نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو //      توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2166.htm

 

زمينه‌هاي فروپاشي كنفدراسيون

گفت‌وگو با حسن لايق‌كار

هژيرپلاسچي / شايا شهوق

به نقل از  شماره 47 مجله نامه ـ سايت نامه

 


از ديدگاه ما مصاحبه‌كنندگان، بازخواني تجربه‌ي كنفدراسيون، مرور يك تجربه‌ي دموكراتيك در تاريخ پرفراز و نشيب آزادي‌طلبي و عدالت‌خواهي مردم ايران است كه بايد درستي‌هاي آن‌را اندوخت و از كژي‌هايش آموخت. با توجه به گفت‌وگوهاي پيشين، براي برخي خوانندگان اين شبهه پيش آمده بود كه برنامه‌ي ما در اين سلسله گفت‌وگوها منحصر به دبيران و چهره‌هاي شاخص كنفدراسيون است. از همين‌روي بيان اين توضيح را لازم مي‌دانيم كه قصدداريم در حد توان خود فارغ از سمت و نوع فعاليت افراد فعال در كنفدراسيون، از تمام زوايا بهره‌مند شويم. گفت‌و‌گوي اين شماره‌ي ما با "حسن لايق‌كار" است. وي به‌عنوان يكي از فعالان عادي كنفدراسيون، با محبت تجربه‌هاي فردي‌اش را با ما مرور كرد و در كنار آن مطالب ارزشمندي را براي ما ارسال كرد.
اميدواريم اين گفت‌و‌گو فتح بابي باشد براي اين‌كه فعالان عادي كنفدراسيون نيز با ما تماس بگيرند و حتي اگر بر فرض مثال تنها در فعاليت‌هاي صنفي اين تشكل حضور داشته‌اند از تجربه‌هايشان بگويند.
حسن لايق‌كار در سال 1324 در بندر انزلي متولد شد. از اواخر دوران دبيرستان با مطالعه‌ي آثار جلال آل‌احمد، صمد بهرنگي و غلامحسين ساعدي و اشعار فروغ، شاملو و ساير نويسندگان و شاعران مبارز آن‌روزگار به مسايل سياسي و اجتماعي علاقه‌مند شد. در اين سال‌ها با پخش مخفيانه‌ي جزوات و كتب غيرقانوني بين آشنايان فعاليت سياسي‌اش را آغاز كرد. با شروع مبارزه‌ي چريكي، اطلاعيه‌ها و دفاعيات چريك‌ها را دست‌نويس و پخش مي‌كرد. در سال 1350 مورد ظن ساواك قرارگرفت و پيش از اين‌كه ظن آن‌ها تبديل به يقين شود براي ادامه‌ي تحصيل در رشته‌ي جامعه‌شناسي به آلمان رفت. در "آخن" جذب فعاليت‌هاي كنفدراسيوني شد و تا پيروزي انقلاب در هيأت تحريريه‌ي 16 آذر و جنبش دانشجويي فعاليت كرد. اما دوستي با "بهمن آژنگ"، "احمد زيبرم" و "نادر عطايي" كه در شمار كشته‌شدگان سازمان چريك‌هاي فدايي خلق بودند، موجب‌شد همواره دلش در هواي ايران بزند.
نامه: براي آغاز بحث خواهش مي‌كنم توضيح بدهيد كه هنگام ورود شما به آلمان و آغاز فعاليتتان در كنفدراسيون چه نيروهايي درون اين مجموعه فعال بودند؟
آن‌موقع جريانات سياسي درون كنفدراسيون شكل‌گرفته بودند و زير تابلو و با هواداران شناخته‌شده‌ي خود، درون كنفدراسيون حضور داشتند؛ به‌طور مثال سازمان انقلابي حزب توده‌ي ايران كه كادرهاي جدا شده از حزب توده‌ي ايران و هواداران خط‌مشي چين بودند و بعدها به مائوئيست‌ها مشهور شدند. سازمان ديگري كه از درون خود اين‌ها بيرون آمده بود سازمان انقلابيون كمونيست بود. از طرفي "كادرها" بعد از مواجه‌شدن با دگماتيسم موجود در خط‌مشي چيني از سازمان انقلابي حزب توده انشعاب كرده بودند و هواداران چريك‌هاي فدايي خلق ايران در دو گروه طرفداران تز "بيژن جزني" و طرفداران تز "مسعود احمدزاده" حضور داشتند. البته آن‌زمان حزب توده هم به‌دليل هواداري متعصبانه از اتحاد شوروي از كنفدراسيون كنار گذاشته شده بود.
