نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

   www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

آرشيو 

     توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی « جنبش سوسياليستی» درباره مطالبی که از طريق سامانه ی سازمان سوسياليست های ايران منتشرمی شوند! ـ

آدرس لینک به این صفحه در سايت سازمان سوسياليستهای ايران:   ـ

http://www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2551.htm

 

كنفدراسيون دانشجويان ايراني در فرانسه

 گفت‌وگو با كاظم كردواني

هژیر پلاسچی

شايا شهوق

اشاره: دكتر كاظم كردواني در فروردين 1325 در گرمسار متولد شد. در سال 1967 پس از به پايان بردن تحصيلات دبيرستاني در دبيرستان البرز، براي ادامه‌ي تحصيل به فرانسه رفت. وي كه از فعالان جنبش دانش‌آموزي ايران بود، بلافاصله به سازمان دانشجويي فرانسه پيوست و سپس عضو هيأت‌مديره‌ي سازمان دانشجويان فرانسه در "گرونبل" شد. بعدها به‌عنوان عضو مؤسس فدراسيون فرانسه در شمار فعالان كنفدراسيون درآمد. كردواني به‌عنوان يك فعال چپ دو دوره عضو هيأت دبيران كنفدراسيون شد. ابتدا در كنگره‌ي چهاردهم كنفدراسيون در دي‌ماه 1351 برابر با ژانويه‌ي 1973 به‌عنوان دبير انتشارات كنفدراسيون برگزيده شد و سپس در كنگره‌ي شانزدهم كنفدراسيون در دي‌ماه 1353 برابر با ژانويه‌ي 1975 يكي از اعضاي سه نفره‌ي هيأت مسؤولان منتخب شوراي عالي كنفدراسيون شد كه درواقع آخرين دوره‌ي هيأت دبيران كنفدراسيون متحد بود. در آستانه‌ي انقلاب به ايران آمد و به‌طور عمده در زمينه‌هاي فرهنگي به فعاليت خود ادامه داد. كتاب‌هايي به ترجمه‌ي وي منتشر شده و با نشريات آدينه و جامعه‌ي سالم و برخي نشريات مستقل ديگر همكاري كرده است. كردواني از دوره‌ي سوم كانون نويسندگان ايران عضو فعال كانون بوده و دو دوره به‌عنوان عضو هيأت دبيران كانون برگزيده شده است. وي اينك در آلمان اقامت دارد. 

آقاي كردواني! ما پيش از اين درمورد چه‌گونگي شكل‌گرفتن تشكيلات كنفدراسيون در آلمان و آمريكا با دوستان ديگر صحبت‌كرده‌ايم اما با توجه به اين‌كه شما در فرانسه فعاليت داشته‌ايد، مي‌خواهم بپرسم تشكيلات كنفدراسيون در فرانسه چه‌گونه شكل‌گرفت؟

كنفدراسيون در فرانسه تا سال‌ها يك واحد در پاريس داشت. به‌طوري كه من وقتي در سال 67 به فرانسه آمدم، در سازمان دانشجويان فرانسه مشغول به فعاليت شدم. در بازي‌هاي زمستاني المپيك كه در گرونبل برگزار مي‌شد، ژنرال دوگل به‌عنوان رييس‌جمهور فرانسه براي افتتاح بازي‌ها به گرونبل آمد و فرح پهلوي هم همراه وي بود. ما در شهر گرونبل 18 دانشجوي ايراني داشتيم كه برخي از ايشان فرزندان وزرا يا وكلاي حكومت ايران بودند. عده‌اي از اين افراد را سفير ايران در پاريس به ديدار فرح برد و اين افراد بودند كه تحت‌تاثير گفت‌و‌گو با فرح تصميم‌گرفتند سازمان دانشجويي را در گرونبل تأسيس‌كنند. در آن‌زمان ما سه ايراني بوديم كه در سازمان دانشجويان فرانسه فعاليت مي‌كرديم و بعد از مشورت با هم تصميم‌گرفتيم وارد اين سازمان جديد شويم. اين سازمان درظاهر يك سازمان كاملاً صنفي بود ولي در عمل طبق گفته‌ي سفير ايران قرار بود خانه‌اي شود براي رژيم شاهنشاهي در گرونبل. منتها بحث‌ها به‌جايي كشيد كه بعد از هفت ماه اين سازمان به دو بخش تقسيم شد. دوازده نفر از اعضاي اين سازمان مخالف رژيم و شش نفر كه از سازمان جدا شدند طرفدار رژيم بودند. در حقيقت شاخه‌ي گرونبل كنفدراسيون در اين فرآيند شكل‌گرفت و اين سازمان كه قرار بود يك سازمان حكومتي باشد، به يك سازمان ضد رژيم مبدل شد. با شكل‌گيري سازمان گرونبل، بر پايه‌ي اساسنامه‌ي كنفدراسيون كه هر‌گاه در يك كشور دو واحد سازماني وجودداشته باشد، بايد فدراسيون تشكيل شود، فدراسيون فرانسه تشكيل شد كه بعد اين فدراسيون توانست در چند شهر ديگر فرانسه هم واحدهايي را ايجاد كند.‌ ‌

