نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2021.htm

 

شانزدهم آذر

قلب تپندة جنبش دانشجويی
گفت‌وگو با حسين شاه‌حسيني ـ از فعالان نهضت ملي ايران


به نقل از سايت چشم انداز ايران ـ

  چشم انداز شماره 17 ـ  آذر و دی 1381

چشم‌انداز ايران قصد دارد در مورد سه‌نقطه عطف جنبش دانشجويي ـ شانزدهم آذر 1332, اول بهمن 1340 و هجدهم تيرماه 1378ـ تحقيقاتي انجام دهد و وجوه اشتراك و افتراق اين سه نقطه عطف را شناسايي كند. با توجه به اين‌كه شما و مرحوم رادنيا در كنار مرحوم آيت‌الله زنجاني هستة اول بنيانگذار نهضت مقاومت ملي بوديد؛ فضاي سياسي شانزدهم آذر 1332 را براي ما توضيح دهيد نهضت مقاومت ملي قبل و بعد از شهادت اين سه بزرگوار, تنها ارگاني بود كه راه مصدق را ادامه مي‌داد, تحليلش از شرايط چه بود و چه اقداماتي انجام مي‌داد؟ آيا كسي يا گروهي تحريكاتي در دانشگاه انجام داده بود كه ارتش وارد دانشگاه شد و حريم آنجا را شكست؟ آيا حركت دانشجويي ربطي به آمدن نيكسون به ايران و يا بازگشايي سفارت انگليس داشت؟ رابطة اين وقايع با جنبش دانشجويي چيست؟ اميدواريم با توضيحات شما, دانشجويان امروز بتوانند درس عبرتي از تاريخ بگيرند.
همان‌طور كه مستحضريد, من عضو كميتة نهضت مقاومت ملي, در خدمت حضرت آيت‌الله زنجاني بودم و اين موجب شده بود كه در مسير جريانات قرار بگيرم. كميتة نهضت مقاومت ملي اولين دسته‌اي بود كه بعد از كودتاي 28 مرداد تشكيل شد و ادامه‌دهندة راه, انگيزه‌ها و زنده‌نگه‌داشتن تفكر دكترمصدق بود. اين‌كه در راستاي كسب آزادي‌هايي كه دكترمصدق به آن معتقد بود, ضرورت داشت براي مردم اين مملكت و براي نجات ميهن از دست استعمار و استبداد تلاش كند. تعطيلات بسياري در تهران, بر مبناي دستور نهضت‌مقاومت ملي انجام گرفت. به‌دنبال آن بود كه حس اميد در مردم زنده شد؛ و آن هم در شرايط خشونت‌ها و سركوب‌هاي بعد از كودتاي 28 مرداد كه مي‌خواستند هر صدايي را در نطفه خفه كنند. اين فعاليت‌ها عبارت بودند از: تعطيل بازار, پخش اعلاميه‌ها, نشريات راه مصدق و نهضت دكترمصدق, نشر دفاعيات دكترمصدق, ارتباط با خانواده‌هاي زندانيان سياسي و كلاً اطلاع‌رساني به مردم. احزاب ما, قبل از كودتا آن همبستگي لازم را نداشتند. در جلساتي كه تشكيل مي‌شد, نمايندگان احزاب هم شركت مي‌كردند و مشتركاً تصميم مي‌گرفتند. مخالفت با حكومت كودتا, شركت در انتخابات دور هجدهم و دادن ليست كانديدا از ديگر كارهاي نهضت مقاومت ملي بود.
در دور هجدهم يك ليست كانديدا, از ميان وزراي دكترمصدق و شخصيت‌هاي مورد قبول, هم براي مجلس سنا و هم براي مجلس شوراي ملي داد. شانزدهم آذر تا آن روز اصلاً نامي نداشت. همين‌كه كودتاي 28 مرداد پيش آمد و حكومت وابسته به شاه در اسرع وقت تشكيل شد, سپهبد زاهدي در رأس آن قرار گرفت و علي اميني وزير دارايي شد. رژيم كودتا تلاش مي‌كرد تا به سرعت مسئلة نفت را به شكلي خاتمه بدهد. به‌دنبال دستور تعطيلي عمومي بازار, فرماندار نظامي سعي كرد جلوي حركت‌هاي نهضت مقاومت ملي و بستن بازار را به‌عنوان روز محاكمه دكترمصدق بگيرد. خوشبختانه تمام بازار تهران تعطيل شد و شاه به عواملش در فرمانداري نظامي دستور داد كركره‌ها را علامت بگذارند و بخشي از سقف بازار را نيز خراب كردند. حتي بخشي از كركرة دكان‌ها را بالا كشيدند و اموال بعضي‌ها را غارت كردند و همچنين تعدادي از سردمداران بازار را كه در آن موقع با نهضت مقاومت ملي همكاري مي‌كردند به فرمانداري احضار كردند. نظير: حاج محمود مانيان,‌ حاج تقي انوري, مرحوم شمشيري, حاج عباسعلي اسلامي, حاج غلامحسين اتفاق, حاج محمود و علي حريري. تعدادي از آنها را بنا به توصية آقاي فلسفي آزاد كردند و تعدادي از آنها را به خارك تبعيد كردند, ازجمله حاج