نامه: شما گفتيد كه در ميان هواداران سازمان چريك‌هاي فدايي خلق هم طرفداران تز جزني حضور داشتند و هم طرفداران تز احمدزاده‌، با توجه به اين‌كه اين اختلاف ميان دو تز موجود در سازمان تا پس از انقلاب يك مسأله‌ي مسكوت درون سازماني محسوب مي‌شد، مي‌خواهم بپرسم آيا در خارج از كشور اين اختلافات علني بود؟
تا حدودي آشكار بود؛ چون مباحث در آن‌جا راحت‌تر مطرح مي‌شد. به‌هر‌حال نوشته‌هاي احمدزاده با نوشته‌هاي جزني تفاوت آشكار داشت. با اين‌كه هر دو مبارزه‌ي مسلحانه را محور مي‌دانستند ولي جزني به‌كار صنفي و سنديكاليستي و فعاليت توده‌اي‌تر بيش‌تر اهميت مي‌داد و احمدزاده كاملاً به مبارزه‌ي مسلحانه نقش محوري مي‌داد و همين تفاوت بود كه موجب صف‌بندي‌هاي دروني هواداران سازمان در خارج از كشور مي‌شد.
نامه: با توجه به اين‌كه شما هيچ‌گاه عضو تشكل‌هاي درون كنفدراسيون نشديد، جايگاه منفرديني مانند شما چه‌گونه در ساختار تشكيلاتي كنفدراسيون تعريف مي شد؟
وجود ما اكتيويست‌ها براي همه مغتنم بود. در تمام برنامه‌ها نياز به كادرهايي داشتند كه از وقت و زندگي خود مايه بگذارند و در خدمت فعاليت‌هاي كنفدراسيون باشند. اصولاً در آكسيون‌ها و فعاليت‌هاي عملي نگاه ايدئولوژيك افراد شركت‌كننده مهم نبود، شركت افراد بيش‌تر مطرح بود.
نامه: ممكن است در فعاليت‌هاي عملي چنين باشد اما در كنگره‌هاي كنفدراسيون، اين احزاب بودند كه تأثير نهايي را در تركيب هيأت دبيران كنفدراسيون داشتند. بنابراين منفردين در انتخابات تأثيرگذار نبودند.
طبيعي بود كه منفردين به‌عنوان عضو هيأت دبيران انتخاب نشوند چون سعي مي‌شد كه تركيب هيأت دبيران از احزاب سياسي موجود باشد تا بتوانند در كنار هم به فعاليت ادامه بدهند. رسيدن به همين توافقات در كنگره‌ها، گاهاً چند روز طول مي‌كشيد؛ مگر در مورد منفرديني كه خيلي مورد قبول همه‌ي جريان‌ها بودند كه خيلي مسأله‌ي نادري بود.