با توجه به اين‌كه كنفدراسيون به سازمان‌هاي محلي خود در انتخاب نوع برخي فعاليت‌ها اختياراتي مي‌داده است، مي‌شود تفاوت شكلي فعاليت‌هاي فدراسيون فرانسه را با فدراسيون آلمان يا آمريكا توضيح دهيد؟

اين تفاوت‌ها يك مقدار وجود داشت و يك مقدار وجود نداشت. در آن مواردي كه تفاوتي نبود همه‌ي سازمان‌هايي كه به كنفدراسيون وابسته بودند بر مبناي روالي كار مي‌كردند كه كنفدراسيون داشت. مانند نوع برگزاري جلسات، انتخاب نماينده براي حضور در كنگره‌هاي كنفدراسيون يا نوع بحث‌ها كه در همه‌‌جا كم‌وبيش يكي بود. اما دو نوع تفاوت را مي‌شود ذكر كرد؛ يكي اين‌كه تفاوت‌هايي در نوع نگاه اين دانشجويان با توجه به كشور و شهري كه در آن فعاليت مي‌كردند وجود داشت. به‌دليل تفاوت فضاي روشن‌فكري فرانسه با فضاي روشن‌فكري آلمان و همچنين آمريكا، نوع درگيري ذهني دانشجويان فعال فرانسه تفاوت‌هايي با جنبش دانشجويي آمريكا يا آلمان يا ايتاليا داشت كه به‌طور طبيعي روي دانشجويان ايراني هم تأثير مي‌گذاشت. مثلاً آن‌چه معروف شد به جنبش "مي 68" و از فرانسه آغاز شد و بعد به آلمان و ايتاليا و در مجموع به جنبش ضد جنگ در آمريكا كشيده شد؛ اين جنبش دو مشخصه‌ي بارز داشت؛ يكي جنبه‌ي ضد جنگ عليه جنگ ويتنام، چون نيروهاي آمريكايي در ويتنام بودند و ديگر، جنبه‌ي فمينيستي جنبش. يعني جنبش در آمريكا روي مسايل فمينيستي هم متمركز شده بود؛ يا در ايتاليا رابطه‌ي جنبش دانشجويي و جنبش كارگري خيلي شاخص بود؛ يا در آلمان بيش‌تر جنبه‌هاي نظري، درون جنبش دانشجويي ديده مي‌شد. جنبش مي 68 در فرانسه اما به يك معنا مجموعه‌ي اين سه جريان را با خود داشت. در نتيجه دانشجويان ايراني كه در فرانسه بودند، تحت‌تاثير اين محيط بودند و اين در فعاليت‌هاي فدراسيون و در نتيجه در فعاليت‌هاي كنفدراسيون اثرگذار بود.

آيا اعضاي كنفدراسيون هم در اين شورش‌هاي زنجيره‌اي حضور داشتند؟

آن‌زمان اعضاي كنفدراسيون در همـه‌ي كـشورها رابـطـه‌ي بـسيـار تنگاتنگي با جنبش دانشجويي محلي كه در آن زندگي مي‌كردند، داشتند. در آلمان تأثيرگذاري جنبش چپ ايران و بـه‌طـور مـشـخـص تـاثـيرگــذاري كنفدراسيون بر روي جنبش چپ آلمان بسيار زياد بود و تا حدودي در بـركـلي هـم هـمين وضعيت وجود داشت. ما به‌طور مشخص در فرانسه تأثير بسيار زيادي در روند فعاليت‌هاي دانشجويان فرانسوي داشتيم. مثلاً وقتي من به فرانسه رفتم، با وجود تمام تفاوت‌هايي كه بين جامعه‌ي ايران و فرانسه در آن روزگار وجودداشت، متوجه شدم كه نوع دغدغه‌هاي ما دانشجويان و دانش‌آموزان سياسي در ايران تفاوت زيادي با دغدغه‌هاي دانشجويان فرانسوي ندارد و آن‌ها هم تقريباً از همان مسايلي متأثر شده‌اند كه ما در ايران از آن‌ها تأثير پذيرفته بوديم. مثلاً مسأله‌ي جنگ الجزاير، مسأله‌ي ويتنام يا مسأله‌ي كوبا. درواقع مي‌توان گفت كه برخي مسايل تأثيرگذار بر روي جوانان همه‌ي جهان وجود داشت كه در همه‌ي كشورها مشترك بود. به‌همين‌علت هم ما خيلي راحت توانستيم در اين جنبش‌هاي جهاني شركت‌كنيم. البته برخوردي هم كه آن‌زمان با ما مي‌شد اين‌گونه نبود كه بخواهد اين را به ذهن متبادر‌كند كه ما خارجي هستيم و با وضعيت امروز خيليتفاوت داشت.