تقي انوري, شمشيري و همچنين مرحوم حاج محمود مانيان. اين حركت باشكوه بازار در ميان طبقة تحصيل‌كرده ازجمله دانشگاه, زمينه‌هاي بسيار خوبي را فراهم كرد. بعد دولت اعلام كرد كه نيكسون, معاون آيزنهاور رئيس‌جمهور امريكا, مي‌خواهد به ايران بيايد. برمبناي تحليل ما, او مي‌خواست با عوامل و دست‌اندركاران كودتا ديداري داشته باشد كه ببيند پول‌هايي كه در اين كار خرج كرده‌اند مثمر ثمر واقع شده يا نه. ابتدا قرار بود در چهاردهم آذر نيكسون وارد ايران بشود. همچنين بنا بود سفارت انگليس كه به پيشنهاد دكترفاطمي و دستور دكترمصدق تعطيل شده بود, بازگشايي شود.
چه روزي بنا بود سفارت انگليس بازگشايي شود؟
قرار بود سفارت انگليس قبل از شانزدهم آذر بازگشايي شود. ولي بعداً متوقف شد و بعد از شانزدهم آذر, دستور بازشدن آن را دادند و "ديويس رايت" كاردار سفارت قرار بود به ايران برگردد. نهضت مقاومت ملي دربارة بازگشايي سفارت انگليس اعلاميه شديد‌اللحني داد. بازار, درپي زنداني و تبعيدشدن اكثريت شخصيت‌هاي آن, دوباره توسط عده‌اي از دانشجويان و بازاريان تعطيل شد و اين‌گونه اعتراض خود را به مردم ايران و جهان رساندند. در آن روز آقاسيدمهدي حاج‌قوام كه از وعاظ معروف و از انديشمندان عارف و عضو جامعة علمي تهران بود, در محل "چهارسوق بزرگ بازار تهران" روي چهارپايه منبر رفت كه عده‌اي از روحانيون نظير آقاسيد صادق رضوي پسر آقا ميرزا سيدعلي رضوي قمي,‌ شيخ باقر نهاوندي و صدر بلاغي نيز در آنجا حضور داشتند. البته رأس اين مطلب و شاه بيت آن, ورود نيكسون به ايران بود. او به استناد يكي از آيات قرآن گفت: "اختيارتان را به دست اجنبي و ساير اديان ندهيد. آنها به هيچ‌وجه نمي‌توانند با شما ارتباط دوستانه داشته باشند. آنها منافع شما را به خطر مي‌اندازند." بعد از سخنراني, همان روز بازار تعطيل شد و خود من از كساني بودم كه پاي همان چهارپايه ايستاده بودم و پليس هم از طرف چهارسوق كوچك و هم از طرف بازار آهنگرها حمله كردند و آقاسيدمهدي حاج قوام و پسر آقاسيد صادق رضوي را دستگير كردند. آن دو را به زندان مهرآباد بردند, زيرا در زندان‌هاي ديگر جا نبود. در آن روز تمام بازارهاي مرتبط با چهارسوق بزرگ نظير بازار آهنگرها و بازار نجارها, به تعطيلي كشيده شد و اعتراضي هم به تجديد رابطه با انگلستان انجام گرفت. سروصداي زيادي در سطح جهان ايجاد كرد و رويداد بازار اين اميد را به دانشجويان و طبقة تحصيل‌كرده داد كه فقط آنها در صحنة سياسي نيستند, بلكه طبقة كاسب و بازاري‌ها هم در اين مرحله نقش بسيار مؤثري دارند. در چنين موقعيتي بود كه كميتة نهضت مقاومت ملي بر آن شد تا به‌عنوان اعتراض اعلاميه‌اي بدهد و حركتي در كانون مقاومت ديگري يعني در دانشگاه نيز ايجاد نمايد. در اعلامية نهضت مقاومت ملي گفته شده بود كه نيكسون روز شانزدهم آذر به ايران مي‌آيد؛ و قرار بود تظاهراتي در اعتراض به ورود او انجام شود, البته او هجدهم آذرماه به ايران آ‌مد. پس از انتشار اعلامية نهضت مقاومت ملي, در حمايت از اين اعلاميه, جامعة اصناف بازرگانان هم اعلاميه‌اي داده بودند كه در آن به تبعيد مرحوم شمشيري و حاج تقي انوري, دستگيري حاج محمود مانيان و ديگر رهبران و نيز خراب كردن سقف بازار و اجازه ندادن به بازشدن خيلي از مغازه‌ها اعتراض كرده بودند. در پي اين اعتراض, خواستند روز شانزدهم آذرماه را ـ كه قرار بود نيكسون وارد ايران شود ـ به‌عنوان تعطيل عمومي اعلام كنند. شرايط بحراني عبارت بودند از: الف) ورود نيكسون به ايران, ب) بازگشايي سفارت انگليس و تجديد رابطه با آن, ج) محاكمة دكترمصدق در دادگاه نظامي در اتاق‌هاي دربسته و دادن كارت ورود به افراد مزاحم براي اخلال‌گري در نظم دادگاه. يك ورزشكار باستاني را نيز كنار مصدق در زندان گذاشته بودند كه او هر روز صبح با انجام ورزش باستاني و ميل گرفتن, مصدق را اذيت مي‌كرد. د) سركوب‌ها و مزاحمت‌هايي كه براي بازاري‌ها به دليل مقاومتشان ايجاد كرده بودند. هـ) كشتن كريم‌پور شيرازي, آن هم به آن شكل فجيع؛ (كه البته بازاريان روز هجدهم را تعطيل كردند). روز پانزدهم در دانشگاه حركت‌هاي اعتراض‌آميز به بازداشت‌ها, محاكم و ورود نيكسون صورت گرفت.