نامه: بحث مبارزه‌ي مسلحانه چه‌گونه در كنفدراسيون مطرح بود و چه جايگاهي را در ميان اعضاي اين تشكل داشت؟
افرادي كه آن‌زمان از ايران مي‌آمدند، اطلاعيه‌ها و كتب محدود سازمان‌هاي چريكي را كه بيش‌تر در مورد فعاليت‌هاي اين سازمان‌ها بود به خارج مي‌آوردند، حتي شنيده مي‌شد كه برخي از اين اطلاعيه‌ها را زنده‌ياد ساعدي به بچه‌هاي خارج مي‌رساند. در سال پنجاه "كادرها" نشريه‌اي منتشر كردند به‌نام "نبرد" كه 3 شماره از آن منتشر شد و بيانيه‌هاي سازمان‌هاي چريكي را منعكس مي‌كرد. حتي كتاب "اميرپرويز پويان" در مورد رد تئوري بقا در همين نشريه منتشر شد. افرادي كه خارج از ايران بودند ديگر از مباحث سياسي مجرد جاري در ميان گروه‌هاي سياسي در خارج خسته شده بودند و مي‌ديدند كه داخل كشور فعاليتي آغاز شده است. به‌اين شكل اين گرايش ايجاد شد و پس از آن جبهه‌ي ملي بخش خاورميانه از طريق كانال‌هايي با سازمان‌هاي چريكي داخل كشور ارتباط گرفت و كتب و بيانيه‌هاي آن‌ها را در سطح وسيع منتشر كرد. در نتيجه‌ي چنين فعاليت‌هايي درون كنفدراسيون فعاليت به‌نفع جريان‌هاي چريكي داخل شكل‌گرفت و به‌مرور بسيار گسترده شد. حتي اين سازمان‌ها گاهي براي كنگره‌ها پيام مي‌دادند و در آن از حقانيت و مبارزاتشان سخن مي‌گفتند و همه‌ي اين‌ها در كنار شرحي كه از مقاومت‌هاي چريك‌ها در زندان‌هاي ايران شنيده مي‌شد، موجب شد در بخش اروپايي كنفدراسيون و بيش‌تر از آن در بخش آمريكايي كنفدراسيون، انديشه‌ي مبارزه‌ي مسلحانه، هواداران بسياري را به خود جلب كند.
نامه: به‌نظر من، متن اين پيام‌ها كه شما هم از آن صحبت مي‌كنيد مانند پيام يك سازمان به تشكيلات هم سطح خودش نيست و به‌نوعي يك لحن دستوري در آن‌ها ديده مي‌شود. با توجه به اين كه همواره در كنفدراسيون افرادي هم بوده‌اند كه به مشي مسلحانه اعتقادي نداشته‌اند و اساساً يكي از ويژگي‌هاي كنفدراسيون همين تكثر دروني آن است، فكر مي‌كنيد تأثير اين نوع برخورد از سوي سازمان‌هاي چريكي داخل كشور در فروپاشي كنفدراسيون چه‌قدر بوده است؟
قطعاً بي‌تاثير نبوده است. آن اواخر قبل از ضربه‌ي وسيع رژيم به چريك‌هاي فدايي و تقريباً هم‌زمان با تغيير ايدئولوژي بخشي از مجاهدين خلق، عد‌ه‌اي از اعضاي اين سازمان از ايران خارج شده و ساكن اروپا شده بودند، اين‌ها در ارتباطاتشان آرمان‌گرايي و احساسات طيف وسيعي از دانشجويان را در پشتيباني از جنبش مسلحانه‌ي داخل كشور مي‌ديدند و دچار اين توّهم مي‌شدند كه كنفدراسيون متعلق به ماست؛ چون ما داخل ايران مبارزه مي‌كنيم و خون مي‌دهيم، پس ما حقانيت داريم. اين نحوه‌ي نگارش و اين بيان دستوري موجود در پيام‌ها از همين مسايل سرچشمه مي‌گرفت و تاحد خيلي زيادي در فروپاشي كنفدراسيون تأثير داشت؛ چون عده‌اي اين مسأله را نمي‌پذيرفتند. اما آن‌ها هم به‌جاي اين‌كه تحليل كنند كه چرا اين سازمان‌ها نتوانسته‌اند با توده‌هاي مردم ارتباط برقرار كنند و آن‌ها را به صحنه‌ي مبارزه بكشانند، كار را به فحاشي و درگيري‌هاي تند مي‌كشاندند. به‌هر‌حال عده‌اي به‌هيچ‌وجه اين شكل از مبارزه را نمي‌پذيرفتند و عده‌اي اصرار داشتند كه كنفدراسيون بايد تنها از اين جريان دفاع كند. ما بايد به‌ياد داشته باشيم كه كنفدراسيون يك تشكل دانشجويي دموكراتيك بود و بر مبناي منشورش، دفاع از مبارزات دموكراتيك مردم و زندانيان سياسي را صرف‌نظر از اعتقادات ايدئولوژيك، وظيفه‌ي خود مي‌دانست، اما اين سازمان‌هاي سياسي بودند كه كنفدراسيون را ميدان تاخت و تاز ايدئولوژيك خودشان كرده بودند.