آقاي كردواني! مي‌خواهم به‌طور مشخص بدانم كه آيا اعضاي فدراسيون فرانسه در وقايع مي 68 به خيابان‌ها آمدند؟

بله! حتي عده‌اي از ما به‌دليل موقعيتي كه داشتيم در اين جنبش فعاليت زيادي داشتيم؛ مثلاً همان‌طور كه گفتم، خود من جزو هيأت‌مديره‌ي سازمان دانشجويان فرانسه در گرونبل بودم و به‌طور طبيعي بيش از ديگران فعاليت داشتم. اصولاً جنبش ماه مي، با اعتراض به شرايط خود دانشگاه آغاز شد كه يك مدل كوچك شده‌اي از وضعيت خود جامعه بود. اين اعتراض درواقع با تأكيد بر مسايل دانشجويان مثلاً روابط بين دختر و پسر يا مسايل مربوط به سيستم تدريس در دانشگاه يا حتي مواد درسي كه در دانشگاه تدريس مي‌شد، آغاز شد و بعد به يك اعتراض اجتماعي وسيع تبديل شد و با پيوستن كارگران به اين جنبش، اين حركت اعتراضي جنبه‌ي كاملاً عمومي و اجتماعي به‌خودگرفت. در نتيجه درمورد حضور ايرانيان بايد بر يك نكته تأكيدكرد و آن اين‌كه علاوه بر سازمان‌هاي دانشجويي كه با جنبش اعتراضي اعلام همبستگي مي‌كردند، خود اعضاي كنفدراسيون هم در اين جنبش بسيار فعال بودند. 

آقاي كردواني! موضوع روابط بين دختر و پسر كه مي‌فرماييد چه بود؟ ‌ ‌

البته اين مسأله اصلاً شبيه مسايل امروزي دانشجويان ما در ايران نبود. مثلاً اين بود كه هر كس براي ديدن دوست دخترش به خوابگاه مي‌رفت بايد در سالن انتظار مي‌نشست و با بلندگو فردي را كه مي‌خواست ملاقات‌كند، صدا مي‌كردند كه در همان اتاق بنشينند يا با هم بيرون بروند. يعني مسأله اين بود كه دخترها نمي‌توانستند به اتاق پسرها بيايند و همين‌طور پسرها هم نمي‌توانستند به اتاق دخترها بروند. البته مسأله‌ي مهم‌تر همان مواد درسي بود كه تدريس مي‌شد و اين مسأله در سمينارهاي متعدد توضيح داده مي‌شد. من به‌ياد دارم كه در شهر گرونبل تا دو سال بعد از وقايع مي 68 تظاهرات و درگيري با پليس ادامه پيدا كرد. اما تظاهرات كه تمام مي‌شد كسي به خانه نمي‌رفت بلكه سمينارهايي در خود دانشگاه يا بيرون دانشگاه برگزار مي‌شد و درمورد مواد درسي و نوع درسي كه استادان دانشگاه ارايه مي‌دادند، به‌طور مفصل بحث مي‌شد. به‌نظر من، امروز اين يكي از نقاط ضعف مهم جنبش دانشجويي ما در ايران است كه خيلي كم به مسايل اين‌چنيني دانشجويان و دانشگاه مي‌پردازد. ‌ ‌

شما با حزب كمونيست فرانسه هم ارتباط داشتيد؟  

بگذاريد اين‌گونه بگويم كه سازمان در راستاي فعاليت‌هايي كه انجام مي‌داد به‌خصوص براي انتشار اطلاعيه‌هاي مشترك براي حمايت از مبارزان و مبارزات درون ايران و در محكوم‌كردن سركوب مردم در ايران، به تمام سازمان‌هاي سياسي مراجعه مي‌كرد و حزب كمونيست هم از جمله اين احزاب بود. من خودم براي راه‌اندازي تظاهراتي عليه جشن‌هاي دوهزاروپانصد ساله به "پي‌ير مندس فرانس" دولت‌مرد و شخصيت برجسته‌ي چپ فرانسوي مراجعه‌كردم و از ياري‌هاي او بسيار بهره‌مند شديم. يا درمورد كنگره‌ي اقتصادداناني كه قرار بود در ايران برگزار شود، فعاليت زيادي كرديم و با تماس‌هاي متعددي كه با استادان فرانسوي اقتصاد گرفتيم، نگذاشتيم كه اين افراد در كنگره شركت‌كنند. اما اگر منظور شما رابطه‌ي تشكيلاتي است بايد بگويم كه خير! چنين رابطه‌اي وجود نداشت؛ چون ما منتقد سياست‌هاي شوروي بوديم و كنفدراسيون همواره بر عليه شوروي موضع داشت و همين موجب مي‌شد احزاب كمونيست سنتي اروپا ميانه‌ي چندان خوبي با ما نداشته باشند. شايد در اين ميان، حزب كمونيست ايتاليا استثنا بود كه آن‌هم به‌دليل روشن‌بيني بود كه در اين حزب وجود داشت و در‌واقع نسبت به احزاب ديگر كمونيست سنتي در اروپا دگرانديش محسوب مي‌شد. اتفاقاً حزب كمونيست فرانسه خيلي به مسكو نزديك بود و در نتيجه با ما هم روابط خوبي نداشت اما ما تا جايي كه مي‌شد ، سعي مي‌كرديم از امكانات آن‌ها هم براي پيش‌بُرد اهدافمان استفاده‌كنيم.