اين اعتراضات از كدام دانشكده‌ها شروع شد؟
اعتراض‌ها از دانشكدة پزشكي, داروسازي, حقوق و علوم آغاز شد. جلوي اين دانشكده‌ها هر روز تظاهراتي در اعتراض به مسائلي كه در اين مملكت اتفاق مي‌افتاد و همچنين دستگيري شخصيت‌هاي سياسي دانشگاه ازجمله مهندس قاسمي ـ كه از دانشكدة فني او را گرفته بودند و به خارك تبعيد كرده بودند ـ مي‌شد. تبعيد اينها زمينه‌هايي را در دانشگاه ايجاد مي‌كرد. اين جريانات روز چهاردهم و پانزدهم هم ادامه داشت. اما تحليل نهضت مقاومت ملي اين بود كه چون نيكسون مي‌خواست به ايران بيايد, در آن شرايط بايد يك جوّ آماده ايجاد بكند و درنتيجه امكان دارد كه در پي خشونتي كه در بازار انجام دادند, دانشگاه را هم متشنج كنند تا بتوانند بهره‌برداري نمايند و نيكسون با يك جوّ آرامي بتواند به ايران بيايد.
اعضاي كميته در منزل آقاي رحيم عطايي نشسته بوديم و از دانشگاه خبرهايي از طريق آقاي باقر رضوي, از فعالان انجمن‌هاي اسلامي مي‌رسيد. خبرهايي هم از آقاي عزت‌الله سحابي مي‌رسيد. نشريات نهضت مقاومت ملي از طريق باقر رضوي و يك‌عده نزديك به مهندس سحابي در دانشگاه‌ها توزيع مي‌شد. همزمان با حركت‌هاي دانشجويي در روز پانزدهم, تحليل نهضت مقاومت ملي اين بود كه رژيم حتماً در دانشگاه هم حركت خشونت‌آميزي مي‌كند تا خفقاني ايجاد بشود (همان‌طور كه در بازار خفقان ايجاد شده بود), تا نيكسون وارد ايران بشود. اصلاً نياز حركت رژيم ايجاد اين خفقان بود. صبح اول وقت شانزدهم آذر, دانشجويان به دانشگاه مي‌روند ولي مي‌بينند كه پليس در صحن دانشگاه است, نه بيرون دانشگاه و هر دانشكده‌اي را جداگانه محاصره كرده‌اند, ازجمله دانشكدة داروسازي و پزشكي, حقوق و علوم. در اين هنگام سر ساعت هشت همة دانشجويان به سر كلاس‌هاي خودشان مي‌روند؛ و جوّ را بسيار متشنج مي‌بينند. اطراف دانشكده‌ها يك عده سرباز كه آن‌موقع به آنها جانبازهاي ارتش مي‌گفتند, با آن لباس‌هاي خاص ايستاده بودند.
در ابتدا دانشكدة فني از آرامش نسبي برخوردار بود. گويا آقاي دكترشمس مشغول تدريس نقشه‌برداري بوده است كه چند تن از گروهبان‌هاي ارتش وارد كريدور دانشكدة فني مي‌شوند. به كلاس دكتر شمس مراجعه مي‌كنند, دونفر لباس شخصي هم با اينها وارد كلاس مي‌شوند و يكي از دانشجوياني را كه انتهاي كلاس بوده به گروهبان‌ها نشان مي‌دهند. دكترشمس از بردن دانشجو توسط گروهبانان جلوگيري مي‌كند. به مجرد اعتراض و ممانعت دانشجويان, چند ارتشي ديگر هم وارد عمل مي‌شوند. به زور و به عمد حتي اين دانشجو را زير ميز بيرون مي‌فرستند, امّا او را از زير ميز مي‌كشند و كتاب‌هايش را هم توي سرش مي‌زنند و كشان‌كشان از در بيرون مي‌برند. اسم آن دانشجو الآن يادم نيست. هنوز در كلاس بسته نشده, چهار گروهبان ديگر وارد كلاس مي‌شوند و آن لباس شخصي همراه با آنها بوده دانشجوي ديگري را نشان مي‌دهد. زماني‌كه دانشجوي دوم را مي‌گيرند, دانشجوي سوم روي نيمكت مي‌رود و براساس گزارشي كه به نهضت مقاومت ملي دادند, مي‌گويد: "آقا ما چقدر بي‌عرضه هستيم, چقدر بدبخت هستيم. اين كلاس نيست, اين درس نيست, يك عده‌اي بدون اين‌كه از استاد و از كادر دانشگاه اجازه بگيرند وارد كلاس مي‌شوند و هياهو در مي‌گيرد, تف به اين كلاس وتف به اين مملكت!" و در عين حال كه اين شعارها را مي‌دهد فرياد مي‌زند: "درود بر دكتر