نامه: در واقع من اين‌طور برداشت مي‌كنم كه جنبش مسلحانه‌ي درون ايران درك درستي از كنفدراسيون نداشت. درست است؟
بله! براي اين‌كه از درون پروسه‌ي يك مبارزه‌ي دموكراتيك بيرون نيامده بود. سازماني كه در شرايط اختناق است و براساس نظرياتش زيرزميني شده و مبارزه‌ي مخفي مي‌كند، اشكال ديگر مبارزه را تجربه نكرده است. از نظر سني هم، مبارزان درگير نبرد چريكي، در شرايطي نبودند كه بتوانند مبارزه‌ي سياسي سال‌هاي بيست تا سي‌و‌دو را تجربه كرده باشند و بدانند كه ساختار يك تشكل دموكراتيك چيست، چه خصلت‌هايي دارد و چه‌گونه بايد با آن برخورد كرد؟ چرا بايد اين جريان به‌عنوان يك جريان فراگير دموكراتيك از اشكال گوناگون مبارزه در داخل ايران پشتيباني كند و اين مسأله چه‌قدر مي‌تواند به‌نفع همان جنبش مسلحانه‌ي داخي ايران باشد؟ چرا بايد چنين سازماني خود را به دفاع از زندانيان سياسي و طرح مسايل حقوق‌بشر محدود كند؟ اما آن‌ها مي‌خواستند كه كنفدراسيون در قطعنامه‌هايش اعلام كند كه ما از مشي چريكي به‌عنوان تنها شكل مبارزه‌ي رهايي‌بخش پشتيباني مي‌كنيم. البته اين طبيعي است، چون هيچ بستر دموكراتيكي در ايران فراهم نبود و اگر مي‌بود مبارزه‌ي مسلحانه‌اي در كار نبود.
نامه: در سال‌هاي اوليه‌اي كه مشي مبارزه‌ي مسلحانه در كنفدراسيون، طرفداراني پيدا مي‌كند كه با طرفداران روش‌هاي ديگرِ مبارزه اختلاف داشتند، اين اختلاف ضربه‌اي به فعاليت‌هاي كنفدراسيون نمي‌زند بلكه ما شاهديم كه اين سال‌ها اوج فعاليت كنفدراسيون است. فكر مي‌كنيد كه چه عاملي از فروپاشي در اين سال ها جلوگيري كرد؟
البته مبارزه‌ي مسلحانه تنها دليل جدي‌شدن اختلافات در كنفدراسيون نبود. سازمان انقلابي حزب توده هم معتقد بود بايد با شوروي به‌علت نوع ارتباطي كه با رژيم ايران دارد و اين رژيم را تأييد مي‌كند نه به‌عنوان يك اردوگاه سوسياليستي بلكه به‌عنوان يك جريان سوسيال - امپرياليستي برخورد كرد. اين بحث‌ها را به درون جنبش دانشجويي مي‌كشيدند و انتظار داشتند كه در كنگره‌ها قطعنامه‌اي با اين مضمون صادر شود، اين نوع برخورد هم در نوع خود مناقشه برانگيز بود. از آن‌سو چين با دولت ايران آغاز به مراوده كرد و با آمريكا هم ارتباط گرفت. بخش‌هايي در درون كنفدراسيون اين حركت را محكوم مي‌كردند و معتقد بودند حتماً بايد عملكرد چين در قطعنامه‌ها محكوم شود و حتماً بايد در نشريه‌ي "16 آذر" بر‌عليه چين مقاله منتشر شود. پس مي‌بينيد كه تنها بحث جنبش مسلحانه مايه‌ي اختلاف نبود؛ گرچه به‌عنوان يك جريان وسيع موجب مناقشه و مجادله بود. اين اختلافات و يك نوع هژموني‌طلبي و سعي در اين‌كه نظرات خودشان را در قطعنامه‌ها با زبان كنفدراسيون مطرح بكنند، آرام آرام موجب حاد شدن اختلاف‌ها شد.