من درواقع اين سؤال را پرسيدم كه به سؤال بعدي برسم. جنبش دانشجويي مي 68 به جنبش فرزندان شورشي چپ معروف شد و گويا حزب كمونيست فرانسه نظر مثبتي نسبت به اين جنبش نداشت. مي‌خواهم بپرسم شما به‌عنوان فعالان كنفدراسيون كه گرايشات چپ هم داشتيد، اين برخورد حزب كمونيست را چه‌گونه تحليل مي‌كرديد؟

ببينيد! من بايد تأكيدكنم كه فعاليت‌هاي فردي ما را بايد از فعاليت‌هاي كنفدراسيون به‌عنوان يك سازمان سياسي تا حدي جدا كـرد. به‌طور طبيعي نقطه‌ي حركت مجموعه‌‌ي واحدهاي كنفدراسيون، مسايل ايران بود. يعني ما بر مبناي مسايل ايران حركت مي‌كرديم و نظر مي‌داديم. اما اگر بخواهم پاسخ سؤال شما را بدهم بايد بگويم همان‌طور كه گفتيد حزب كمونيست فرانسه در ابتدا جنبش دانشجويي مي 68 را محكوم‌كرد و بعد وقتي كه كارگران هم به خيابان آمدند، مجبور شد از نظراتش عدول‌كند و از اين حركت دفاع‌كرد. ما زماني كه مي‌خواستيم در اين‌مورد در جلسات سازمان تحليل بدهيم به مواضع حزب كمونيست هم اشاره مي‌كرديم و منتقد اين مسأله بوديم اما بر همان اساسي كه ما بر پايه‌ي مسايل ايران موضع‌گيري مي‌كرديم، اين تحليل‌ها به اسناد رسمي كه از سـوي كـنفـدراسيون منتشرشود، تبديل نشد. 

آقاي كردواني! وقايع ماه مي 1968با توجه به گستردگي آن‌، چه تأثيري بر روي دانشجويان فعال ايراني در كنفدراسيون بر جاي گذاشت؟ 

اصولاً جوّ آن روزگار در سطح جهان، جوّ حضور و ظهور جوانان راديكال چپ بود. طبيعتاً مي 68 به‌خصوص در فرانسه، آلمان و ايتاليا در نوع نگاه جوانان فعال در كنفدراسيون اثرداشت. اما آن‌چه بچه‌هاي كنفدراسيون را به‌سوي راديكاليسم مي‌برد استبداد بي‌در و پيكري بود كه شاه بعد از سال‌هاي پاياني دهه‌ي چهل اِعمال‌كرد.

كنفدراسيون در كشورهاي مختلف با روشن‌فكران مترقي هم ارتباط داشت و از ياري‌هاي آن‌ها بهره‌مند مي‌شد. در فرانسه كدام روشن‌فكران ياري‌گر كنفدراسيون بودند؟