مصدق" و "مرگ بر رژيم سلطنتي شاه", كلاس به هم مي‌خورد. وقتي بيرون مي‌آيند, دانشجويان به دفتر مهندس خليلي, رئيس دانشكده و همچنين آقاي دكترعابدي, معاون دانشكده مي‌روند و مي‌گويند: "زنگ را بزنيد, كلاس‌ها را تعطيل كنيد". با تعطيلي كلاس‌ها, آقايان قندچي و شريعت‌رضوي و بزرگ‌نيا (دانشجويان كلاس دكترشمس) مي‌بينند در كريدور دانشكده سربازها جلوي در را گرفته‌اند و هر گروهي از اين بچه‌ها كه مي‌آيند, با اين مشكلات مواجه مي‌شوند. تك‌تك اين آ‌قايان و ارتشي‌هايي كه آنجا ايستاده‌اند, عده‌اي را نشان مي‌كنند. بعضي‌ها را با ضرب و شتم مي‌گيرند و در كاميون‌هاي ارتشي مي‌اندازند. يك عده هم مقاومت مي‌كنند و مي‌مانند. گروهبان‌ها اينهايي را كه مي‌‌ايستند و حركت نمي‌كنند يا به كريدورهاي ديگر مي‌روند, تعقيب مي‌كنند و يك‌باره وقتي همه در سالن اصلي‌ طبقة اول قرار مي‌گيرند, فرمان آتش مي‌دهند. پيش از شليك مأموران, آقاي قندچي جلو مي‌آيد و مي‌گويد: "بزنيد ما كاري نكرديم, مسئله‌اي نيست." يكي از گروهبان‌ها به سينة قندچي تيراندازي مي‌كند و او به زمين مي‌افتد و به بزرگ‌نيا با سرنيزه حمله مي‌كنند و شريعت رضوي را هم مي‌كشند. سپس دانشجويان به آنها حمله مي‌كنند و آنها ديگر از تيراندازي خودداري مي‌كنند. سربازان متقابلاً به ساير دانشجويان در كريدورها حمله مي‌كنند. آنها حتي آزمايشگاه‌ها را زير و رو مي‌كنند و لوازم آنجا را مي‌شكنند. بعضي از دانشجويان فرار مي‌كنند و بعضي با لباس‌هايي كه از كارمندان آزمايشگاه‌ها گرفته بودند و با لباس‌هاي كار, آچار به دست گرفته فرار مي‌كنند. بعضي هم در اختيار نيروهاي نظامي قرار مي‌گيرند كه آنها را داخل كاميون‌ها مي‌اندازند و مي‌برند و خون‌ها ريخته مي‌شود. آقاي مهندس خليلي و آقايان اساتيد براساس گزارش‌هايي كه به نهضت مقاومت ملي داده‌اند, به دكتر سياسي رئيس دانشگاه مراجعه مي‌كنند و او مي‌گويد كه: "آقا اينها جانبازهاي شاه هستند و من جلوي اينها كاري نمي‌توانم بكنم. از اين جهت خود من هم دچار اين بحران هستم."
به دليل تيراندازي‌هايي كه كرده بودند, خودبه‌خود آب شوفاژها در سطح اصلي دانشكده راه افتاده و خونابه نيز در كنار خون‌ها ايجاد كرده بود. درنتيجه كلاس‌هاي درس دانشگاه تعطيل مي‌شود. دكترسياسي و شوراي دانشگاه هم جلسة فوق‌العاده تشكيل مي‌دهند و گزارش "شرف عرضي" براي شاه تهيه مي‌كنند كه نيروهاي مسلح اين كارها را كرده‌اند و اين مسائل پيش آمده است.
فرداي آن روز شاه, تيمسار مُزيّني را براي دلجويي و تحبيب به دانشگاه مي‌فرستد تا خودش را از اين گناه و تقصير تبرئه بكند. همان تيمسار مزيّني كه در قتل افشارطوس نقش بسيار مؤثري داشت؛ با خانواده‌هاي شهدا ملاقات مي‌كند, در دانشگاه از اساتيد و رؤسا عذرخواهي مي‌كند. ولي نهضت مقاومت ملي در فرداي آن روزِ معذرت‌خواهي, نشريه‌اي به‌نام "راه مصدق" منتشر كرد و علاوه بر اين‌كه گزارش وقايع اين جريانات را شرح مي‌دهد, سندي ارائه مي‌دهد كه ديروز در فرمان صبحگاهي در لشكر دو زرهي از آن سه گروهباني كه اول به اتاق دكترشمس وارد شدند, طي نامة شمارة 2122 مورخ 20/9/1332 تجليل و تحبيب كرده‌اند:
"از لشكر دو زرهي به ستاد ركن دو ]به كليه واحدها و دواير دولتي تابعه[ منتشر شود كه از افراد دسته جانباز, در اثر جديت و فعاليتي كه در مأموريت دانشگاه تهران, روز دوشنبه شانزدهم آذرماه مشاهده گرديده, تشويق شوند. لذا كليه افراد به دريافت پاداش نقدي مفتخر و سه نفر از آنها به درجه گروهبان دومي و چهار نفر به درجة سرجوخه‌گي ارتقا داده مي‌شوند."
اين بخشنامه را به تمام دواير و پادگان‌ها فرستادند. نهضت مقاومت ملي نشان داد كه دست شاه در اين كار دخيل بوده و او در نظر داشته يك عده را منكوب و مقهور بكند تا نيكسون بتواند آزادانه وارد ايران بشود.