نامه: بحث بر سر اين است كه در مورد مشي چريكي، بخشي از كنفدراسيون خيلي زودتر از اعلام موجوديت سازمان چريكي داخل كشور به اين روش از مبارزه اعتقاد داشتند، سازمان انقلابي حزب توده هم از همان اوايل نسبت به شوروي، همين تحليل را داشت و اصلاً يكي از دلايل انشعاب اين افراد از حزب توده‌ي ايران همين مسأله بود و در مورد مسأله‌ي چين هم كنفدراسيون در كنگره‌ي لندن با حضور توده‌اي‌ها، قطعنامه‌اي عليه شوروي صادر كرد؛ نه در اين موارد و نه حتي در موارد حادتر هيچ‌گاه اختلافات منجر به انشعاب نشد اما چه اتفاقي افتاد كه ناگهان همان اختلافات در يك مقطع زماني منجر به فروپاشي شد؟
اين اتفاقات، داخل ايران هم در حال رخ‌دادن بود. درست است كه اين جريان از نظر موقعيتي، از داخل كشور جدا بود اما نمي‌توانست از آن متأثر نشود. در داخل ايران بعد از اصلاحات ارضي تغييراتي در وضعيت طبقاتي ايجاد شد. دانشجويان به‌عنوان بخشي از جامعه رشد كمي بيش‌تري داشتند و بخشي از بورژوازي به‌وجود آمد كه به آن بورژوازي كمپرادور يا وابسته مي‌گفتند. نمي‌توانيم بگوييم اتفاقاتي كه در جامعه‌ي ايران رخ‌داد و جامعه را به‌سمت گذار برد، نمي‌توانسته درون كنفدراسيون تأثيري نگذارد. همان زمان سازمان انقلابي حزب توده و مائوييست‌ها جامعه را هنوز نيمه‌مستقل _ نيمه‌فئودال مي‌ديدند و اين بحث‌ها را به كنفدراسيون هم مي‌كشيدند. مهم‌ترين وجه اختلافات كه منجر به فروپاشي كنفدراسيون شد، ذهني‌گرايي رهبران سازمان‌هاي سياسي بود كه نمي‌توانستند يك تحليل واقع‌بينانه در مورد جامعه‌ي ايران داشته باشند. داده‌هاي اين افراد بيش از اين‌كه مربوط به ايران باشد به مكان‌هاي ديگري مربوط مي‌شد. اين‌ها در مورد تولد و وفات ماركس و لنين و انقلاب كوبا و چين خيلي خوب مطالعه كرده بودند اما در واقع از چه‌گونگي جنبش مشروطيت و نيروهاي درگير در اين جنبش و تاريخ بعد از آن، هيچ تحليلي نداشتند. آن‌ها نمي‌دانستند جريان‌هاي سنتي موجود در جامعه‌ي ايران چه‌قدر پايه و ريشه دارند و چه‌قدر مي‌توانند از اسطوره‌ها و آيين‌ها براي بسيج‌كردن توده‌ها استفاده كنند. زماني كه انقلاب ايران اتفاق افتاد همه حيران بودند و از شنيدن شعارهايي كه بعد از سال 1356 آرام آرام رنگ مذهبي مي‌گرفت مات شده بودند؛ انگار اصلاً از يك جامعه‌ي ديگر صحبت مي‌كنيم. رهبران جريانات سياسي از مسايل ايران دور بودند و به‌نوعي مي‌خواستند تئوري‌هاي مربوط به انقلاب‌هاي ديگر را به جامعه‌ي ايران تحميل كنند. بعد از گروه‌هاي كوچكي كه از خارج به ايران آمدند و تقريباً همه به دام ساواك افتادند و تبديل شدند به افراد سرشناسي مثل نيكخواه و لاشايي و نهاوندي كه مي‌شناسيد، ديگر هيچ نيرويي داخل ايران نيامده بود تا تئوري‌اش