اين ارتباطات درواقع هم با شخصيت‌ها وجود داشت و هم با سازمان‌ها. در ميان شخصيت‌ها كساني چون "ژان پل سارتر" و "سيمون دوبووار" يا "سمير امين" حضور داشتند و خيلي تأثير داشت كه فردي چون سارتر بيانيه‌اي درمورد مسايل ايران منتشركند. بخشي هم روابطي بود كه با سازمان‌ها و احزاب سياسي چپ و مترقي و حتي با كليساي مترقي فرانسه داشتيم. مثلاً با حزب سوسياليست و حزب سوسياليست متحد روابط خوبي داشتيم. براي مثال در آستانه‌ي جشن‌هاي دوهزاروپانصد ساله عده‌اي از چريك‌هاي فدايي اعدام شدند و عده‌اي از مجاهدين خلق پاي اعدام بودند و شاه با پول فراواني كه خرج مي‌كرد سكوت مطلقي را در نشريات و رسانه‌هاي فرانسوي به‌وجود آورده بود. آن‌زمان هيأت‌مديره‌ي خانه‌ي ايران در پاريس از فعالان كنفدراسيون بودند. اين مركز سالن بزرگي داشت كه ما نام آن را سالن 16 آذر گذاشته بوديم. در همين سالن يك اعتصاب غذاي 21 روزه برگزاركرديم براي اين‌كه از اعدام بچه‌هايي كه در ايران پاي اعدام بودند جلوگيري‌كنيم. سه–چهار روز اول مطلقاً هيچ‌يك از مطبوعات فرانسه در اين‌مورد چيزي منتشرنكردند. اما پيام ژان پل سارتر و به‌خصوص آمدن گروه تئاتر "سرژ رضواني" به محل اعتصاب غذا، در شكستن اين سكوت خيلي مؤثر بود. سرژ رضواني كه ايراني‌الاصل هم بود، آن‌زمان يكي از بزرگان تئاتر فرانسه محسوب مي‌شد و يك‌شب همه‌ي گروهش را به سالن 16 آذر آورد و تئاترشان را در آن‌جا اجرا كردند. به‌هر‌حال اين عمل موجب شد فشاري به حكومت شاه وارد شود و ما توانستيم جان چند نفري را نجات دهيم. در ضمن در شبكه‌ي روابط ما مجموعه‌ي استادان دانشگاه‌هاي فرانسه، رمان‌نويسان و شاعران بسياري حضور داشتند. اين را هم بگويم كه شما نمي‌توانيد از يك نويسنده يا شاعر بزرگ بخواهيد كه هميشه به‌عنوان يك عضو جريانات سياسي فعاليت‌كند، منتها اين ارتباطات موجب مي‌شد در موقعيت‌هاي حساسي چون اوج‌گرفتن مبارزه‌ي مردم يا به‌خطر افتادن جان مبارزان در ايران، روشن‌فكران مترقي فرانسوي ما را ياري‌كنند و اين در افكار عمومي مردم فرانسه هم تأثير بسياري داشت.

برخورد مردم فرانسه با مبارزات كنفدراسيون چه‌گونه بود؟

اين واژه‌ي "مردم" واژه‌ي بسيار وسيعي است. به‌هر‌حال 60 ميليون فرانسوي بوده و نمي‌شود گفت كه اين 60 ميليون چه موضعي درمورد كنفدراسيون داشتند. منتها واقعيت اين بود كه كنفدراسيون توانسته بود به كساني مانند روزنامه‌نگاران و روشن‌فكران و فعالان سياسي نامي كه در جامعه‌ي فرانسه نبض تفكر مردم را در دست داشتند، ماهيت ديكتاتوري شاه را ثابت‌كند. در نتيجه شاه علي‌رغم پول زيادي كه خرج مي‌كرد، مدافع چنداني در ميان اين افراد نداشت. ولي به‌هر‌حال فردي كه در فرانسه روزانه هشت ساعت كار سنگين انجام مي‌دهد، شايد به مسايل كشور خودش هم خيلي دقت نكند، چه برسد به مسأله‌ي ايران.

اگر مي‌شود درمورد نقاط برجسته‌ي مبارزات كنفدراسيون در فرانسه كمي توضيح دهيد و بگوييد كه به‌نظر شما اين مبارزات چه‌قدر تأثيرگذار بود؟

يك بخش مهم از فعاليتي كه فدراسيون فرانسه داشت همين ارتباط با شخصيت‌ها و سازمان‌هاي مترقي بود كه درمورد آن صحبت‌كردم. اما به‌طور مشخص يك مورد را براي شما مي‌گويم. ما آن‌زمان به‌عنوان افراد خارجي، اجازه‌ي تظاهرات نداشتيم و دولت فرانسه اين اجازه را به‌ما نمي‌داد. هم‌زمان با جشن‌هاي دوهزاروپانصد ساله ما تصميم داشتيم در يكي از ميادين شهر نمايشگاه عكسي درمورد جنايات رژيم شاه برگزاركنيم. مسؤولان شهري، شديداً با اين‌كار مخالفت‌كردند و گفتند كه شما به‌عنوان خارجي اصلاً چنين اجازه‌اي نداريد. من خودم با "پي‌ير مندس فرانس" تماس‌گرفتم. اين را بگويم كه مندس فرانس آن‌زمان مقامي داشت كه امروز رييس‌جمهور فرانسه دارد ولي در دوران جمهوري چهارم به آن مي‌گفتند رييس شورا. مندس فرانس به‌شدت از ما حمايت‌كرد و ما توانستيم در يكي از ميادين اصلي شهر نمايشگاه عكس و كتاب داشته باشيم و اعلاميه‌هاي سازمان را هم پخش‌كنيم. مي‌خواهم بگويم كه فعاليت‌هاي اين چنيني در فرانسه بسيار مشكل بود اما ما مثلاً در تظاهراتي كه دانشجويان فرانسوي برگزار مي‌كردند، شركت‌كرده و اعلاميه‌هاي خودمان را پخش مي‌كرديم. ما بيش‌تر از طريق تشكل‌ها، نشريات و شخصيت‌هاي فرهنگي و سياسي فرانسه، مبارزات خودمان را پيش مي‌برديم.