آن اعلامية نهضت مقاومت ملي و سند را داريد؟
خودش را ندارم, ولي سند و تيترهايش را دارم.
شمارة نشرية "راه مصدق" را چه‌طور؟
آن شمارة نشريه را ندارم. در سال 1367 از منزل من بردند.
با جسد شهدا چه كردند؟
دو روز بعد, روز 18 آذر خواستند جنازه‌ها را تشييع بكنند و بازار تهران هم تعطيل شد.
جنازه‌ها تا دو روز بعد در همان دانشكدة فني بود؟
نه, ابتدا به سردخانه بردند. تا فردا شب آنجا بود و بعد تحويل خانواده‌ها دادند تا از بيم دانشجويان, در امان مانده و به‌دست آنها نيفتد. درست است كه جانبازان شاه در دانشگاه ريختند, ولي بعد همة دانشكده‌ها را تخليه كردند. همان روز شانزدهم آذر, پليس توسط راديو اعلام كرد: "عده‌اي از دانشجويان در كلاس‌هاي درس نشسته بودند و به پليس چهرة خشني نشان مي‌دادند و پليس را مسخره مي‌كردند و اين باعث شده كه پليس به واكنش بيفتد. پليس قصد زدن دانشجويان را نداشت, ولي دانشجويان به پليس حمله كردند و مي‌خواستند اسلحه‌شان را بگيرند. پليس در قالب دفاع اين كار را كرده و قصدش زدن دانشجويان نبوده است."
اين بيانيه كه در راديو خوانده شد, در روزنامه‌هاي آن زمان درج شده است؟
بله,‌ بيانيه‌اش هست. نهضت مقاومت ملي از انتقال جسد شهدا از پزشكي ‌قانوني به خانواده‌ها مطلع شد, ولي به‌دليل رعب و وحشت خانواده‌ها, جنازه‌ها را به امامزاده عبدالله منتقل كردند و آنجا دفن كردند. نهضت مقاومت ملي تصميم گرفت كه براي اين سه شهيد بزرگوار برنامة شب هفت برگزار كند و از اين شهدا تجليل نمايد. در اعلاميه‌‌اي كه نهضت مقاومت ملي داد, از تمام دانشجويان سراسر ايران خواست كه از فردا تا چهلم شهدا بازوبند سياه ببندند. تا هفتم شهدا, دانشگاه تعطيل بشود و بعد از هفتم, دانشجويان سر كلاس‌هاي خود بروند. اين كار انجام شد و همه بازوبند بسته بودند و در خيابان‌هاي تهران حركت مي‌كردند. شب‌ها بعضي از مواقع كه مسابقات ورزشي بود كه خودم هم از ورزشكاران آن روز بودم در مسابقة بسكتبال, تمام بچه‌ها را وادار كرديم كه با بازوبند مشكي وارد صحنة ‌مسابقه بشوند. اينها اثرات بسيار مثبتي در جامعه گذاشته بود. برنامة شب هفت را طوري تنظيم كرديم كه حتماً از اعضاي خانوادة شهدا صحبت بكنند. آقاي حاج سيدرضا زنجاني تيمي دوازده‌نفري را مشخص كرد كه يكي از آنها معلمي به‌نام آقاسيدمهدي لاله‌زاري بود. اين دوازده‌نفر را در سه دسته چهارنفره تقسيم كردند كه اينها حضوراً از خانواده شهدا دلجويي كنند. از طريق آقاي نصرت‌الله اميني كه خانواده بزرگ‌نيا را مي‌شناخت و از طريق آقاي حسن قاسم‌نيا كه خانوادة قندچي را مي‌شناخت, از طريق خانوادة شريعتي كه خانوادة شريعت‌رضوي را مي‌شناختند, ‌ وقت گرفتند و به منزل شهدا رفتند و از آنها تجليل كردند. برنامة شب هفت را اين‌طور اعلام كردند كه يكي از آقايان بيايد و به ما كمك كند و سخنران از طرف خانواده‌ها باشد. در اين مورد نهضت مقاومت ملي بيانيه‌اي داد و از همة مردم در امامزاده عبدالله تهران دعوت نمودند. آن روز از ميدان شوش, دانشجويان با بازوبندهاي مشكي به طرف امامزاده عبدالله حركت كردند, البته پليس و تانك‌ها اطراف امامزاده عبدالله را گرفته بودند. هر چند سرهنگ مولوي (كه بعدها از هواپيما سقوط كرد) ممانعت مي‌كرد؛ ولي يورش مردم به‌نحوي بود كه قابل كنترل نبود. مردم از اطراف و اكناف آمده بودند. حتي دهقان‌هايي كه در اطراف امامزاده عبدالله و ابن‌بابويه بودند به ياري شتافتند و درِ امامزاده عبدالله را با فشار باز كردند و تمام صحن امامزاده عبدالله غرق جمعيت شد. آن روز من جزء كميته تدارك اين مراسم بودم. ما تا آن روز چنين جمعيت چشمگير اعجاب‌انگيزي را نديده بوديم. چون هنوز ما مراسم تختي و مراسم دكترفاطمي را برگزار نكرده بوديم