را در بوته‌ي عمل به آزمايش بگذارد. در نتيجه، در دوران نزديك به فروپاشي، ذهني‌گرايي مفرط، طرح نظرات مجرد و بحث‌هاي بي‌حاصل همه را خسته كرده بود. البته در سال‌هاي اوليه هم اين بحث‌ها مثلاً بين نيروي سوم و حزب توده وجود داشت اما در آن‌زمان چون نيروها مي‌خواستند خطاهاي گذشته‌شان را جبران كنند، با هم مسامحه مي‌كردند ولي وقتي كه جنبش در داخل تب و تاب گرفت، اين نيروها را وادار به موضع‌گيري كرد و در اين موضع‌گيري‌ها تنش‌ها و چالش‌هاي خيلي سنگيني ايجاد مي‌شد. بعد از شروع جنگ مسلحانه در داخل، بچه‌هاي خارج با يك حركت راديكال، شهادت‌طلبانه و انقلابي در داخل مواجه شدند و طبيعتاً از اين جنبش دفاع كردند؛ اما به‌هر‌حال اين جريان كتاب و نظريه هم داشت و همين، تشكل‌هاي درون كنفدراسيون را مجبور كرد تا در مورد ساختار اقتصادي ايران و نوع مبارزه و سازمان‌دهي موضع‌گيري كنند. از آن‌جايي‌كه فرصتي نبود كه اين موضع‌گيري‌ها در سمينارهاي فرهنگي كنفدراسيون به بحث گذاشته شود و در نتيجه رفتار دموكراتيكي را ايجاد كند، در تنها عرصه‌اي كه داشتند بحث‌هاي چالش برانگيز را مطرح مي‌كردند. زماني‌كه در ايران خبري نبود ما فعال بوديم و حالا كه در ايران فعاليت شديدي آغاز شده بود ما منفعل شده بوديم و يكي از بحث‌هاي آن‌زمان اين شده بود كه شعار "مرگ بر امپرياليسم و سگ زنجيري آن محمدرضا شاه" بايد روي جلد "16 آذر" حك شود يا شعار "مرگ بر محمدرضا شاه و حاميان امپرياليستش". درحالي‌كه شما مي‌بينيد در ايران يك‌سري جريان‌هاي ديگر به‌سادگي مي‌گويند: "شاه بايد برود" و با شعار ساده‌ي مرگ بر شاه مردم را بسيج مي‌كنند؛ ولي ما درگير يك‌سري بحث‌هاي مجرد شده بوديم.
نامه: اين مسايل قبلاً در كنفدراسيون مطرح نبود؟
مطرح بود ولي نه به اين شدت كه وادار به موضع‌گيري شوند. همه فكر مي‌كردند ماجراي "سياهكل" يك جرقه است و خاموش مي‌شود اما بعد ديدند كه اين‌ها كتاب و انديشه دارند و عده‌اي روي اين انديشه‌ها بسيج مي‌شوند و اين افكار به يك واقعيت مادي در كنفدراسيون تبديل مي‌شود كه مي‌توانست بر رأي‌ها اثر گذاشته و هيأت دبيران را تغيير دهد. در واقع كنفدراسيون روز‌به‌روز با لزوم موضع‌گيري در مورد جريانات جاري در جامعه مواجه شد؛ به‌عنوان نمونه بيانيه‌ي تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين، بحث‌هاي انحرافي زيادي ايجاد كرد و انرژي زيادي صرف اين ماجرا شد. سازمان انقلابي حزب توده و مائوييست‌ها به‌شدت از اين جريان پشتيباني مي‌كردند.
نامه: از تصفيه‌هاي خون‌آلود درون سازمان مجاهدين هم دفاع مي‌كردند؟
از جريان تصفيه‌ها هيچ‌كس پشتيباني نكرد و حتي هواداران سازمان چريك‌هاي فدايي، بيانيه‌اي در محكوم‌كردن اين عمل صادر كردند.