آقاي كردواني! دوستان ديگر از ديدگاه خودشان دلايل انشعاب در كنفدراسيون را توضيح دادند. مي‌خواهم از شما هم بخواهم كه دراين مورد نظر خودتان را بگوييد؟

براي پاسخ‌دادن به اين سؤال، بايد كمي به عقب‌ بازگرديم و از ماهيت دموكراتيك كنفدراسيون شروع‌كنيم. كنفدراسيون يك سازمان دموكراتيك بود و به‌نظر من در تاريخ ايران حتي يك نمونه سازمان دانشجويي وجود ندارد كه قابل‌مقايسه با كنفدراسيون باشد. البته من براي همه‌ي مبارزاني كه تلاش‌كرده‌اند احترام قايلم اما اين مقايسه را از نظر نوع سازمان و نوع فعاليت‌ها، صورت مي‌دهم. پس كنفدراسيون يك سازمان دموكراتيك بود به‌اين‌دليل كه اولاً؛ اين مشي دموكراتيك در منشور و اساسنامه‌ي سازمان ديده مي‌شود و بعد اين‌كه روابط سازماني درون كنفدراسيون دموكراتيك بود. درضمن، شما هيچ موضوعي را در كنفدراسيون پيدا نمي‌كنيد كه در كنگره مطرح شود اما از شش ماه تا يك سال قبل به‌طور مفصل درمورد آن بحث نشده باشد و مجموعه‌ي فعالان كنفدراسيون در آن شركت نكرده باشند. رأي‌گيري‌ها در كنفدراسيون چه در حد واحدها، چه در حد فدراسيون‌ها و چه در حد كنفدراسيون دموكراتيك بود. به‌اين شكل كه درست است كه رأي تعيين‌كننده بود اما صرف داشتن اكثريت آرا ملاك نبود؛ يعني هيچ جرياني نمي‌خواست كه همه‌ي اعضاي هيأت دبيران يا هيأت كارداران در واحدها را با اتكا به اين كه اكثريت آرا را دارد، در اختيار بگيرد. تنها يك‌مورد استثنايي در تاريخ كنفدراسيون وجود دارد كه هيأت دبيران يك‌دست نبود ولي چون بچه‌هاي جبهه‌ي ملي حاضر نشدند در هيأت دبيران باشند، اين هيأت دبيران يك‌دست‌تر بود كه بعدها با همين هيأت هم به‌شدت برخورد شد. در كنگره‌هاي كنفدراسيون علاوه بر شصت تا هفتاد نفر نماينده‌ي فدراسيون‌ها، بيش از هزار نفر از اعضاي كنفدراسيون هم شركت مي‌كردند. يعني همه‌ي اعضا حق شركت در كنگره را داشتند و اين موجب مي‌شد نمايندگان فدراسيون‌ها به‌طور مستقيم تحت‌نظر اعضاي كنفدراسيون باشند. يك نمونه از اين روابط دموكراتيك را مثال مي‌زنم؛ زماني كه مي‌خواستيم در فرانسه فدراسيون را تشكيل دهيم، جرياني كه به كادرها معروف بودند، اكثريت قاطع داشتند. آن‌زمان جريان ديگري هم در فرانسه فعال بود كه اعضاي آن‌را بچه‌هاي راديكال جبهه‌ي ملي و به‌طور مشخص جبهه‌ي ملي خاورميانه تشكيل مي‌دادند. ما به اين دوستان اصراركرديم كه شما هم نماينده‌اي معرفي‌كنيد كه در هيأت دبيران فدراسيون عضو شود. با اين‌كه اين‌ها مي‌گفتند ما اصلاً كسي را نداريم كه معيّن‌كنيم اما با خواهش و التماس ايشان را راضي‌كرديم كه كسي را معرفي‌كنند، تنها به‌اين‌دليل كه هيأت دبيران فدراسيون فرانسه يك‌دست نباشد. ما به اين موضوع ايمان داشتيم و به آن عمل مي‌كرديم.