و درنتيجه اولين باري بود كه تاريخ معاصر ايران, چنين جمعيتي را به خودش مي‌ديد. تيپ همه جوان بود. چه دختر, چه پسر, چه كسبه و چه عناصر وابسته به نهضت مقاومت ملي. بيشترشان روبان‌هاي مشكي بسته بودند. خيلي از آنها هم لباس مشكي به تن داشتند. از آنجا كه پليس راه‌ها را بسته بود و ممانعت مي‌كرد, مردم از بيابان‌هاي اطراف امامزاده عبدالله خودشان را رسانده بودند. برادر شهيد قندچي بالاي چهارپايه‌اي رفت و ضمن تجليل از دكترمصدق, از همة شركت‌كنندگان خواست كه صلوات بفرستند و به مجددي كه صلوات فرستادند سكوت و آرامش بر همه‌جا حاكم شد. بعد فرياد زد كه: "برادر من كشتة راه ملي‌شدن نفت است. برادر مرا جلوي پاي نيكسون قرباني كردند. ورود نيكسون به ايران ورود خطرناكي است؛ هم تأييد حاكميت امريكا بر ايران است و هم راه‌گشاي بعدي سلطة سلطه‌گران است. از اين جهت او متعلق به مردم و ملت ايران بود. او متعلق به تمام كساني بود كه با استبداد و استعمار مي‌جنگيدند. در ازاي اين شهادت, ما خانواده‌هاي قندچي, شريعت‌رضوي و بزرگ‌نيا طلبي از مردم ايران نداريم. اميد داريم كه اين خون و ساير خون‌هايي كه ريخته شده راه‌گشا باشد تا طومار ظلم و ستم و استبداد و استعمار از خاك ايران برچيده شود." او اين جملات را خيلي مختصر, مفيد و زيبا ادا كرد و بعد از همة جمعيت خواست كه اداي احترام بكنند و فاتحه‌اي براي تمام اين شهدا بخوانند.
آن روز تا پايان مراسم در امامزاده عبدالله هيچ‌گونه درگيري نشد؟
هيچ. گوينده‌اي كه جمعيت را اداره مي‌كرد, يكي از رفقاي قديمي نهضت مقاومت ملي بود. او خيلي خوب اداره كرد و يكي از دانشجويان بسيار ممتازي بود كه بعدها پزشك شد. پشت سر آقاي قندچي, آقايي ايستاده بود به‌نام مهندس حاج‌قاسمعلي كه عضو جمعيت نيروي سوم خليل ملكي بود. روي چهارپايه رفت, تمام وقايعي را كه از روز شانزدهم آذرماه ديده بود شرح داد. او دانشجويي بود كه همان‌روز از طريق آزمايشگاه فرار كرده بود و بيرون آمده بود و تا آن روز هم فراري بود. او مشاهدات عيني خود را از جريان آن روز مي‌گفت. در آن روز گرچه مراسم مربوط به شهداي دانشگاه بود و دانشجويان و شخصيت‌هاي دانشگاهي آمده بودند, ولي چون نهضت مقاومت دستور داده بود, ما نيروهاي بازار و كسبه را نيز براي آمدن به امامزاده عبدالله بسيج كرديم و مي‌توانم بگويم امامزاده عبدالله چنين جمعيتي را به خود نديده بود, چون ماشين به اندازه‌اي نبود كه بتواند تمام آقاياني را كه آمده بودند, به امامزاده عبدالله و برعكس به شهر برسانند. شما اگر بوديد مي‌ديديد كه جمعيت, در گروه‌هاي چندنفري با هم پياده آمدند و پياده برگشتند. از بازوبندهايشان‌ هم مشخص بود كه براي شركت در اين مراسم آمده بودند.
از آنجا كه من مسئول برنامه بودم, زودتر و پياده رفتم, بعد از پايان مراسم با آقاي عباس رادنيا پياده بازگشتيم. موقع برگشتن در محل "جوانمرد قصاب" مرحوم احمد توانگر را ديديم. او در عين حال كه آدم چاق و سنگين‌وزني بود, كفش‌هايش را درآورده و در كيفش گذاشته بود و پياده برمي‌گشت. چون كفش‌هايش ديگر به او اجازة راه‌رفتن نمي‌دادند. بازوبند مشكي هم بسته بود و به طرف ميدان شوش مي‌آمد, او از علاقه‌مندان دكترمصدق و شادروان دكترفاطمي و عضو نهضت مقاومت ملي بود. نهضت مقاومت ملي تصميم گرفت كه ياد اين سه شهيد را در شانزدهم آذرماه هر سال گرامي بدارد؛ ولي متأسفانه شرايط سياسي به نحوي بود كه تا پيش از سال 1339 به مشكلاتي برمي‌‌خورد. فقط در دانشكدة فني, دانشجويان رأس ساعت 9 صبح سكوت مي‌كردند و اولين‌بار در سال 1339 كه خانم پروانه فروهر ـ كه خدا رحمتش كند ـ سخنراني كرد, سكوت دانشگاه شكسته شد و رسماً شانزدهم آذر روز دانشجو ناميده شد.