نامه: پس مي‌شود اين‌گونه گفت كه يكي از دلايل بروز اختلافات جدي در درون كنفدراسيون كه منجر به فروپاشي شد، اين بود كه حركت‌هاي درون ايران راديكال‌تر از حركت‌هاي خارج از كشور شده بود؟
طبيعي بود؛ چون حداكثر حركت ما تظاهرات و ميتينگ و اشغال سفارتخانه بود اما شكل مبارزه‌اي كه در داخل ايران اتفاق مي‌افتاد و منجر به مرگ مبارز مي‌شد و آن سطح ايثار و فداكاري و حتي شكل خود مبارزه بي‌تاثير نبود. سطح مبارزه‌ي داخل به مراتب راديكال‌تر از مبارزه‌اي بود كه ما در يك محيط دموكراتيك درگير آن بوديم. ما را درصورت دستگيري حداكثر 24 ساعت نگه مي‌داشتند و بعد از آن وكلاي همراه با كنفدراسيون ما را آزاد مي‌كردند. ما حتي گاهي آگاهانه درگير مي‌شديم و سعي مي‌كرديم كه ما را بگيرند تا دادگاه را به مكاني براي افشاگري عليه رژيم ايران تبديل كنيم؛ اما همين فعاليت هم از هويت دموكراتيك محل جغرافيايي فعاليت كنفدراسيون سرچشمه مي‌گرفت و اين هويت بود كه به ما امكان مي‌داد همزمان در پنج نقطه‌ي دنيا سفارت‌ها را اشغال كنيم. فكر مي‌كنيد چرا چنين حركت‌هايي بعد از كودتاي نظاميان در تركيه، در آن‌جا عملي نشد؟
نامه: خود شما به‌عنوان كسي كه با سمپاتي نسبت به جريان جنبش مسلحانه از ايران رفتيد و در آن‌جا هم با ‌همين جريان سمپاتي داشتيد، چه عكس‌العملي در مقابل جرياني كه منجر به فروپاشي شد، انجام داديد؟
من هم با جرياني كه به بي‌راهه مي‌رفت همراه بودم. من‌هم آن تجربه‌ي مبارزاتي را نداشتم كه از يك سازمان دموكراتيك بايد در حد خودش براي مبارزه استفاده كرد. قطعاً خود من يكي از كساني بودم كه شديداً با مخالفان جنبش چريكي مقابله مي‌كردند و مدافع سرسخت اين مشي بودم. بعدها ما به اين نتيجه رسيديم كه تاحد زيادي بي‌راهه رفته‌ايم و مي‌توانستيم از يك سازمان دموكراتيك بهره‌هاي بيش‌تري ببريم، به‌جاي اين‌كه سعي كنيم اين‌را انحصاري كنيم و بخواهيم هژموني خودمان را غالب كنيم. چنان‌كه كنفدراسيون در همان مقطع هم مي‌توانست مبارزات درست و تاثيرگذاري انجام دهد. عده‌اي از دوستان معتقدند كه آن فروپاشي جبري بود اما به‌نظر من تا زمان انقلاب اين امكان بود كه كنفدراسيون حفظ شود. وقتي‌كه انقلاب شد ديگر ضرورت وجودي كنفدراسيون از بين مي‌رفت چون منشور كنفدراسيون بر پايه‌ي سرنگوني رژيم شاه بود. بعد از فروپاشي هم عده‌اي سعي كردند از طريق اتحاد عمل و جمع‌كردن نيروها كنفدراسيون را احيا كنند كه نشد.
