول آن بودم. مساله‌ي دفاعي نيز عبارت بود از اين‌كه دانشجوياني كه به هر طريق، از دلايل جزيي گرفته تا دلايل سياسي، مثلا شركت در تظاهرات، مشكل پيدا مي‌كردند، ما با وكلايي در تماس بوديم از دانشجويان دفاع مي‌كرديم.بيشتر وكلا از
Lawyers Guild |بودند كه تمايلات ترقي‌خواهانه دارد. كسي كه جا دارد هزار بار از او تقدير شود،آيرا گلوبين(Ira Gollobin) |است. اين فرد سالمند سال‌هاي سال، خود و دوستانش را براي ما بسيج كرده‌بود. در آمريكا معمولاً وقتي وكيلي از كسي دفاع مي‌كند، دستمزد زيادي مي‌گيرد. اگر هم دستمزد‌دفاع را در موارد خاص نگيرد، هزينه‌ي دفتر ومنشي را حتما مي‌گيرد. اما وكلاي گيلد، هيچ هزينه‌اي از ما نمي‌گرفتند. واقعا به جز تقدير كاري از ما ساخته نيست. اين حمايت معنوي دفاعي به دانشجو دلگرمي مي‌داد. يعني اگر پليس دانشجويي را دستگير مي‌كرد، مي‌دانست كه خودش به‌تنهايي نبايد دنبال قضيه باشد؛ عده‌اي هستند كه پي‌گير مسايل اوباشند.
نامه: اين فعاليت دفاعي كه مي‌فرماييد به جز خود دانشجوياني كه در آمريكا بودند، در مورد اپوزيسيون داخل ايران هم وجود داشت؟
بله قطعاً! اين قضيه، ارتباطي به وكلا نداشت. مثلا آن انرژي كه همه‌ي دوستان گذاشتند سر قضيه‌ي بازرگان و وكلاي او كم اهميت نبود، همه از خود بي‌خود بودند. واقعا خارج از تمايلات سياسي و مذهبي اين دفاع انجام مي‌شد. وقتي اين مساله پيش آمد همه‌ي‌افراد از همه جا، كارهاي خود را رها كردند و آمدند. در مورد حكمت‌جو و خاوري، در مورد متهمين به ترور شاه و درمورد همه‌ي زندانيان سياسي فعاليت دانشجويان درخشان بود.
بنابراين فعاليت‌هاي دفاعي، دفاع از دانشجويان ايراني در آمريكا بود، حمايت‌هايي بود از زندانيان سياسي جريان‌هاي داخل ايران و بالاخره مسايل بين‌المللي كه ايجاد مي‌شد. در فعاليت‌هاي دفاعي، دايم چندين پرونده به‌طور همزمان در جريان بود.
نامه: فشارهاي دولت و پليس آمريكا به چه صورت بود؟
هم بود و هم نبود! به اين معنا كه شما براي هر تظاهراتي كه مي‌خواستيد برگزار كنيد بايد مجوز مي‌گرفتيد. اوايل آسان بود. يك اسم غيرواقعي ساخته بوديم به نام "احمد آزادي." اين احمد آزادي به پليس تلفن مي‌زد و مي‌گفت مي‌خواهيم تظاهرات برگزار كنيم. پليس هم "احمد آزادي" را مي‌شناخت و ضرورتاً موافقت مي‌كرد!
بعدها در رقابت بين پليس و اف.بي.آي، بايد به هر دو جا اطلاع مي‌داديم. ولي مزاحمت‌هاي نيز ايجاد مي‌كردند. در حدي كه مدام به منزل برخي افراد مراجعه مي‌كردند به بهانه‌ي پرسيدن سؤوال. البته كه مي‌توانستند تلفني هم اين‌كار را انجام دهند. به اين كار
Harassment |مي‌گويند. به اصطلاح ايجاد رعب مي‌كردند. اما دستگيري به آن صورت نبود؛ در همين حد بود. |
مثلاً زمان برگزاري تظاهرات مي‌توانستند خيلي خشن باشند. البته در حال معمول كاري نداشتند ولي زماني كه مناسبات با ايران خوب‌تر مي‌شد يا سياست اقتضا مي‌كرد، خيلي خشن مي‌شدند. مثلا موقعي كه شاه جواب مثبت نيكسون را درمورد خريد اسلحه از آمريكا گرفته بود، به همه‌ي ايرانيان برخورده بود و ما هم زماني كه شاه مي‌خواست به آمريكا بيايد، تظاهرات بسيار مفصلي برگزار كرديم. براي اين قضيه پليس آمريكا واقعاً "تا دندان مسلح" شده بود. همه جا نيرو گذاشته بودند. مي‌خواستند ايجاد ترس كنند و با كوچك‌ترين حركتي بزنند. ما هم البته تصميم گرفته بوديم در صورت لزوم با پليس درگير شويم. در آن‌جا پنج پليس و تعدادي از دانشجويان زخمي شدند و مدت‌ها كار دفاعي و دادگاهي طول كشيد.