اما درمورد انشعاب بايد بگويم كه اين اتفاق در نتيجه‌ي يك پروسه‌ي طولاني رخ‌داد و يك ماجراي يك‌شبه نبود. به‌نظر من چند موضوع ما را به‌سوي انشعاب برد؛ اول اين كه صف‌هاي دموكراتيكي كه در درون كنفدراسيون وجود داشت، شكسته شد. عامل دوم ايدئولوژيك‌شدن كنفدراسيون بود؛ يعني در سال‌هاي آخر مسايل ايدئولوژيك خارج از ظرفيت كنفدراسيون، بيش از حد وارد كنفدراسيون شد و لطمه‌ي بزرگي به آن زد. سوم اين‌كه ورود افرادي از سازمان‌هايي كه درون ايران مبارزه مي‌كردند و به‌طور مشخص فداييان و مجاهدين، در اين جريان تاثيرگذار بود. آن‌زمان اين سازمان‌ها در ايران ضربات شديدي را متحمل شدند و در نتيجه يك بخش از اين نيروها به خارج آمدند و در ضمن متوجه شدند كه نيروي عظيمي در خارج از كشور وجود دارد. به‌هر‌حال آمدند و يارگيري از ميان دانشجويان خارج از كشور را آغازكردند. البته اين سازمان‌ها حق داشتند چنين كاري كنند و حتي اگر درست برخورد مي‌شد، انجام اين كار مي‌توانست در مبارزات كنفدراسيون نقش مثبتي هم داشته باشد. منتها آن‌زمان به‌طور مشخص سازمان فداييان نگاه انحصارطلبانه‌اي به موضوع داشت و سعي‌كرد مشي مبارزه‌ي مسلحانه‌ي چريكي را به‌عنوان مشي غالب به كنفدراسيون ديكته‌كند و اين كار را به اتكاي مبارزاتي كه در ايران انجام شده بود و اعتباري كه سازمان داشت، انجام مي‌داد. اين موضوع بسيار به‌وحدت دروني كنفدراسيون ضربه‌زد و بخشي از نيروهاي دروني كنفدراسيون كه طرفدار مشي فدايي‌ها شده بودند، در اين ضربه بسيار سهيم بودند. موضوع چهارم اين بود كه سازمان انقلابي حزب توده و طوفان دو سازمان مائوييستي بودند كه اين‌ها هم از مشي دموكراتيك كنفدراسيون عدول‌كردند و سعي‌كردند مشي چيني خودشان را به‌عنوان مشي غالب به سازمان ديكته‌كنند. دو واقعه‌ي ديگر اتفاق افتاد كه در وقوع انشعاب مؤثر بود؛ يكي برخورد بخش مهمي از جبهه‌ي ملي خاورميانه با سازمان انقلابي بود. اين افراد مي‌گفتند كه اعضاي سازمان انقلابي پليس شده‌اند و اين‌ها را بايد بيرون ريخت. اين ماجرا بعد از مصاحبه‌ي تلويزيوني كوروش لاشايي پيش آمد و اين بحث مطرح شد كه ما آن را قبول نداشتيم. البته ما با سازمان انقلابي مخالف بوديم اما اين‌موضوع را هم قبول نمي‌كرديم. به‌هرحال فارغ از اين كه ما چه انتقاداتي به مشي سازمان انقلابي داشتيم اما اين سازمان بيش‌ترين نيرو را به داخل كشور فرستاد و البته نتيجه‌اي هم حاصل نشد. موضوع دوم اين بود كه در زندان‌هاي ايران كشتاري صورت‌گرفت و در اين ميان "پرويز حكمت‌جو" هم در زندان كشته شد. حكمت‌جو از اعضاي حزب توده بود كه به ايران آمد و در ايران بازداشت شد و بعد از محكوميت به زندان، زير شكنجه كشته‌شد. كنفدراسيون براساس مشي دموكراتيك خود، از همه‌ي مبارزيني كه بر عليه حكومت شاه مبارزه مي‌كردند دفاع مي‌كرد و اصلاً به اين توجه نمي‌كرد كه چه كسي چپ، راست، مذهبي يا غيرمذهبي است. دراين‌مورد هم كنفدراسيون به معيارهاي خودش عمل‌كرد. اعضاي سازمان انقلابي مطرح مي‌كردند كه چون حكمت‌جو عضو حزب ‌توده بوده و حزب‌توده وابسته به شوروي است، پس حكمت‌جو جاسوس سوسيال–امپرياليسم شوروي محسوب مي‌شود و ما نبايد درمورد كشته‌شدن او كاري انجام دهيم. ما با اين‌كه به‌شدت با حزب‌توده مخالف بوديم و كوچك‌ترين ارتباطي با اين حزب نداشتيم اما در مقابل اين مسأله هم آرام ننشستيم و طبيعتاً موضع‌گيري‌كرديم. به‌هرحال مجموعه‌ي كنفدراسيون در برابر اين نظر ايستادگي‌كرد اما اين‌هم مسأله‌ي ديگري بود كه موجب ايجاد چند دستگي شد. من فكر مي‌كنم شايد لازم باشد اعضاي سابق كنفدراسيون يك سمينار برگزاركنند و مجموعه ي اين مسايل را پس از سال‌ها با هم مطرح‌كنند، شايد براي ديگران سرمشقي باشد. 