نامه: لطف كنيد يك توضيح تاريخي هم به ما بدهيد؛ اين‌كه بعد از انشعاب، كنفدراسيون به چند نيرو تقسيم شد و گرايش اين نيروها چه بود؟
كنفدراسيون در مجموع به دو نيرو تقسيم شد؛ يك جريان مخالفان مشي چريكي بودند و بين خود آ‌ن‌ها هم اختلافاتي بود. اين بخش عبارت بود از: "سازمان انقلابي حزب توده"، "سازمان طوفان" و "اتحاديه‌ي كمونيست‌ها". مجموعه‌ي ديگر هم هواداران مشي مبارزه‌ي مسلحانه بودند كه از هواداران "سازمان چريك‌هاي فدايي خلق"، "جبهه‌ي ملي بخش خاورميانه" و "كادرها" تشكيل مي‌شدند. بعدها كادرها از اين مجموعه هم جدا شدند و با "حلقه‌ي فرانكفورت" كنفدراسيون ارتباط گرفتند.
نامه: به‌نظر شما چرا تلاش‌هايي كه براي احياي كنفدراسيون انجام شد به نتيجه نرسيد و آيا مي‌شد جلوي فروپاشي كنفدراسيون را گرفت؟
نه! ديگر نمي‌شد. آب ريخته شده بود و نمي‌توانست به جوي بازگردد. چون آن شكل اتحاد عمل بعد از فروپاشي، فقط جنبه‌ي پراتيك داشت و مثلاً در مورد تظاهرات، نيروها با هم متحد عمل مي‌كردند؛ چون يكي كار عملي بود و در عرض چند ساعت تمام مي‌شد و بعد از آن بحثي وجود نداشت اما اين‌كه جرياني بخواهد درون تشكلي قرار بگيرد و در آن جريان مشي خود را پيش ببرد، ديگر شدني نبود. مثلاً در يك فعاليت عملي، من كه طرفدار مشي چريكي بودم با فردي كه مخالف اين خط بود در كنار هم قرار مي‌گرفتيم اما نمي‌توانستيم در يك مجموعه با هم كار كنيم چون او بر نظرش پافشاري مي‌كرد و گفتمان دموكراتيك را نمي‌پذيرفت و ما هم همين پافشاري را داشتيم.
نامه: با توجه به اين‌كه فروپاشي كنفدراسيون، منجر به تعطيلي مبارزه در خارج از كشور نشد اما به‌هر‌حال آن شكل دموكراتيك از بين رفت مي‌خواهم بپرسم كه اساساً چه‌قدر ضرورت داشت كه كنفدراسيون باز هم احيا شود؟
خوب، ببينيد! وقتي يك مجموعه‌ي گسترده كه در دنيا بيش از 60 واحد دانشجويي و هواداران بسيار دارد، به‌عنوان يك تَنِ واحد عمل‌مي‌كرد، انعكاس اين عمل در خارج از كنفدراسيون آن‌چنان قدرت و صلابت و اعتباري داشت كه در ميان سازمان‌هاي دانشجويي بين‌المللي نمونه بود اما بعد از فروپاشي، ديگر آن يك‌پارچگي وجود نداشت؛ تفرقه ايجاد شده بود و عده‌ي زيادي بريده بودند و اين‌ها ديگر توان بسيج توده‌هاي دانشجو را نداشتند.
نامه: اگر نكته‌اي ناگفته‌اي مانده ...
آرزوي من كماكان آرزوي همان سال‌هاست كه در منشور كنفدراسيون هم بر آن تأكيد شده بود و هزاران دانشجو در جهت برآوردن آن تلاش كردند و هزاران جان شيفته كه در مقاطع مختلف حيات كنفدراسيون بر عليه استبداد پهلوي در جهت كسب آزادي‌هاي دموكراتيك فعاليت مي‌كردند، برآن پاي فشردند؛ اين‌كه ايراني آزاد، آباد و شكوفا داشته باشيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درهمين رابطه:  ـ 

مجموعه اي از مقالات و مصاحبه ها
در باره تاريخچه مبارزات و فعاليت هاي دانشجويان ايراني در داخل و خارج از کشور در دوران رژيم شاه.ضروريست متذکر شد که بخش بسيار بزرگي ازمبارزات و فعاليت هاي دانشجوئي در خارج از  کشور برهبري  کنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني انجام گرفت

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2000-a.htm