البته معمولا برخوردهاي آن‌ها در حد ايجاد ترس بود واين قضيه نيز نبود كه بتوانند بي‌دليل كسي را دستگير كنند. ممكن بود براي افراد پرونده تشكيل شود و بعدها برايش مشكلي ايجاد كنند ولي چيزي نبود كه در آن زمان سبب دستگيري بلافاصله‌ي فرد شود. شرايط اجتماعي اجازه نمي‌داد گرچه آن‌هم تغيير كرده است و برخي پرونده‌هاي آن‌زمان افراد، امروز به‌جريان افتاده است.
نامه: آيا گرايش‌هاي سوسياليستي موجود در سازمان،براي دولت آمريكا ايجاد نگراني نكرده بود؟
كنفدراسيون كه يك سازمان سوسياليستي نبود ولي آن‌ها مي‌دانستند كه بيشتر افراد گرايش سوسياليستي دارند.آن‌ها خودشان نيز قبلا سازمان‌هايي مانند
SDS|با گرايش سوسياليستي را تجربه كرده بودند. جاهايي ممكن بود براي تظاهرات مجوز ندهند يا مكان‌هاي نامناسبي را بدهند. ولي ابزاري براي فشار بيش‌تر نداشتند. مثل حالا نبود، مطابق مقررات چون ما سازمان ثبت شده بوديم، بايد با ما در حد دادن جواز همكاري مي‌كردند.
نامه: بخش اروپايي كنفدراسيون از حمايت شخصيت‌هاي بين المللي بهره مي‌برد. اين حمايت در كنار وكلايي مثل دكتر هلدمن، شامل نويسندگان، هنرمندان و شخصيت‌هاي سياسي نيز مي‌شد. يا مثلا فعالان دانشجويي آن زمان اروپا مثل كوهن بنديت و يوشكا فيشر و حتي آهنگساز بزرگي مثل تئودوراكيس از دانشجويان ايراني حمايت مي‌كردند. در آمريكا هم اين حمايت‌ها وجود داشت؟
بله! ولي احتمالاً در اروپا بيشتر بود. در آمريكا جو روشن‌فكري دهه‌ي شصت و هفتاد ميلادي به قدرت اروپا نبود. در آمريكا برخي از سازمان‌هاي سياسي حمايت مي‌كردند ولي در اروپا كافي بود كه شما با دو تن از اين افراد تماس بگيريد و همه با هم در تماس بودند و يك اعلاميه با امضاي مثلا 50 نفر منتشر مي‌شد. در آمريكا بايد فرد فرد به سراغ آن‌ها مي‌رفتيم. و يك‌نفر به يك‌نفر آن‌ها را قانع مي‌كرديم.
نامه: مي‌توانيد چند نفري را نام ببريد؟
اين اواخر سوزان سانتاك، آرتور ميلر، بعضي از مقامات مانند ويليام داگلاس و فولبرايت از جريان‌هاي ليبرال هم بودند كه با برخي از سياست‌هاي شاه مخالف بودند.
نامه: چامسكي چه‌طور؟
چامسكي در آن زمان به‌اندازه‌ي امروز مطرح نبود. البته در اواخر حمايت‌هايي مي‌كرد. چامسكي در يكي دو دهه‌ي اخير بيش‌تر مطرح شده است.
نامه: تيمِ مانتلي ريويو...
بله!اتفاقا از تيم مانتلي ريويو جاي تقدير بسيار وجود دارد. صميمانه‌ترين همبستگي را داشتند. هم افراد آكادميكي بودند، هم مبارز بودند، گروه سياسي نبودند؛ مثل باران و سوييزي و غيره. مثلا در برخي تماس‌ها مثل كنفرانس سه قاره كمك مي‌كردند. ديدگاه‌هاي آن‌ها تصادفا از نظر فكري، خيلي شبيه ديدگاه‌هايي بود كه برخي از ما داشتيم.مدافع سوسياليسم بودند ولي خارج از كمپ‌هاي موجود آن‌زمان قرار داشتند.
نامه: در اروپا كنفدراسيون با جنبش‌هاي خود اروپا، مانند وقايع مي 1968 و جنبش‌هاي اجتماعي بين‌المللي همراهي مي‌كند.آيا با توجه به اين‌كه قلب جنبش ضد جنگ ويتنام نيز آمريكا بود، در كنفدراسيون آمريكا هم چنين همراهي‌هايي وجود داشت؟
بله قطعاً! مثلا اولين تظاهراتي كه سال 1962 عليه جنگ آمريكا در ويتنام شد دويست تا سيصد نفر جلوي كنسولگري فرانسه در نيويورك تظاهرات كردند و سازمان آمريكا در آن شركت داشت. آن موقع هنوز جنگ گسترش پيدا نكرده بود. آمريكا تازه در حال بيش‌تر كردن درگيري بود.ولي حالا يادم نيست كه چرا جلوي كنسولگري فرانسه تظاهرات گذاشتيم؟!