در سال 1339 هر دانشكده‌اي برنامه‌اي جداگانه داشت. در دانشكدة فني, خارقاني و عباس نراقي روي پله‌هاي دانشكده رأس ساعت 9 اعلام سكوت دادند و دانشجويان كه در سالن اصلي جمع شده بودند به سكوت لبيك گفتند. رياست دانشكده دستور داده بود هركس غيبت كند, گزارش بدهند, ولي چون جوّ سياسي در حال بازشدن بود, به آن غيبت‌ها ترتيب اثر داده نشد.
بله, روي پله‌ها مي‌ايستادند و اعلام سكوت مي‌كردند.
از سال 1340 يادبود شهداي شانزدهم آذر, تظاهرات به صورت رسمي برگزار شد. البته جلوي دانشكدة هنرهاي زيبا, جمشيد حصيري و عباس شيباني, در حالي كه دانشجويان تمام دانشكده‌ها تجمع كرده بودند, صحبت نمودند.
بله, سال 1340 تظاهرات رسمي برگزار شد. خاطرات پروانه را نگاه مي‌كردم, نوشته بود كه او را در آن روز بازداشت كردند. در فرمانداري نظامي آن روز به او گفته بودند: "مي‌خواستي چه كار كني؟"‌ گفته بود: "ما مي‌خواستيم يك دقيقه سكوت اعلان كنيم. اكنون هم برنامه‌مان را اينجا اجرا مي‌كنيم". ملاحظه كرده بود؛ زركشوري, عباس نراقي و ابوالحسن بني‌صدر هم آنجا هستند.
قندچي و بزرگ‌نيا و شريعت رضوي عضو نهضت مقاومت و يا عضو ديگر تشكل‌ها نبودند؟
در تحقيقاتي كه در آن زمان كرديم, بزرگ‌نيا نه اين‌كه عضو تشكيلاتي باشد, بلكه با چپ‌گراهاي دانشكده فني دوست بود و ارتباط داشت. ولي قندچي, عضو نهضت مقاومت ملي بود و با آنها همكاري مي‌‌كرد. همچنين شريعت رضوي كه عضو نهضت مقاومت ملي بود. تفكر ملي بسيار شديدي داشت و از عناصري بود كه در دانشگاه نشريات "راه مصدق" و اعلاميه‌هاي نهضت مقاومت ملي را پخش مي‌كرد.
دربارة شانزدهم آذر, شخصيت‌هاي هوادار دكترمصدق چه كردند؟ چه كساني زندان بودند و چه كساني بيرون بودند و آنها كه بيرون بودند چه عكس‌العملي نشان دادند؟
بيشتر از چهار ماه از كودتا نگذشته بود و هنوز تعداد زيادي از شخصيت‌هاي نهضت ملي در زندان بودند و تعدادي هم متواري بودند. در عين حال آنهايي كه در ارتباط با نهضت مقاومت ملي بودند, راهنمايي‌هايي مي‌كردند؛ مثل دكتر عبدالله معظمي. تنها كساني را كه ما با آنها ارتباط داشتيم, آقاي اللهيار صالح و دكتر باقر كاظمي, در خارج از ايران بودند. اينها سفير بودند, از سمت خود استعفا داده بود, ولي هنوز به ايران نرسيده بودند. مهندس حسيبي هم متواري بود. دكترفاطمي از مخفيگاه خود از طريق آقاي احمد توانگر, با نهضت مقاومت ملي تا لحظة آخر ارتباط داشت و نامه‌هاي زيادي نوشته كه اميد است منتشر شود. به همين دليل هم وقتي احمد توانگر را دستگير كردند, او را شديداً شكنجه كردند. دكتر صديقي روزي براي ما تعريف مي‌‌كرد "من در زندان لشكر دو زرهي بودم و ديدم كه آدم چاقي ]احمد توانگر[ را آوردند كه اصلاً قادر به حركت نبود. تمام اعضاي بدنش سياه و كبود و مجروح شده بود كه من از مأموران اجازه گرفتم و با مركوركرم زخم‌هاي او را پانسمان ‌كردم. "
آيادكترفاطمي كه خود دستور بستن سفارت انگليس را داده بود, همزمان با بازگشايي سفارت از طرف رژيم شاه, پيامي به نهضت مقاومت ملي نداد؟
من به ياد ندارم. ايشان ضمن اين‌كه به نهضت مقاومت ملي اعتماد داشت, اما مكاتباتش را خطاب به آيت‌الله زنجاني مي‌نوشت. در نامه‌اي داستان بسته‌شدن سفارت انگليس را براي آقاي زنجاني نوشته بود, به اين مضمون كه: "قبل از مجروح شدن و سفر براي معالجه, در خدمت دكترمصدق تشخيص داديم كه عامل اصلي تحريكات در ايران, انگليس‌ها هستند و من اين ـ بستن سفارت انگليس ـ را توصيه كردم. وقتي مجروح شدم, معاون من زير بار مسئوليت بستن سفارت انگليس نرفت. بعد از بازگشت از معالجه, معاونم را بركنار كرده و خودم دستور بستن سفارت انگليس را دادم."
دكتر فاطمي در خاطراتش نوشته است: "فرمان قتل مرا كسي نداد مگر انگليس‌ها در ايران؛ تا به خاطر بستن سفارت انگليس از من انتقام بگيرند."