آقاي كردواني! حالا بعد از اين‌همه سال كه كنفدراسيون ديگر به يك موضوع تاريخي تبديل شده، به‌نظر شما نقاط ضعف و نقاط قوت كنفدراسيون چه بوده است؟

كنفدراسيون هم يك سازماني دانشجويي و هم يك سازمان روشن‌فكري مبارزاتي بود كه توانست در تمام اين سال‌ها به آن‌چه مي‌گفت عمل‌كند. بايد از چند موضوع به‌عنوان نقاط قوت كنفدراسيون نام برد؛ اول اين‌كه كنفدراسيون سازماني بود كه چندين سازمان مخالف توانستند به‌رغم تضادهايي كه داشتند، در عرض پانزده سال در قالب آن با همديگر كار مشترك انجام دهند و من فكر نمي‌كنم هيچ سازماني را از زمان مشروطيت تا به امروز پيدا كنيد كه چنين خصوصيتي داشته باشد. ما در عمل توانستيم با هم مدارا كنيم و براي يك هدف مشترك و مردمي راه را براي همكاري مشترك همواركنيم. دوم اين‌كه هيچ موضوعي را قبل از اين‌كه يكي–دو سال درمورد آن بحث شده باشد، تصويب نمي‌كرديم. البته شايد امروز اين موضوع ساده به‌نظر برسد اما شما در آن تاريخ، عملكرد مجموعه‌ي تشكل‌هاي سياسي راست و چپ و مذهبي و غير‌مذهبي را مروركنيد و ببينيد كه چنين چيزي در هيچ‌يك از آن‌ها وجود نداشته است. حتي همان موقع سازمان‌هاي دانشجويي اسلامي در اروپا و آمريكا بيش‌تر به‌شكل محفل فعاليت مي‌كردند، عملكرد همين عزيزان را با عملكرد كنفدراسيون در اين زمينه مقايسه‌كنيد تا ببينيد كه كنفدراسيون در آن مقطع چه كار بزرگي انجام مي‌داده است. سوم اين كه جمع زيادي از دانشجويان اين ممكلت [مملکت ـ توضیح از نشریه جنبش سوسیالیستی] نسبت به كشور و مردم خودشان تعهد سياسي و فكري داشتند و حاضر شدند از خود و زندگي خودشان بگذرند و هزينه‌ي آن را هم بدهند. طي پانزده سال فعاليت كنفدراسيون چند صد نفر از كادرهاي فعال حاضر بودند بيست‌وچهار ساعته هركاري كه مي‌توانند انجام دهند و از زندگي خودشان مايه بگذارند براي اين‌كه كسي در ايران اعدام نشود، براي اين‌كه ديكتاتوري كم‌تر شود و براي اين‌كه مردم يك‌قدم به خوشبختي نزديك‌تر شوند. همين الان در ميان اپوزيسيون چنددرصد از نيروها حاضرند اين‌قدر از زندگي شخصي خودشان و از همه‌ي امكانات خودشان بگذرند براي اين‌كه به هدفي برسند. اما درمورد نقاط ضعف بايد بگويم كه رقابت‌هاي گاهاً غيراخلاقي سازمان‌ها با هم، براي اين‌كه بتوانند از ميان اعضاي كنفدراسيون كه به تشكل‌ها وابسته نبودند يارگيري‌كنند، يكي از جنبه‌هاي منفي كنفدراسيون بوده است. به‌نظر من يكي ديگر از نقاط ضعف كنفدراسيون اين بوده است كه علي‌رغم همه‌ي كارهايي كه ما در حوزه‌ي فرهنگي انجام داديم، بار فعاليت فرهنگي كنفدراسيون بايد بيش‌تر مي‌بود. اين كم‌كاري درواقع به‌نوعي بازتاب انديشه‌هاي سياسي همه‌ي ما در آن‌زمان بود و من فكر مي‌كنم علي‌رغم اين‌كه همه‌ي ما روشن‌فكر بوديم يك‌نوع گرايشات ضدروشن‌فكري هم داشتيم و اين بسيار منفي بود.

به نقل از نشریه نامه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درهمين رابطه:

مجموعه اي از مقالات و مصاحبه ها

در باره تاريخچه مبارزات و فعاليت هاي دانشجويان ايراني در داخل و خارج از کشور در دوران رژيم شاه.ضروريست متذکر شد که بخش بسيار بزرگي ازمبارزات و فعاليت هاي دانشجوئي در خارج از  کشور برهبري  کنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايراني انجام گرفت

http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-2000-a.htm