سازماني بود به
نامUAWF (Youth Against War & Fashism) |كه روابط خيلي خوبي با ما داشت. تظاهرات متعددي مي‌گذاشت و ما خيلي با آنها همكاري داشتيم و آن‌ها هم از ما حمايت مي‌كردند. در بعضي از تظاهرات‌ آن‌ها شركت مي‌كرديم. با SDS |مناسبات خوبي داشتيم. بعد هم در مورد جنبش سياهان؛ هر تظاهراتي كه برگزار مي‌شد، همه شركت مي‌كردند. البته به‌دليلي كه خيلي هم روشن نيست ما با رهبري سازمان‌هاي اصلي آن‌ها ارتباط نداشتيم. شايد آن‌ها را به‌اندازه كافي راديكال نمي‌دانستيم !
بعد از جريانات ايران به خصوص در جريان ويتنام دانشجويان از جان مايه مي‌گذاشتند. و اين امر در تمام كنفدراسيون وجود داشت.بعد از پيروزي انقلابِ ويتنام، يكي از چند سازمان معدودي كه ويتنامي‌ها از آن‌ها تشكر كردند، كنفدراسيون بود.
اصلا خود جريان ويتنام بيش‌ترين تاثير را در راديكاليزه كردن و مترقي‌تر كردن كنفدراسيون داشت. جريان ويتنام به‌صورتي بود كه هيچ بشري نمي‌توانست نسبت به آن بي‌تفاوت باشد. البته كوبا و الجزيره هم بود، ولي ويتنام اثر زيادي داشت و در برخي از تظاهراتي كه گذاشته مي‌شد، در كميته‌ي برگزاري تظاهرات بوديم. در دفاع از جنبش فلسطين و ظفار نيز فعاليت‌هاي كنفدراسيون درخشان بود.
نامه: به‌عنوان آخرين سوال و جمع بندي مي‌خواستم بدانم كه شما تاثيرگذاري كنفدراسيون را چه در داخل ايران و چه بر جنبش‌هاي اجتماعي ساير كشورها چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
پاسخ به اين پرسش آسان نيست. در مورد ساير كشورها گفتنش آسان‌تر است. ما از طريق ارتباط با سازمان دانشجويي آن‌ها تاثيرگذار بوديم. بسياري از دانشجويان ديگر كشورها، از كنفدراسيون تاثير مي‌گرفتند. خيلي‌ها هم آمدند چنين تشكيلاتي ايجاد كنند و در عمل موفق نشدند. چون كنفدراسيون قابل تقليد نبود. ولي به‌هرحال كنفدراسيون بر روي جريان‌هاي دانشجويي آن‌ها خيلي موثر بود. مثلا من در سال‌هاي قبل سفري داشتم؛ خيلي جالب بود كه فلان روشن‌فكر لبناني يا يمني از كنفدراسيون مي‌پرسيد. به‌هرحال از اين طريق كنفدراسيون تاثيرگذار بود.
در مورد تأثير بر ايران را شما بايد بگوييد. چون خود كنفدراسيوني‌ها طبعا فكر مي‌كنند خيلي موثر بود. من فكر مي‌كنم تاثيرگذار بود ولي حد و اندازه‌ي آن را نمي‌دانم. به هر حال خيلي از روشن‌فكران ايراني با كنفدراسيون تماس داشتند و تحت‌تاثير قرار گرفتند. تماس‌هاي ما با سازمان‌هاي بين‌المللي در ايزوله كردن شاه، ‌قطعا نقش تعيين‌كننده‌اي داشت. مهم نيست چه‌قدر از اين فعاليت‌ها به ايران منتقل مي‌شد ولي به‌نظر من طوري شده بود كه اگر در خارج كسي اسم شاه را مي‌آورد، به‌صورت معذرت‌خواهانه بود. شاه به صورت چهره‌اي كثيف در دنيا مطرح شده بود و كنفدراسيون در اين مورد نقش عمده را داشت. اين‌كار را البته فقط ما نكرديم. ما تماس مي‌گرفتيم و تحريك مي‌كرديم و روشن‌گري مي‌كرديم به‌هرحال به‌نظرم كنفدراسيون تاثير معين مثبتي در ايران و خارج از ايران داشته است.
نامه: با سپاس‌ از شما كه دعوت ما را پذيرفتيد و در اين گفت‌ وگو شركت كرديد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درهمين رابطه:  ـ 

مجموعه اي از مقالات و مصاحبه ها
در باره تاريخچه مبارزات و فعاليت هاي دانشجويان ايراني در داخل و خارج از کشور در دوران رژيم شاه.ضروريست متذکر شد که بخش بسيار بزرگي ازمبارزات و فعاليت هاي دانشجوئي در خارج از  کشور برهبري  کنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني انجام گرفت

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2000-a.htm