سوتيترها:

دولت اعلام كرد كه نيكسون, معاون آيزنهاور رئيس‌جمهور امريكا, مي‌خواهد به ايران بيايد. برمبناي تحليل ما, او مي‌خواست با عوامل و دست‌اندركاران كودتا ديداري داشته باشد كه ببيند پول‌هايي كه در اين كار خرج كرده‌اند مثمر ثمر واقع شده يا نه


شرايط بحراني عبارت بودند از: الف) ورود نيكسون به ايران, ب) بازگشايي سفارت انگليس و تجديد رابطه با آن, ج) محاكمة دكترمصدق در دادگاه نظامي در اتاق‌هاي دربسته و دادن كارت ورود به افراد مزاحم براي اخلال‌گري در نظم دادگاه, د) سركوب‌ها و مزاحمت‌هايي كه براي بازاري‌ها به دليل مقاومتشان ايجاد كرده بودند. هـ) كشتن كريم‌پور شيرازي, آن هم به آن شكل فجيع


برادر شهيد قندچي فرياد زد كه: "برادر من كشتة راه ملي‌شدن نفت است. برادر مرا جلوي پاي نيكسون قرباني كردند. ورود نيكسون به ايران ورود خطرناكي است؛ هم تأييد حاكميت امريكا بر ايران است و هم راه‌گشاي بعدي سلطة سلطه‌گران است. از اين جهت او متعلق به مردم و ملت ايران بود. او متعلق به تمام كساني بود كه با استبداد و استعمار مي‌جنگيدند


ا
ولين‌بار در سال 1339 كه خانم پروانه فروهر ـ كه خدا رحمتش كند ـ سخنراني كرد, سكوت دانشگاه شكسته شد و رسماً شانزدهم آذر روز دانشجو ناميده شد

ــــــــــــــــــــــــــــــ

درهمين رابطه:  ـ 

مجموعه اي از مقالات و مصاحبه ها
در باره تاريخچه مبارزات و فعاليت هاي دانشجويان ايراني در داخل و خارج از کشور در دوران رژيم شاه.ضروريست متذکر شد که بخش بسيار بزرگي ازمبارزات و فعاليت هاي دانشجوئي در خارج از  کشور برهبري  کنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني انجام گرفت

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2000-a.htm